مهدی نادری فرد متولد ۱۳۳۵ عضو جهاد سازندگی کرج که بعدها به دادیاری و دادستانی انقلاب اسلامی و فرمانداری کرج رسید، در جریان کشتار ۶۷ یکی از عوامل اصلی به قتلگاه فرستادن زندانیان سیاسی اهل کرج بود. نادریفرد و فاتح مسئول اداره اطلاعات کرج در روزهایی که کشتار در زندان گوهردشت جریان داشت در دادگاه شرکت داشته و به جوسازی علیه زندانیان میپرداختند و هنگامی که به پروندهی یکی از زندانیان کرج رسیدگی میشد به همراه حسینعلی نیری رئیس هیأت کشتار، نقش تصمیمگیرنده را داشتند. نادریفرد و فاتح تلاش میکردند تا آنجا که ممکن است هیچیک از زندانیان کرجی از کشتار جان به در نبرند. به خاطر تعداد محدود زندانیان کرج و شناختی که این دو از زندانیان کرجی داشتند، شرایط برای زندانیان کرج که عدهای از آنها با ما در یک بند بودند، سختتر میشد. البته حضور رئیسی معاون دادستان انقلاب وقت هم مزید بر علت بود، چرا که وی نیز سابقاً دادیار و دادستان انقلاب اسلامی کرج بود.
زندانیان کرج در اثر اعمال نفوذ نادریفرد و فاتح جزو زندانیانی بودند که در اولین روزهای کشتار به قتلگاه برده شدند.
یکی از سیاستهای ضدبشری و جنایتکارانه دادستانی کرج این بود که افراد را پس از اتمام حکمشان به بهانههای گوناگون آزاد نمیکردند. با پاپوشدوزی، پروندهسازی و ترفندهایی که نادریفرد و فاتح به کار میبستند زندانی پس از پایان محکومیتاش با یک حکم جدید مواجه میشد. برای مثال محمد درویشنوری، محمد حجازی و... پس از پایان محکومیتشان با احکام جدیدی مواجه شدند و سپس در کشتار ۶۷ بیرحمانه بهقتل رسیدند.
یکی از دلخراشترین صحنههای کشتار ۶۷ در زندان گوهردشت در اثر تلاشهای نادریفرد و فاتح بهوقوع پیوست. کاوه نصاری یکی از زندانیان اهل کرج بود که از بیماری پیشرفتهی صرع رنج میبرد. کمتر هفتهای بود که وی با حملهی شدید صرع مواجه نشود. غالباً سر و صورتش به خاطر اصابت به زمین در اثر بیهوشی ناشی از حمله صرع، زخمی بود و نیمی از دندانهایش در اثر فشار فکها و سائیده شدن دندانها روی هم از بین رفته بود.
کاوه به ۵ سال زندان محکوم شده بود اما پس از پایان محکومیت، به وی ابلاغ شد که به دهسال زندان محکوم شده و حکم قبلی وی اشتباه بوده است.
کاوه در اثر تلاشهای خانوادهاش با گذاردن سند و وثیقه برای پیگیری وضعیت اسفناک جسمیاش به مرخصی میرود اما در اثر حمله صرع سرش با زمین برخورد کرده و بخاطر ضربه مغزی حافظهاش را بهکلی از دست میدهد. او بههیچوجه گذشته را به خاطر نمیآورد و در بازگشت به زندان دادیار به وی تفهیم کرده بود که او چه اعمالی را انجام داده و برای چه بایستی در زندان بماند! او حتی زندانیانی را که سابقاً با وی در یک بند بودند به خاطر نمیآورد.
یکی از پاهای کاوه به خاطر بیماری سیاتیک پیشرفتهای که داشت از کار افتاده بود. وی به هنگام راه رفتن دولا شده و با یک دست به پشت پایش میزد و آن را به جلو پرتاب میکرد و به این ترتیب لنگان لنگان و به سختی حرکت میکرد.
کاوه، در جریان کشتار ۶۷، نوشتن انزجارنامه را در برخورد با لشگری معاون امنیتی زندان که افراد را برای اعزام به دادگاه دستهبندی میکرد، پذیرفته بود و به همین خاطر مانند تعدادی دیگر وارد پروسهی کشتار نشده بود. بعدازظهر ۲۲ مرداد او را از بند صدا زدند و نزد هیئت بردند. اعضای دادگاه وقتی با پذیرش شرایطشان از سوی وی روبرو شدند بهانهای برای صدور حکم اعدام وی پیدا نکردند و برای همین او را به بند بازگرداندند. با این حال در اثر اصرار نادریفرد و فاتح وی را دوباره صدا زده و به دادگاه بردند تا به زعم خودشان یکی از اسناد و آثار مهم جنایت علیه بشریت را از بین ببرند. در آنجا اعضای هیئت از وی که توان جسمی نداشت خواستند که برای کار به بند «جهاد زندان» برود که کاوه نپذیرفت و آنها نیز حکم اعدامش را صادر کردند و به همین سادگی دستور دادند که جانش را بستانند.
