ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


«فرهنگ» ناهنجار یک عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوری‌خواهان

ایرج مصداقی

«فرهنگ» ناهنجار یک عضو شورای هماهنگی اتحاد جمهوری‌خواهان

 

دو روز پیش مطلبی با عنوان «سخنی با هواداران سازمان اکثریت و اتحاد جمهوریخواهان» نوشتم که در آدرس زیر موجود است.

 

http://www.pezhvakeiran.com/page1.php?id=12874

 

برای آنان که اطلاعی از ماوقع ندارند ذکر این موضوع لازم است که فرخ نگهدار پیشنهاد داده بود اعضای این جریان در خارج از کشور در تظاهرات ایرانیان برای مقابله با سلطنت‌طلب‌ها و مجاهدین که از پرچم شیر و خورشید دار استفاده می‌کنند، در صورت لزوم از پرچم جمهوری اسلامی (همراه با الله و اکبر و شمشیر) استفاده کنند. در مطلبی که نوشتم سعی داشتم اعضا و هواداران این جریان‌ها را از حمل پرچم جمهوری اسلامی در خارج از کشور برحذر دارم. خیرخواهانه خواستار آن شده بودم که به این ننگ تن در ندهند. 

 

فرهاد روحی یکی از اعضای شورای هماهنگی اتحاد جمهوری‌خواهان با خواندن نوشته‌ام، عنان اختیار از کف داده و در اثر تألمات «روحی» شدید به زعم خود پاسخی به نوشته من می‌دهد. لازم دیدم به منظور آشنا شدن خوانندگان با فرهنگ این عده پاسخ فرهاد روحی را به صورت کامل آورده و توضیحاتی را برای روشن شدن خوانندگان اضافه کنم. ذکر این نکته ضروری است که نوشته‌ی او تا این لحظه با مخالفت هیچ یک از دوستان و همراهانش مواجه نشده است.

 

تنها ضیا عابدپور یکی از همراهان وی مدعی شده است که من اساساً دوران سیاه ۶۰ را به خاطر ندارم و از این و آن چیزهایی را شنیده‌ام. ملاحظه کنید وقتی قرار است بر حقیقت خاک بپاشند به چه چیزهایی متوسل می‌شوند. خوب است من چهره‌‌ی ناشناخته‌ای نیستم و از اسم مستعار و ... استفاده نمی‌کنم و سن و سالم نیز مشخص است.  

 

To: jomhoorikhah2003@yahoogroups.de
From: zia_abedypour@hotmail.com
Date: Mon, 13 Jul 2009 07:23:40 +0000
Subject: FW: [jomhoorikhah2003] mohem... mohem
 

  «سلام فرهاد گرامی

عکس مبارک اقای مصداقی بنظر بسیار جوان تر از ان میاید 

که صحبت سی سال پیش وقایع را از زبان خود میگوید 

یا شاید اظهار نظری از دیگران در ایام کودکی شنیده باشد 

ویا جوان است و جویای نام ،بهر حال زیاد بها نده 

با احترام»

 

 

نوشته فرهاد روحی در پاسخ به ایرج مصداقی

 

«با سلام!

1-  ایرج مصداقی که لینک "لجن-نامه"اش را دوستانمان آذری و برزنجه فرستاده اند، یکی از کثیفترین موجودات به اصطلاح سیاسی در خارج از کشور است که روی حسین شریعتمداری کیهان را سفید کرده است. همو در به اصطلاح خاطرات زندانش به رفیق ما، محسن درزی، که مقیم شهر ما مالمو سوئد است، این اتهام را زده بود که او در سال 67 تیر خلاص میزده؛ اینکه لجن پراکنیهای او در مورد محسن ما به چه قیمتی برای این دوستان بینهایت با محبت و حساس ما تمام شد میگذرم. ولی روی یک نکتۀ مهم میخواهم انگشت بگذارم (و از آنجا که از مطلب این جرثومۀ کثافت بینهایت ناراحت و عصبانی هستم، اجازه بدهید بزبانی که حداقل کمی نزدیکتر به آنهاست بنویسم) و آن اینکه نوشتن آن سطور از طرف این بی همه چیز نشان میدهد که آنجایشان خیلی آتش گرفته و دارند دیوانه میشوند و به هر در و دیواری میزنند. این جماعت میدانند که بهمان اندازه وجودشان مشمئزکننده است که وجود احمدی نژاد! و اینکه در جنبش سبز امید هیچ جایی ندارند.

