همزمان با دستگیری فائزه و مهدی هاشمی، ماشین تبلیغاتی ولیفقیه با مطرح کردن دخالت تعدادی از مسئولان رژیم در دستگیری و اعدام فرزندانشان، از یک سو تلاش میکند سران رژیم را «عدالت» خواهانی معرفی کند که در راه حاکم کردن «ارزشهای الهی» از هیچ کوششی فروگذار نکرده و حتی فرزندان خود را نیز قربانی کردهاند و از سوی دیگر رفسنجانی را به سکوت وادار کند.
قبل از هر چیز بایستی بگویم اگر مجازاتی شامل حال فرزندان و بستگان تعدادی از مقامات رژیم در سالهای اولیهی دههی خونین ۶۰ شد به خاطر آن بود که در مقابل نظام و پدرانشان ایستاده بودند و برای سرنگونی رژیم حاکم از هیچ کوششی فروگذار نمیکردند. وگرنه کیست که نداند «آقازادگان» وابسته به جناح غالب، در پناه پدرانشان در بزرگترین پروندههای مربوط به فساد اقتصادی، مالی و جنایی و اخلاقی دست داشته و از کوچکترین پیگیری حقوقی نیز مصون ماندهاند و تنها چیزی که در نظام معنا ندارد «عدالت» است.
محسن فلاحیان به اتفاق پسرعمویش مصطفی در قتل گروهبان دوم «خسرو میربیگ» مأمور یگان ویژه دست داشت و یک شب هم در زندان نماند. پروندهی مربوط به مفاسد اقتصادی آستان قدس رضوی و شرکت «المکاسب» و دخالت ناصر واعظ طبسی فرزند تولیت این آستان در آن، پروندههای مربوط به ارتشا و فساد فرزندان قربانعلی دری نجفآبادی و مرتضی مقتدایی به واسطهی حضور پدرانشان در مراکز اصلی قدرت به بایگانی سپرده شد.
دهها پرونده علیه فرزندان هاشمی و ناطق نوری و محمد یزدی و مکارم شیرازی و مهدوی کنی و ... حتی فرصت طرح در مراجع حقوقی هم پیدا نکردند و حسن طائب در دوران ریاست جمهوری هاشمی به خاطر درافتادن با فرزندان او به یک اشاره از وزارت اطلاعات اخراج و خانهنشین شد.
روابط همجنسگرایانهی فرزند دیگر فلاحیان که به قتل سیامک سنجری و گویا خودکشی پسر شیخ حسن روحانی دبیر شورای امنیت نظام منجر شد هیچگاه پیگیری نشد. صدها مثال در این رابطه میتوان مطرح کرد.
اصولاً اگر پای آقازادهای به زندان باز شود مربوط به دعواهای درونی نظام است و «آقازاده» به جناح مغلوب وابسته است مانند زندان افتادن، فرزندان یونسی، معادیخواه، جلایی پور و امروز فرزندان هاشمی رفسنجانی ...
در این روزها هم همگی ما شاهد بودیم علیرغم صدور حکم سنگین ۱۴ سال حبس و ده سال تبعید در زندان برازجان و ۹۰ضربه شلاق برای مهدی خزعلی، چگونه در اثر اعمال نفوذ پشت پردهی پدرش که از حامیان کودتا و خامنهای است از زندان آزاد شد و نزد خانواده بازگشت.
هرچند موضوع فرزندان مشکینی، جنتی، و ملاحسنی (۱) در دههی ۶۰ آنگونه که این روزها رژیم تبلیغ میکند نیست و در ادامه به أنها اشاره میکنم اما موضوع این یادداشت توضیح دربارهی فرزندان محمدی گیلانی و رد ادعای همزمان رژیم و اپوزیسیون مبنی بر صدور حکم اعدام آنها توسط شخص محمدی گیلانی است.
***
پس از کودتای خرداد ۱۳۸۸ و دستگیری و آزار و اذیت فعالین جناح مغلوب نظام، دستگاه ولایت فقیه با بسیج ماشین تبلیغاتی و اهرمهای اجرایی، با به صحنه آوردن محمدی گیلانی رئیس حکام شرع اوین در سالهای اولیه پس از انقلاب، تلاش زیادی به خرج داد تا ضمن مطرح کردن کردن این ادعا که وی برای تحکیم نظام، حکم اعدام فرزنداناش را شخصاً صادر کرده، در پوشش «عدالت» و اجرای دستورات «الهی» توجیهی برای نمکناشناسی و ناسپاسی خامنهای در به زندان افکندن دوستان و یاران و ولینعمتهای سابقاش بتراشد. این موضوع پیشتر در تبلیغات مجاهدین و اپوزیسیون در خارج از کشور مطرح شده بود و رژیم سناریوی خود را روی آن سوار کرد.
در ششم تیرماه ۱۳۸۸ در حالی که جهان شاهد تکاندهندهترین صحنههای سرکوب جنبش مردم ایران بود و افکار عمومی بینالمللی از دریچهی نگاه ندا آقا سلطان که میرفت برای همیشه بسته شود از آنچه در ایران میگذشت آگاهی مییافت، احمدینژاد به همراه مقامات قضایی از جمله آیتالله مفید (۲) رییس دیوان عالی کشور، قربانعلی دری نجف آبادی دادستان کل کشور، محسنی اژه ای وزیر اطلاعات، و ... پس از گذشت سه دهه با حضور در منزل محمدی گیلانی، «نشان درجه یک عدالت» نظام اسلامی را به وی هدیه داد.