کاوه وقتی به راهرو مرگ آمد، دچار حمله صرع شدیدی شد و پس از مدتی دست و پا زدن و بیهوشی مانند تکه گوشتی، بیحرکت کنار راهرو آرام گرفت. هنوز از کرختی و بیحالی پس از حمله شدید فارغ نشده بود که نامش را برای اعدام صدا زدند. کاوه حتی قادر به نشستن نبود چه برسد به حرکت. ظفر جعفریافشار که او نیز از بچههای زندانی اهل کرج بود و خود نیز به اعدام محکوم شده بود با تلاش بسیاری او را قلمدوش کرد و دوتایی مظلومانه اما پرغرور به قتلگاه رفتند. نادریفرد هم خود به همراه دیگر جنایتکاران به قتلگاه رفت تا شخصاً ناظر حلقآویز کردن آنها باشد.
سرنوشت غمبار عبدالعلی شعبانزاده یکی دیگر از تراژدیهایی بود که توسط نادریفرد رقم زده شد. عبدالعلی در دوران سرکوب قزلحصار یک بار ۱۹ شبانهروز متوالی سرپا ایستاد! پس از آن وی دائم از پادرد و عوارض سرپا ایستادن رنج میبرد. مدتها دکتر زندان بدون آن که آزمایشی از وی به عمل آورد و یا عکسی از پای وی بیاندازد بیماری او را مفصلی تشخیص داده و مسکن تجویز میکرد. در سال ۶۶ عاقبت وی را در بیمارستان بقیهالله سپاه بستری کرده و پای او را به علت وجود تومور پیشرفته قطع کردند. اما جنایتکاران دست از سر او بر نمیداشتند. هنگامی که عبدالعلی در بیمارستان بستری بود یکی از عوامل دستگاه امنیتی با هدایت نادریفرد و فاتح تحت عنوان یکی از وابستگان مجاهدین (پیک) با وی تماس گرفته و برای خروج از کشور با او قول و قرار میگذارد. عبدالعلی پس از آزادی از زندان در اسفند ۶۶ کوشید به کمک فرد یاد شده همراه با تعدادی از زندانیان سیاسی آزاد شده و هواداران مجاهدین از کشور خارج شود. افراد یاد شده از جمله امیرمهران بیغم، حسن قهرمانی، خیرالله نیلغاز، ناصر رضوانی که در تور وزارت اطلاعات قرار داشتند، پس از رسیدن به سلماس همگی دستگیر و در جریان کشتار ۶۷ به جوخهی اعدام سپرده شدند. اگر اشتباه نکنم همپروندههای عبدالعلی بین ۱۰ تا ۱۵ نفر بودند که غالباً بایستی اعدام شده باشند. علیرضا دهقانپور یکی از زندانیان کرجی که به خاطر کمک مالی به عبدالعلی تحت عنوان جمع آوری کمک مالی در زندان برای مجاهدین زیر فشار قرار گرفته بود، میگفت یک بار در سلول انفرادی و زیر فشار، پای مصنوعیای را به من دادند و گفتند پای عبدالعلی است.
از سال ۶۰ شرایط برای زندانیان کرج به مراتب سختتر از شرایط برای دیگر زندانیان قزلحصار بود. بعد از آنکه سیدابراهیم رئیسی دادستان کرج بخاطر جنایاتی که مرتکب شده بود ارتقای مقام یافت و به معاونت دادستانی انقلاب تهران رسید، نادریفرد جانشین وی شد و فشار زیادی را روی زندانیان کرجی اعمال کرد.
نادری فرد در سالهای پس از انقلاب، همراه با آخوند جعفر شجونی عضو جامعه روحانیت مبارز تهران، غفور خوئینی عضو شورای شهر کرج، حسین فروزنده و ... گروه «المراقبون» کرج را که دارای دیدگاههای حجتیهای بود و جنایات زیادی را در سطح شهرستان کرج و روستاها و بخشهای اطراف کرج انجام داده بود، پایهگذاری کرد. چنانکه گفته میشد نادریفرد شخصاً یکی از هواداران زن مجاهدین به نام کریمی را پس از اسارت از بالای کوه به پایین پرتاب کرد.