 2- من بسیار متأسفم که تنها کشوری که در آن به سفارتخانه حمله شد و بلافاصله بنفع دستگاه دروغپردازی گوبلزهای وطنی تمام شد سوئد میباشد. این امر در عین حال بهترین بهانه را به دست دوستان ما و دیگر همراهان هزاران نفری در استکهلم و کل سوئد میدهد که با قاطعیت و صراحت جلوی سوء استفادۀ انصار مثلث ضد ملی مجاهدین-سلطنت-ح ک ک بایستند. این موجودات بیشرم که هنوز کثافتکاری انصارشان در جریان کنفرانس برلین را از افتخارات خود میدانند، اصلأ اجازه ندارند داخل اکسیونهای حمایت از جنبش سبز در خارج بشوند. در اینجا باید فعالین با تجربه ای چون دوستان ما بگونه ای ماهیت اینها را برای جوانانی که روحشان هم از اینجور چیزها خبر ندارد و برای بسیاریشان، برخوردهای امثال آنها قابل فهم نیست، روشن کنند.

3-   در همین رابطه به تجربۀ مالمو میپردازم تا شاید حامل نکات قابل استفاده ای در برخورد با مثلث بی شرمی باشد. پیش از آن فقط اشاره وار بگویم که در شهر ما هیچگاه اینها نتوانستند حتا 15 نفر را در آکسیونهای خود داشته باشند. این را هم بگویم که در تمام پروژه های جدیتر اینها، مانند تلاش برای بهم زدن جلسۀ سخنرانی مسعود بهنود و شمس الواعظین، پیروان تشکیلاتی سلطنت و انصار ح ک ک با هم همکاری کرده اند؛ بگذریم که آش آنقدر شور بود که در آنموقع حزب مشروطه واحد منطقه ای خود در اینجا را منحل کرد! اینها در اولین تظاهرات، که عمدتأ توسط سیاسیون قدیمی شهر و در فرصتی بسیار کوتاه تدارک دیده شد، خودشان را به بقیه چسباندند و از فرصت سوء استفاده کردند و دیگران هم به بهانۀ رعایت موازین دموکراتیک و آزادی عقیده گذاشتند هر کس هر چه میخواهد بگوید و به ترتیب پشت میکروفون برود. در 3-4 تظاهرات بعدی که سازمانگران اصلی آنرا جوانان نسل دومی (مانند تقریبأ تمام دیگر جاها) تشکیل میدادند، بارها تأکید شد که جماعت از آوردن نشانه ها (اعم از پرچم و ...) و دادن شعارهای مرگ بر ... خودداری کنند. باز هم انصار ح ک ک و سلطنت گاهی دزدکی و گاهی با در انپاس قرار دادن جوانان، پشت میکروفون قرار گرفتند و حتا در آکسیون آخر هفتۀ گذشته با وقاحت در پشت میکروفون گفتند که از ما خواسته شده شعار ندهیم ولی ما شعار مرگ بر ج ا میدهیم. تا آنکه نوبت رسید به تطاهرات پریروز (18 تیر) که قرار بود بشکل راهپیمایی از یکی از میدانهای مرکزی شهر شروع کنند و به مقصد میدان پر جمعیت دیگری راهپیمایی کنند. از همان اول اتحاد شوم سلطنت-ح ک ک هم پرچم آوردند و هم طبق معمول که امر بر اینها مشتبه میشود، با وقاحت تمام در مقابل جوانان صف کشی کردند و گفتند هر که میخواهد مرگ بر ج ا بگوید و ... با ما بماند و بقیه با اینها بروند (پس از دعوا و جر و بحث 5-10 دقیقه ای)؛ وقتی جمعیت راه افتاد همه بدنبال جوانان که با صراحت گفته بودند برای حمایت از جنبش داخل آمده اند و همان شعارهای داخل را هم خواهند داد، راه افتادند و جمعأ 15-18 نفر با آنها ماندند و این شد نقطه عطف بسیار خوبی در مالموJ

4-  بزرگترین آفت در این نوع حرکات اینستکه به بهانۀ رعایت موازین دموکراتیک و اینکه هر کس حق دارد نظر خود را بگوید، گذاشته شود که این سوء استفاده چیها که فلسفۀ وجودی و تمام راهبرد و بطور کلی تار و پودشان در تناقض آشکار با جنبش مدنی مردم ایران است، اجازۀ سوء استفاده و ضربه زدن به این جنبش را پیدا کنند.