احمدی نژاد پیش از آن که «نشان عدالت» نظام را به محمدی گیلانی اعطا کند در تمجید از وی گفت:
«شخصیت آقای گیلانی یک مدال افتخار بر سینه ملت ایران است و همچون نگینی بر تارک ملت ایران میدرخشد.... با افتخار اعلام کنم که آیت الله گیلانی ابتدا عدالت را در مورد خودشان اجرا کرد و بعدا منشا خدمات ارزندهای به نظام جمهوری اسلامی و انقلاب شد و اگر نبود اقتدار شجاعت و جسارت ایشان شاید در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی آن همه گروهکهای ضد انقلاب ریشه کن نمیشدند.»
موضوعی که احمدینژاد در لفافه به آن اشاره میکند صدور حکم اعدام فرزندان محمدی گیلانی توسط خودش است.
صدور حکم اعدام فرزندان محمدی گیلانی توسط وی موضوعی است که این روزها پس از بازگشت مهدی هاشمی و دستگیری او و فائزه، دوباره از سوی جناح غالب به جریان میافتد تا در پناه آن بتوانند اهداف سیاسی خود را دنبال کنند.
با این حال حسین شریعتمداری که سابقهی اطلاعاتی و امنیتی دارد در سرمقالهی کیهان ۴ مهرماه ۱۳۹۱ که با عنوان «آن سوی این هیاهو!» انتشار یافت همچون احمدینژاد موضوع فرزند محمدی گیلانی را در هالهای از ابهام مطرح میکند و تنها به دخالت پدر در دستگیری او اشاره میکند :
«آیا دستگیری فرزند حضرت آیت الله محمدی گیلانی که از قضا با دخالت خود ایشان صورت پذیرفت و اعدام وی را در پی داشت، اقدامی علیه شخصیت آن بزرگوار بود؟ و یا دستگیری فرزند مرحوم آیتالله مشکینی یا دستگیری منجر به اعدام فرزند حجت الاسلام والمسلمین حسنی- از پیشگامان شجاع و برجسته انقلاب اسلامی- دستگیری و زندانی شدن فرزند حضرت آیت الله خزعلی و (۳)»
از آنجایی که محمدمهدی محمدیگیلانی زندگی مخفی داشت اصولاً پدرش نمیتوانست دخالتی در دستگیری او داشته باشد.
اما همین موضوع وقتی به رسانههای رژیم و دستگاه تبلیغاتی آن میرسد با دست بازتری به آن شاخ و برگ میدهند. «صدای شیعه» که بنیادش بر دروغ و جعل استوار است در این باره مینویسد:
«يکي از بارزترين نمونهها در اين خصوص نحوه برخورد آيت الله محمدي گيلاني در قبال دو فرزند ناخلف خود ميباشد که در جریان بلوای منافقین در خرداد سال ۶۰ ، به همراه عده زیادی از منافقین دستگیر شدند. در آن زمان، برخلاف امروز، که فرزندان خواص! حاشيه امني جهت انجام اقدامات خود احساس ميکنند، فرزندان ايشان گرفتار تيغ عدالت پدر شده و نهايتا حضرت آیت الله خود شخصا آنها را محاکمه و حکم اعدام را صادر نمود.»
در هفتهی جاری رسانههای رژیم اعم از فرارو و مهر و خبرآنلاین و جهان نیوز و رجا نیوز و باشگاه خبرنگاران و تابناک و فردا و فارس و ... بطور هماهنگ در مطلبی تحت عنوان «آیتاللههایی که به خاطر انقلاب فرزندانشان را دادگاهی کردند»، به موضوع فرزندان مسئولان نظام که کشته یا اعدام شدهاند پرداختند و ادعاهای عجیب و غریبی نیز مطرح کردند. در بخشی از این نوشته با تیتر «صدور حکم اعدام برای دو فرزند» به نقل از محمدرضا سرشار پژوهشگر و نویسنده وابسته به رژیم در مورد نحوهی برخورد محمدی گیلانی آمده است:
«روایت برخورد آیتالله محمدی گیلانی با دو فرزند خود نیز از عجایب انقلاب است. آنجا که پای انحراف از مبانی اسلام باشد، فرزند گرفتار تیغ عدالت پدر میشود. آیتالله محمد مجمدی گیلانی که از انقلاب به دستور امام ریاست دادگاههای انقلاب را بر عهده گرفته بود در خرداد سال ۱۳۶۰ فرزندان خود را در جمع تعدادی زیادی از منافقین مییابد که در بلواها و آشوب های آن مقطع دستگیر شده بودند. آیت الله شخصا محاکمه فرزندان را انجام میدهند. محمدرضا سرشار، پژوهشگر و نویسنده، در سایت شخصی خود درباره ایت الله گیلانی می نویسد:« چنین مشهور بود که دو تن از پسرانش را به سبب فعالیتهای ضد انقلابی، شخصا به اعدام محکوم کرد. و هنگامی که استنکاف ماموران تحت امر خود را از اجرای این حکم، لابد از نظر خودشان مهیب – دید ، برخاست تا به دست خود این حکم را اجرا کند. و تنها در این هنگام بود که آن ماموران –برای آنکه پسرانی به دست پدر خود اعدام نشوند –به ناچار تن به اجرای این احکام دادند»
«عجایب انقلاب»، از جمله دروغهایی است که «روضهخوانان» و «مداحان» رژیم تولید میکنند و پیشتر بخشی از آن را در «معجزات» منسوب به خامنهای شنیده و خواندهایم.