نام نادری فرد در جریان افتضاح «خانه هدایت اسلامی» کرج به سر زبانها افتاد. در آذرماه ۷۹ فردی به نام منصور شريفی، ساکن محله گيشای تهران به پليس گزارش داد که دخترش سمن از آموزشگاه به خانه بازنگشته. در تحقيقات قضايی معلوم شد سمن شريفی در موسسه خيريه «گل ياس» که با عنوان «خانه هدايت اسلامی» آغاز به کار کرده بود، به سر می برد. شریفی در شكايت خود ذکر کرده بود که چند بار براي تحويل گرفتن دخترم به آن مؤسسه مراجعه كردم، اما مسؤولان آن خانه از دادن دخترم به من امتناع كردند.مأموران براي تحقيق به مؤسسه خيريه «گل ياس» مراجعه كردند و متوجه شدند ۲۰ دختر كه بين ۷ تا ۲۲سال سن دارند در آنجا نگهداري ميشوند كه پس از بازجويي از آنان دريافتند كه اين دختران به عناوين مختلف به آن خانه آورده شده اند. تحقیقات نشان داد خانه هدایت اسلامی که زیر نظر بنیاد نور وابسته به رفیقدوست اداره میشد طی دوران فعالیت خود به نگهداری صدها دختر (با سن ۷ سال به بالا) پرداخته بود. گزارشها حاکی از آن بود که مسئولان این بنیاد پس از ربودن دختران، به سوء استفاده جنسی از آنها پرداخته و بخشی از آنان را به کویت و دوبی منتقل میکردند.
پس از شکايت منصور شريفی از همه کسانی که در اين کار دخالت داشتند، به منظور سرپوش گذاشتن بر موضوع و فرونشاندن خشم مردم، پروندهای عليه حجتالاسلام محمد منتظری مقدم ( رييس دادگاه انقلاب اسلامی کرج و عضو موثر هيات امنای موسسه ياد شده) ، مدير مجتمع، مددکار مجتمع، نادری فرد، خاکی و مجموعاً ۱۷ نفر به جریان افتاد.
تا زمان صدور حکم دادگاه تجديد نظر، متهم رديف اول، حجت الاسلام هادی منتظری مقدم، تنها متهمی که به مجازات ۹ سال زندان (که به هشت سال تقلیل یافت) محکوم شده بود، با وثيقه آزاد شد. پس از آزادی وی با قید وثیقه، رسانهها از ناپدید شدن دختری که با مراجعه به مطبوعات وضعیت این مرکز را افشا کرده بود، گزارش دادند. آبها که از آسیاب افتاد و با فروکش کردن جو التهاب اولیه با نفوذی که اعضای باند داشتند، تعدادي از متهمان پرونده از اتهامهاي وارده تبرئه و تعدادی دیگر نیز به جزای نقدی محکوم شدند و سروته پرونده مانند بسیاری از پروندههای مربوط به فساد و جنایت افراد ذینفوذ نظام همآورده شد. لازم به ذکر است که هیچ خبری از اجرای این احکام منتشر نشد و همچنين نه در حکم دادگاه اوليه و نه در حکم دادگاه تجديدنظر هيچ اتهامی در مورد وضعيت و مسائل مربوط به 19 دختر هفت تا بيست ساله ديگری که در موسسه «گل ياس» نگهداری می شدند، عليه متهمان مطرح نشد و اخبار دادگاه انعکاس چندانی در مطبوعات نیافت. سازمان بازرسی کل کشور میتوانست در مورد فوق تحقیق کند که با وجود نادریفرد و امثال او چنین کاری غیرممکن بود.
نادری فرد پس از سه دهه جنایت و شقاوت عاقبت در ۵ خردادماه ۱۳۸۹ بر اثر ابتلا به بیماری سرطان در بیمارستان طالقانی درگذشت و اسرار فراوانی از سه دههی جنایت و کشتار و شقاوت و بیرحمی را با خود به گور برد. او در داخل صحن امامزاده حسن کرج به خاک سپرده شد تا مشخص شود صحن امامزادهها در نطام جمهوری اسلامی پذیرای چه جنایتکارانی است.
نادریفرد که روابط نزدیکی با سید ابراهیم رئیسی داشت پس از انتقال او به ریاست سازمان بازرسی کل کشور در این نهاد مشغول به کار شد و در پستهای معاون فرهنگی و اجتماعی و رئیس هسته گزینش سازمان بازرسی کل کشور فعالیت کرد.
مراسم یادبود او در سازمان بازرسی کل کشور با حضور ابراهیم رئیسی معاون اول قوه قضائیه، پورمحمدی رئیس سازمان بازرسی کل کشور، (اعضای فعال هیئت کشتار ۶۷) محمد نیازی رئیس سابق مجتمع قضایی نیروهای مسلح و سازمان بازرسی کل کشور، تویسرکانی رئیس سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، کازرونی امام جمعه و نماینده مجلس خبرگان رهبری و ... برگزار شد.
نادریفرد پیش از این در سمتهای دادستان انقلاب کرج، مدیرکل بازرسی استان تهران، معاون فرهنگی و اجتماعی سازمان بازرسی کل کشور خدمات فراوانی به سیستم قضایی و امنیتی رژیم رسانده بود.
ایرج مصداقی
۲۶ دیماه ۱۳۸۹
www.irajmesdaghi.com
irajmesdaghi@gmail.com