واقعیت این است که محمدی گیلانی دارای سه فرزند پسر به نامهای جعفر، کاظم و محمدمهدی بود که هر سه از اعضا و فعالین سازمان مجاهدین به شمار میرفتند. جعفر در سال ۵۹ در تصادف رانندگی کشته شد. کاظم و محمد مهدی سرنوشت دیگری یافتند که به آن اشاره خواهم کرد.
این دو در تیرماه ۱۳۶۰ در نامهای سرگشاده خطاب به پدرشان ضمن اعلام برائت از او، روی مواردی چند از فرصتطلبیهای وی دست گذاشتند.
بنابر این داستانسرایی محمدرصا سرشار مبنی بر دستگیری آنها در خرداد ۶۰ و چگونگی اجرای حکم اعدام از اساس ساختگی و غیرواقعی است.
نامه فرزندان محمدی گیلانی پس از پخش مصاحبهی محمدی گیلانی و لاجوردی از سیمای جمهوری اسلامی در تیرماه ۱۳۶۰ که افکار عمومی نسبت به آن واکنش منفی نشان داد انتشار یافت. در این مصاحبه، محمدی گیلانی، مادر رضاییها و هواداران مجاهدین را محارب، باغی و طاغی خواند و به صراحت عنوان کرد که حکم مادر رضاییها در صورت دستگیری به جرم «محاربه» و «بغی» علیه «امام عادل» اعدام خواهد بود.
با آن که ۳۱ سال پیش نامهی کاظم و محمدمهدی محمدی گیلانی خطاب به پدرشان را خواندهام همچنان به روشنی خطوط اصلی آن را که به شرح زیر بود به یاد دارم.
۱- این دو، در ابتدا از مبارزات خود در زمان شاه یاد کرده و به پدرشان یادآور شده بودند که در ملاقات زندان چگونه از آنها میخواست که با اظهار ندامت از زندان آزاد شوند.
۲- به وی تأکید کرده بودند که پس از آزادی از زندان چگونه از آنها میخواست که به دنبال زندگی بروند و برایشان خانه و اتومبیل خریده بود.
۳- به خاطر او آورده بودند که مسعود رجوی را شایستهی ریاست جمهوری معرفی کرده بود. محمدی گیلانی در سال ۵۹ در خانهی رضاییها در خیابان ملک تهران به دیدار مسعود رجوی شتافت. بی اعتمادی به او در رژیم تا آنجا بود که مقامات قضایی حاضر نشدند پروندهی تقی شهرام و محمدرضا سعادتی را برای محاکمه به وی بسپارند. برای محاکمهی تقی شهرام، معادیخواه را که وردست بهشتی در حزب جمهوری اسلامی بود مأمور ساختند و محاکمهی سعادتی را به سید حسین موسوی تبریزی سپردند. حتی به محمدی گیلانی اجازه ندادند پروندهی سعید متحدین یکی از هواداران مجاهدین را که در سال ۵۸ به اتهام حمله به یک جواهرفروشی دستگیر شده بود مورد رسیدگی قرار دهد. این امر با اعتراض و نامهی سرگشادهی زهرا رهنورد روبرو شد که سعید را از نزدیک میشناخت.
۴- با توجه به خصوصیات محمدی گیلانی، کاظم و مهدی تأکید کرده بودند محال است آنچه را که برای دیگران میپسندد برای خانواده خود بپسندد و در خاتمه با اشاره به احکام اعدامی که صادر کرده بود و اظهاراتی که در مصاحبه تلویزیونی داشت، تاکید کرده بودند چنانچه وی حکم اعدامشان را صادر کند بلافاصله برای اجرای حکم حاضر خواهند شد. چیزی که هیچگاه اتفاق نیفتاد. من در زندان، صحت پیشبینی کاظم و محمد مهدی محمدی گیلانی در مورد پدرشان را با چشمهای خودم تجربه کردم. او برخلاف لاجوردی به شدت پارتیباز بود و به توصیهها عمل میکرد. چنانچه در دادگاه متوجه میشد که متهم نسبتی با یکی از آشنایان و یا افراد مورد احترام وی دارد در حکم او تخفیف میداد.
۵- کاظم و مهدی از او به عنوان پدر اعلام برائت کرده و وی را مایهی ننگ خود خوانده بودند.
ای کاش مجاهدین این نامه و بسیاری از اسناد دیگر را در عصر «انفجار اطلاعات» انتشار دهند.
کاظم و محمدمهدی محمدی گیلانی نه در سال ۶۰ و در اوین بلکه در سال ۶۱ در درگیری با نیروهای رژیم کشته شدند.
کاظم در ۱۰ مرداد ۱۳۶۱ همراه با دهها مجاهد خلق در حمله به خانههای تیمی این سازمان کشته شد.
کتاب «سازمان مجاهدین خلق پیدایی نافرجام ۱۳۴۴- ۱۳۴۸» که توسط مؤسسه مطالعات و پروهشهای سیاسی وابسته به وزارت اطلاعات انتشار یافته، در جلد دوم صفحهی ۶۹۶ در مورد چگونگی کشته شدن کاظم محمدی گیلانی به نقل از صفحات متعدد داخلی نشریهی مجاهد شمارهی ۲۱۴ مینویسد:
« طی ضربه ۱۰ مرداد [۱۳۶۱]، سازمان تلفات سنگینی را متحمّل شد. اسامی نیروهای عملیاتی و روابطی که وظیفهی تغذیه سیاسی ایدئولوژیک «تروریسم سازمان» را به انجام میرساندند و برای استمرار و بقای ترور میکوشیدند ٬ و در صورت لزوم خود نیز به قتل دست میزدند و عاقبت در دامی که خود تنیده بودند ٬ قربانی شدند ٬ به قرار زیر است:
سیاوش سیفی ، فاطمه مددپور (سیفی)، علی رحمانی، زهره گودرزی (رحمانی) ، افشین قهرمانی، شهاب راسخی، کاظم محمّدی گیلانی، فاطمه اثنی عشری، مهدی زائریان مقدّم، محمدعلی بیات، علیرضا حسینی، مریم خدایی صفت (حسینی) ، هادی غلامی، فرهاد فتح پور پاکزاد، باقر آل اسحاق، محمّد لقانازنده، طاهره وزیری، جعفر آمرطوسی، افسانه امینیان (آمر طوسی)، مصطفی موسوی، فائزه زائریان مقدّم (موسوی)، اردلان صفی یاری، زبیده جعفری ثانی، افسانه شمس.
در جلد 2 کتاب «سازمان مجاهدین خلق پیدایی نافرجام ۱۳۴۴- ۱۳۴۸» صفحهی ۲۵۷ که در بهار ۱۳۸۵ و پیش از هیاهوی اخیر رژیم و نیازش به سناریو سازی انتشار یافته هم آمده است که «كاظم محمدي گيلاني و برادر كوچكترش در سال ۱۳۶۰ طي درگيريهاي مسلحانه كشته شدند. كاظم در درگيري 10 مرداد ۶۰ كشته شد ولي برادرش بر اساس شنيدهها در حين فرار از غرب كشور بر اثر سرعت زياد ماشين، چپ كرد و كشته شد.»
همانطور که در بالا اشاره کردم کاظم در ۱۰ مرداد ۱۳۶۱ و در جریان ضربه به بخش «روابط» مجاهدین و محمد مهدی در تلاش برای خروج از کشور کشته شدند.
روزنامه جمهوری اسلامی که به هاشمی رفسنجانی نزدیک است در پاسخ به ادعای حسین شریعتمداری سردبیر کیهان نوشت: «فرزندان آیتالله محمدی گیلانی در درگیری مسلحانه و با سیانور کشته شدند.» این روزنامه در ادامه یادآور شد:
«با برگشت مهدی هاشمی، برخی افراد و جریانات، داستان سرائیهای عجیب و غریبی را شروع کردهاند. یک نمونه از این اقدامات، به رخ کشیدن دادن دستور بازداشت و صدور حکم اعدام فرزندان آیتالله محمدی گیلانی توسط ایشان است که در سرمقاله یک روزنامه و گزارش یک هفته نامه با آب و تاب به چاپ رسیده تا از آن چنین بهرهبرداری شود که آیتالله هاشمی رفسنجانی هم باید در مورد فرزندان خود مثل ایشان عمل کند. جالب این است که یکی از سه پسر آیتالله محمدی گیلانی در درگیری با مأموران کشته شد و دو پسر دیگر ایشان درحال فرار به سوی مرز ترکیه در اطراف ارومیه با واژگون شدن خودرویشان و از ترس اینکه مبادا توسط مأموران دستگیر شوند با خوردن سیانور خودکشی کردند.»
تبلیغات جناح غالب رژیم در مورد صدور و اجرای حکم اعدام فرزندان گیلانی توسط وی دروغی بیش نیست که هر از چند گاه یک بار آن را به خاطر مطامع سیاسیشان در بوق میکنند.
سالها پیش در خاطرات زندانم و بعدها در مصاحبه با رسانهها و ... بارها تأکید کردم که فرزندان محمدی گیلانی دستگیر نشدند و پایشان به اوین نرسید که کسی حکم اعدامشان را بدهد.
در تمام دوران زندان هیچ شواهد و یا خبری در مورد دستگیری فرزندان محمدی گیلانی انتشار نیافت. ناصر و سوسن باقری خواهرزادگان محمدی گیلانی و همچنین یکی دیگر از خواهرزادگان او که در بند زنان بود و پس از آزادی به مجاهدین در عراق پیوست و در یکی از عملیاتهای این سازمان در مقابله با نیروهای رژیم کشته شد سالها در کنار دیگر زندانیان سیاسی بودند و قطعاً دستگیری پسر محمدی گیلانی در خانوادهشان انعکاس پیدا میکرد و ما از آن با خبر میشدیم. توجه شما را به این نکته جلب میکنم که خانوادهی محمدی گیلانی از همسرش گرفته تا اگر اشتباه نکنم دخترش، تحت تأثیر جو خانواده به مجاهدین گرایش داشتند. محمدیگیلانی نمیتوانست از پس مادری که در فاصلهای کوتاه دو فرزند پسرش را از دست داده بود و به لحاظ عاطفی شدیداً به آنها گرایش داشت برآید و حکم اعدام سومی را خودش صادر کند.
چنانچه محمدمهدی دستگیر شده بود از آنجایی که وی تنها پسر باقیماندهی محمدی گیلانی بود، به خاطر فشارهایی که از سوی همسرش و اعضای خانواده روی او بود اگر اعمال نفوذی جهت آزادی یا تخفیف حکم او نمیکرد از صدور حکم اعدام پسرش خودداری میکرد و یا آن را به دیگری میسپرد. بماند که خود مسئولان رژیم در این گونه موارد جانب احتیاط را رعایت میکردند. (۴)
حتی لاجوردی با همهی شقاوتش وقتی کار به اعدام فرزندان دوستان و نزدیکانش میکشید از پذیرش مسئولیت آن سرباز میزد. (۵)
بماند که گیلانی عنصر فرصتطلبی بود که نه اعتقاد و باور مذهبی عمیقی داشت و نه آنقدر به لحاظ شخصیتی ثابت قدم و استوار بود که بر اساس آن حکم اعدام فرزندانش را صادر کند.
امکان ندارد، محمدمهدی محمدیگیلانی دستگیر شود، پدرش حکم اعدام وی را صادر کند، اما مقامات دادستانی نخواهند از موضوع در زندان استفادهی سیاسی کنند. با توجه به این که هواداران مجاهدین در جریان نامهی فرزندان محمدیگیلانی علیه پدرشان بودند.
برای وجهه بخشیدن به محمدیگیلانی و دستگاه قضایی رژیم و «عدالت» حاکم بر آن به سادگی میتوانستند روی موضوع مانور دهند و در ذهن افراد ساده اندیش مسئله ایجاد کنند. اگر چنین اتفاقی افتاده بود قطعاً بازجویان و شکنجهگران برای خالی کردن دل متهمان و تضعیف روحیهی آنان به دستگیری و صدور حکم اعدام فرزند گیلانی توسط وی اشاره میکردند تا نشان دهند با کسی تعارف ندارند.
یادم هست پسر حجتالاسلام جمالالدین دینپرور رئیس بنیاد نهجالبلاغه و عضو شورای فرماندهی سپاه دستگیر شده بود لاجوردی در زندان روی او کلی مانور داد چرا که میگفتند او در شناسایی پدرش برای ترور شرکت داشته و دین پرور را برای سخنرانی به اوین آوردند.
در اسفند ۶۰ و بهار ۶۱، محمدی گیلانی هر از چندی خواهرزادهاش ناصر باقری را که در سال ۵۹ دستگیر شده بود و با ما در «آموزشگاه» اوین هم بند بود نزد خود در دادگاه انقلاب فرا میخواند و ضمن نصحیت به او میگفت اگر الان آزادت کنم میروی به مجاهدین میپیوندی و دستگیر میشوی و آنوقت حکم اعدامت را میدهند. فعلاً در زندان بمان تا بلکه آبها از آسیاب بیفتد. در زمستان ۶۲ ناصر پس از پایان حکم سه سال زندانش چنانکه معمول آن دوران بود در جمع زندانیان قزلحصار مصاحبه کرد. در آن سالها چنانچه فرد تواب نبود و با رژیم همکاری اطلاعاتی نمیکرد علیرغم محکومیت گروه متبوع خود و اعلام انزجار از آن، با شعار «مرگ بر منافق یا کمونیست» توابها مواجه میشد و دادستانی از آزادی او جلوگیری میکرد. در جریان مصاحبهی ناصر نیز توابین شعار «مرگ بر منافق» سردادند اما حاج داوود رحمانی رئیس زندان بلافاصله گفت: «ایشان پارتیشان کلفت است و زور ما به او نمیرسد» و به این ترتیب خواهرزادهی محمدی گیلانی برخلاف معیارهای رایج دادستانی آزاد شد.
مجاهدین خلق و محمدی گیلانی
مجاهدین خلق اولین نیرویی بودند که در دههی ۶۰ از صدور حکم اعدام فرزندان محمدیگیلانی به دست خودش خبر دادند و بعدها دیگران بدون آن که شواهدی در دست داشته باشند و یا به منبع خبر اشاره کنند به تکرار آن پرداختند.
در طول سالهای گذشته نیز این سازمان با هدف نشان دادن شقاوت و بیرحمی رژیم، روی موضوع فوق تبلیغات زیادی کردهاست که از نظر من مستند نیست. (۶) این سازمان تاکنون حتی از تاریخ و محل دستگیری محمدمهدی محمدی گیلانی که قاعدتاً بایستی در جریان آن باشند هم خبر نداده است چگونه از انتقال وی به اوین و صدور حکم و شخصی که آن را صادر کرده مطلع شدهاند؟
مسعود رجوی در پیام ۲۴ بهمن ۸۸ خود به موضوع فرزندان محمدی گیلانی اشاره کرد و گفت:
«از سال ۵۹ و اوایل دههی ۶۰ از سه پسر مجاهد محمدی گیلانی سردژخیم و رئیس دادگاه خمینی در شکنجهگاه اوین خاطراتی دارم که چندبار در نشستها گفتهام و در نشریه هم نوشته شده بود. محمدی گیلانی، سه پسر داشت و هر سه، مجاهد خلق بودند. برادرمان جعفر از کادرهای سازمان و مجاهد والاقدری بود. جعفر در فاز سیاسی در یک تصادف اتومبیل حین مأموریت به شهادت رسید. دو مجاهد دیگر کاظم و محمد مهدی بودند که یکی در درگیری به شهادت رسید و حکم اعدام دیگری را محمدی گیلانی را خودش داد. حالا گوش کنید! وقتی موج اعدامهای مجاهدین به حکم همین محمدی گیلانی که قاضی شرع خمینی بود، بالا گرفت. یک روز من نامهای از کاظم و مهدی دریافت کردم که نوشته بودند: «ما دیگر طاقت و تحمل این دژخیم را نداریم و به سادگی آب خوردن میتوانیم و میخواهیم او را به جزای این همه حکم اعدام برسانیم. تا وقتی که این نامه در آن شرایط به من برسد، چند روز طول کشیده بود، بنابر این بلادرنگ برای مهدی و کاظم پیام دادم که دست نگه دارید و چرا میخواهید حساب کسی را برسید که به هر حال پدرتان است. چند روز بعد، یک پیام شفاهی دریافت کردم که مهدی و کاظم گفته بودند این چه سؤالی است که از ما شده؟ مگر ما بچهایم و سازمان به ما اعتماد ندارد و مگر ما کلام ۵۵ در نهجالبلاغه را نخواندهایم؟ جملهای که از همان زمان در گوشم زنگ میزند و آن دو مجاهد شهید نوشته و پیام داده بودند، این بود که : به برادر [«مسعود» بایستی درست باشد. در زمان یاد شده مجاهدین مسعود رجوی را «برادر» نمیخواندند. لقب «برادر» پس از انقلاب ایدئولوژیک در سال ۶۴ در مجاهدین باب شد. در سالهای یاد شده از وی با عنوان «مسعود» یاد میشد.] بگویید یک بار دیگر کلام ۵۵ را بخواند و روی ما هم حساب کند. ما مجاهدیم... برای این که کارشان را متوقف کنند، من زود پیام دادم که به لحاظ سیاسی خواهش میکنم این کار را نکنید، ممکن است به ضررمان تمام شود.(۷) البته در آن زمان، من نمیدانستم که دژخیم بر ما پیشدستی خواهد کرد و حکم اعدام پسر را، خودش خواهد داد تا پیش خمینی عزیزتر شود و بعدها هم از پاسدار احمدینژاد نشان عدالت بگیرد.»
چنانچه در بالا آمده است مسعود رجوی اعدام یکی از فرزندان گیلانی را مورد تایید قرار میدهد و خبر از کشته شدن دیگری در درگیری میدهد، با این حال سخنگوی مجاهدین برخلاف نظر رهبر این سازمان همچنان بر صدور حکم اعدام فرزندان گیلانی توسط وی تأکید میکند:
«سخنگوی مجاهدین نشان درجه یک عدالت برای سردژخیم قضایی آخوندها در رژیم را، نشانه ترس و وحشت فوقالعاده لوطی نظام ولایت و عنترش از قیام سراسری خواند و گفت: اولاً-بار دیگر معنی عدالت و رأفت و مهرورزی را در فقه ولایت و نظام آخوندی به خوبی فهمیدیم! آخوند محمدی گیلانی همان سفاک خونخواری است که حکم اعدام فرزندان مجاهد خودش را هم برای خوشآمد خمینی صادر نمود.»
و سیمای آزادی در ۲۸ آبانماه ۸۹ با وجود آنکه مجاهدین در مورد کشته شدن کاظم محمدی گیلانی در درگیری ۱۰ مرداد ۶۱ ، اطلاعیه داده بودند و مسعود رجوی در بپام خود به کشته شدن یکی از فرزندان گیلانی در درگیری اشاره میکند به منظور شقی و بیرحم نشان دادن رژیم، تبلیغات دروغین آنها را که با مقصود دیگری مطرح میشود تکرار میکند و با آب و تاب خبر صدور حکم اعدام فرزندان گیلانی توسط خودش را از منابع رژیم اعلام میکند.
گویا برای نشان دادن درجهی بیرحمی و شقاوت رژیم نیاز به بزرگنمایی و نشر اخبار غیرواقعی هم هست. در همین برنامه مجری خبر نادرست دیگری مبنی بر «دخالت مستقیم» احمد جنتی در کشته شدن فرزندش حسین را با آب و تاب نقل میکند! در صورتی که چنین چیزی مطلقاً واقعیت ندارد و گوینده خبر میداند که محمد حسین جنتی در حملهی پاسداران به یکی از پایگاههای مجاهدین کشته شد و احمد جنتی کوچکترین دخالتی در ماجرا نداشت.
محمدی گیلانی برای آن که به عنوان یکی از بزرگترین جنایتکاران علیه بشریت در دوران معاصر معرفی شود حتماً نبایستی حکم اعدام فرزندانش را هم صادر کرده باشد. او بدون دست زدن به چنین جنایت و شقاوتی هم شایستهی این عنوان هست. تولید چنین داستانهایی همچون «تیرخلاص زنی» و بازجو و شکنجهگر بودن احمدی نژاد در اوین، «اعدام در استخر اوین»، جعل سند مبنی بر «کشیدن خون محکومان به اعدام به فرمان خمینی» که بعدها به «درآوردن کلیه زندانیان محکوم به اعدام در کشتار ۶۷» و خلق شاهد برای چنین ادعاهایی هم کشیده شد جز مخدوش کردن جنایات فجیعی که رژیم مرتکب شده حاصلی ندارد. بیان حقیقت بالاتر از هر مصلحتی است.
ایرج مصداقی ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲
پانویس:
۱- موضوع علی مشکینی، پسر آیتالله مشکینی که دارای دو همسر ایرانی و لبنانی بود اساساً ربطی به مسائل سیاسی نداشت و پس از آزادی از زندان مشغول و کار و زندگی شد. او به گفتهی خودش به جرم «بریدن آلت تناسلی یک حاجی بازاری با قیچی» دستگیر شده بود. گاهی وی را به داشتن رابطه با فرقان هم متهم میکردند.
محمدحسین جنتی در جریان حملهی پاسداران به یکی از پایگاههای مجاهدین در ۲۳ خرداد ۶۱ کشته شد و جنتی دخالتی در این امر نداشت. فاطمه سروری همسر حسین توانست از مهلکه گریخته و به خارج از کشور عزیمت کند. وی در عملیات فروغ جاویدان در مرداد ۶۷ به شهادت رسید. چنانکه گفته میشود احمد جنتی به شکرانهی کشته شدن فرزند خود ۴۰ روز روزه گرفته بود. این گزارش توسط جنتی تاکنون تأیید نشده است. عاصف (محسن) جنتی فرزند فاطمه سروری و محمد حسین جنتی در هیجده ماهگی به پدربزرگش احمد جنتی تحویل داده شد و توسط او بزرگ شد و در سال ۷۷ و در سن ۱۷ سالگی در هیئت یک بسیجی در یکی از مأموریتهای ستاد «امر به معروف و نهی از منکر» (که به وسیلهی جنتی هدایت میشد) در اثر سانحهی تصادف کشته شد.
غلامرضا حسنی، معروف به «ملاحسنی» امام جمعه پریشانحال ارومیه محل اختفای فرزندش رشید را که از اعضای فدائیان اقلیت بود به مهدوی کنی و مأموران کمیتهی مرکز لو داد. رشید پس از دستگیری به سرعت اعدام شد. حسنی در طول سالهای گذشته بارها حتی در گفتگو با مرکز اسناد انقلاب اسلامی عنوان کرده که فرزندش مستحق اعدام نبود. پس از اعدام رشید، رحیم پسر دیگر ملاحسنی در یک تصادف رانندگی کشته شد و دخترش حمیده که مادر سه فرزند بود در سال ۸۲ خودسوزی کرد.
۲- اتفاقاً آیتالله مفید یکی از کسانی بود که با اعمال نفوذش نه تنها مانع اعدام فرزندش محمدحسن در جریان رسیدگی به پروندهاش شد بلکه در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ هم جان او را نجات داد. آیتالله مفید که از ابتدای دستدرازی روحانیت به دادگستری و از بین بردن سیستم قضایی مدرن به دعوت موسوی اردبیلی در دیوان عالی کشور مشغول به کار شده بود پس از بیماری و خانهنشینی محمدیگیلانی در دههی ۸۰ به ریاست دیوان عالی کشور رسید. پسر وی از جمله زندانیان انگشتشماری بود که در جریان کشتار زندانیان سیاسی در بند ۳ اوین در تابستان ۶۷ زنده ماند. وی از هواداران مجاهدین خلق بود که به حبس ابد محکوم شده و پروندهی سنگینی داشت. برادرزادهی دیگر آیتالله مفید با نام هادی بیگی که در همان بند اسیر بود به خاطر عدم دخالت عمویش در جریان کشتار ۶۷ اعدام شد.
در تابستان ۶۷ در زندان قم تنها شش زندانی به سر میبردند که به جز مهدی زندیه همگی اعدام شدند. مهدی پسر آیتالله زندیه امام جمعه ماهشهر بود که در قم نفوذ داشت.
۳- چنانچه ملاحظه میشود شریعتمداری تنها از دستگیری فرزند آیتالله مشکینی یاد میکند.
«حاج رضا»، صاحبمنصب قضایی رژیم که با اصرار غیرمسئولانهی مسعود نقرهکار، روایتهای جعلیاش از دههی ۶۰ و داستان غیرواقعی تماسهایش با مسئولان امنیتی و اطلاعاتی و انتظامی رژیم بر روی اینترنت انتشار مییافت، مدعی شده بود که سعید پسر آیتالله مشکینی در تیمهای ترور مجاهدین بهشتینژاد رئیس دادگاه انقلاب شیراز و امام جعمه موقت اصفهان و ... را به قتل رسانده بود در درگیری با پاسداران کشته شد. وی در مطلب دیگری مدعی شده بود که پسر آیتالله جمی امام جمعه آبادان نیز توسط رژیم اعدام شده بود و به همین دلیل پدرش دچار سکتهی مغزی دیگری شده بود که به کجشدن بیشتر صورتش انجامیده بود. «حاج رضا»ی یاد شده تا آنجا پیش رفت که مدعی شد خود آیتالله جمی خبر اعدام پسرش را به وی داده است. او همچنین ادعا کرده بود فاطمه حسینی از نزدیکان بسیار نزدیک خامنهای که "۵ ماهه حامله بود، بیهوش و در حال خونریزی به دار آویخته شد". البته همان موقع دکتر محمود مرادخانی خواهرزادهی خامنهای در گفتگو با تلویزیون «میهن» ادعای «حاج رضا» را تکذیب کرد.
من همهی موارد یاد شده را کذب دانسته و توضیح دادم مشکینی فرزندی به نام سعید نداشت که در درگیری کشته شده باشد و اعدام پسر آیتالله جمی امام جمعه آبادان و فاطمه حسینی یکی از بستگان بسیار نزدیک خامنهای را هم در زمرهی داستانهای «هزار و یک شب» معرفی کرده و تأکید داشتم نه رژیم و نه مجاهدین ادعایی در مورد اعدام فرزند آیتالله جمی و کشته شدن فرزند آیتالله مشکینی و وابستگی این دو نفر به مجاهدین ندارند.
در روزهای اخیر که رژیم به شدت محتاج ردیف کردن نام آیتاللههایی است که فرزندانشان در ارتباط با گروههای سیاسی اعدام شدند باز هم نام چنین کسانی برده نمیشود چرا که اساساً دارای چنین فرزندانی نبودند. متأسفانه پس از روشنگری من، مسعود نقره کار به جای پذیرش اشتباه و عذر تقصیرخواستن، همراه با «حاجرضا» به نوشتن نامههای مشترک تحت نام او و خودش مبادرت کرد و همچنان بر دروغگوییهای وی و امدادرسانی به یکی از صاحبمنصبهای قضایی رژیم پافشاری کرد. انتشار مقالات گوناگون در رسانههای رژیم و ردیف کردن نام آیتاللههایی که فرزندانشان اعدام شده و یا در درگیری کشته شدند به خوبی بطلان ادعاهای «حاج رضا» و اصرار غیرمسئولانهی مسعود نقرهکار بر صداقت منبعاش را نشان میدهد.
۴- رفسنجانی در خاطراتش از روز دوشنه ۲۵ آبان ۳۶۰ مینویسد: «آقای اسماعیل معزی نمایندهی ملایر آمد. دو فرزندش را به خاطر عضویت در مجاهدین خلق بازداشت کردهاند؛ کمک میخواست و معتقد است آنها حاضرند توبه کنند.» عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، صفحهی ۳۷۰.
هاشمی در ادامه ماجرا در روز پنجشنبه ۱ بهمن ۱۳۶۰ مینویسد:
«آقای اسماعیل معزی نماینده ملایر که پسرش جزو منافقان [بوده و] اعدام شده، تعرضاً از مجلس استعفا داده بود. دیروز در هیأت رئیسه، قرار شد استعفای ایشان را مطرح کنیم. ممکن است با کمک به نجات پسر دیگرش که از منافقان است و در درگیری مجروح شده و در بیمارستان است، ایشان را در مجلس نگه داریم.» عبور از بحران، کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی، صفحهی ۴۵۳.
۵- وقتی طیبه خلیلی اعدام شد، در حسینیهی اوین، علی خلیلی که پدرش عزتالله خلیلی از بنیانگذاران مؤتلفه بود به لاجوردی گفت: «حاجی گفت بهت بگم خیلی بیغیرتی». لاجوردی در پاسخ به دروغ سوگند یاد کرد که من در جریان اعدام او نبودم. همچنین وقتی لاجوردی حسن فرزند بزرگ دوست نزدیک و شریک سابقاش «حاج معافی» را اعدام کرد، در پاسخ به «مادر معافی» که در مقابل اوین نفریناش میکرد، مدعی شد که نمیدانسته وی دستگیر شده است.
۶- موارد متعددی بود که شکنجهگران، خواهر و برادر خود را به زیر سبعانهترین شکنجهها میبردند. اعظم حاج حیدری که برادرها و پسرعموهایش در زمرهی شکنجهگران و رئیس زندان اوین بودند یکی از این موارد است. محسن آرمین به برادرش کابل میزد. یا جعفر ذاکر شاهد شکنجهی برادران و خواهرانش بود و هنگامی که مادرش خانم سکنیهی محمدی بدون آن که جرمی مرتکب شده باشد اعدام شد پایش نلرزید و همچنان در رکاب سیدحسین موسوی تبریزی به جنایت مشغول بود تا آن که کشته شد. جعفر ذاکر همان کسی است که همراه با تقی محمدی، گروگان آمریکایی را با چشمبند در سفارت آمریکا در میان دارند. در تبلیغات اپوزیسیون به غلط تقی محمدی را که در سال ۶۴ در اوین خودکشی کرد احمدینژاد معرفی کردند.
۷- ای کاش مسعود رجوی بر همین سنت حسنه (عدم اجرای حکم مجازات پدر جنایتکار توسط فرزند انقلابی) همچنان پافشاری میکرد و اجازه نمیداد مجاهدین در اشرف و لیبرتی اعضای خانوادهشان را که از سوی دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم با هدفی خاص تحریک و بسیج میشوند آماج حملات تبلیغاتی خود قرار دهند. چرا که با توجه به حساسیتهای جامعهی ایران اگر مجازات محمدی گیلانی توسط فرزندانش «ممکن بود» به «لحاظ سیاسی» به «ضرر» این سازمان تمام شود این یکی قطعاً به نفعشان تمام نمیشود.
کما این که وقتی تلویزیون رژیم صحنهی مشمئزکنندهی دیدار «مادر» محمود طریقالاسلام با فرزندش قبل از اجرای حکم اعدام را نشان داد که از وی اعلام برائت و انزجار میکرد و حکم صادره از سوی دادگاه اسلامی را مورد تأیید قرار میداد، افکار عمومی واکنشی به شدت منفی علیه «مادر» نشان داد و او مورد لعن و نفرین مردم قرار گرفت.
همچنین بایستی توجه داشت که در فقه اسلام به خاطر همین حساسیتها و دافعهای که ایجاد میکند شهادت فرزند علیه پدر در دادگاه قابل قبول نیست. یادش به خیر «آقا»، موضوع فوق را در بند ۵ واحد ۳ زندان قزلحصار با چه شور و حراراتی برایم شکافت. او سابقاً معمم بود و کتابی در رابطه با قضا و زندان در اسلام نوشته بود. شهباز (شیخ عباسعلی) شهبازی «آقا» که از جان و دل مصدفی بود به اتهام کمک به مجاهدین و ... دستگیر شده بود. او سالها پیش از انقلاب از کسوت روحانیت بیرون آمد و در رودسر کتابفروشی داشت و بارها دستگیر و شکنجهشده بود. «آقا» در اوایل انقلاب معاون سیاسی- امنیتی استانداری گیلان بود و کاندیدای انتخابات مجلس شورای اسلامی و چهرهی محبوب گیلان. پیرمرد در کشتار ۶۷ در حالی که مدتها بود لگن خاصرهاش شکسته بود، روی برانکارد همراه فرزندش علی به قتلگاه برده شد.