5- در مورد پیشنهاد پرچم و تهیۀ پرچمهای کوچک برای فروش، اولأ در آکسیونهای اولیۀ شهرهای مهمی چون واشینگتن و لندن و پاریس، خود جوانان و بخصوص دانشجویان مهمان در موارد متعددی پرچم رسمی ایران را با خود آورده بودند (به ویدئو کلیپها رجوع کنید)؛ دومأ مثلأ در شهر ما شبکۀ جوانان (که نامشان Network for FREE IRAN  است) اقدام به تهیۀ تی شرتهایی سفید رنگ با طرح پرچم روی آن و تکست FREE IRAN  کردند که از فروش آنها کلی هم کمک مالی جمع شد. ولی من قول میدهم اگر بجای حتا اینگونه تی شرتها اقدام به تهیۀ تی شرت و یا البسه های مختلف دیگر برنگ سبز و با شعار "زنده باد جمهوری" روی آنها شود، با بیشترین استقبال مواجه خواهیم شد و در میان جمع حتا یکنفر نخواهد بود که از خریدن البسه ای سبز رنگ با شعار "زنده باد جمهوری" بپرهیزد!

6- و در آخر (و مهمترین نکته) اینکه اجا میباست با صراحت و هر چه سریعتر بموضعگیری بر علیه مثلث ضد ملی م-س-ح پرداخته و مرز روشنی را با آنها ترسیم نماید؛ اگر ما از اعتبار جمع شده در اجا نخواهیم در این موارد خرج کنیم و عملأ عافیت طلبی پیشه کنیم، بخودمان و نقش آینده مان در جنبش صدمه زده ایم! البته باید بگونه ای حساب مشروطه خواهان معقولی چون داریوش همایون را جدا کرد و شاید حتا اشاره کرد که خود آقای رضا پهلوی هم از جنبش داخل حمایت کرده اند.

ارادتمند فرهاد»

 

To: jomhoorikhah2003@yahoogroups.de

From: peyman.rouhi@intmerltd.com

Date: Sat, 11 Jul 2009 05:19:46 +0200

Subject: RE: [jomhoorikhah2003] daastaan-e parcham &

 

آن‌چه ملاحظه کردید فرهنگ و ادب فرهاد روحی یکی از اعوان و انصار فرخ‌ نگهدار و گرداننده رادیوی نزدیک به آن‌ها در مالمو سوئد است؛ همان‌هایی که نگهدار در مصاحبه با بی‌ بی سی معترف بود سالی چند بار بین ایران و اروپا ییلاق و قشلاق می‌کنند. تعجب نکنید فرهنگ گفتاری آن‌ها حاکی از منش و کردار آن‌هاست.

البته که امثال فرهاد روحی بایستی از محسن درزی یکی از همراهان حاج‌ داوود رحمانی و حسین شریعتمداری در زندان قزلحصار حمایت کند و او را رفیق شفیق‌شان بخوانند. تعجب آور نیست که طلبکار هم باشند.

البته که این دسته افراد بایستی «مشعلدار» راهشان فرخ نگهدار باشد. غیر از این یک جای کار می‌لنگد.

اما دروغ‌ پردازی فرهاد روحی آن‌جاست که مدعی شده است من در خاطرات زندانم نوشته‌ام محسن درزی «دوست بی‌نهایت با محبت و حساس» او در سال ۶۷ تیرخلاص می‌زده است.

البته در دنیایی که بازجویان و شکنجه‌گران و جنایتکارانی همچون موسوی تبریزی و هادی غفاری و ... «اصلا‌ح‌طلب» معتقد به دمکراسی و پلورالیسم و جامعه مدنی می‌شوند حتماً محسن درزی و امثال او نیز «بی‌نهایت با محبت و حساس» می‌شوند و فرهاد روحی نیز صاحب اختیار «جنبش مدنی مردم ایران» و فرخ نگهدار هم «مشعلدار» این راه.

 

۱- هرکس که کتاب و مقالات من را خوانده باشد می‌داند که من با تأکید و با اختصاص یک بخش از کتابم تلاش کرده‌ام ثابت کنم که در جریان سال ۶۷ رژیم برای کشتار زندانیان سیاسی تنها از دار زدن استفاده کرد. بنابر این موضوع تیرخلاصی زنی خود به خود منتفی است. این دروغی است که فرهاد روحی تولید می‌کند .

 

۲- محسن درزی دوست و رفیق با «محبت و حساس» فرهاد روحی به خاطر خوش‌ خدمتی‌هایی که در زندان کرده بود در سال ۶۵- ۶۴ آزاد شد؛ بنابر این نمی‌توانست در سال ۶۷ در زندان باشد و تیرخلاص بزند. فرهاد روحی تلاش می‌کند اصالت شهادت من در ارتباط با کشتار ۶۷ را به زعم خود زیر سؤال ببرد. این چیزی نیست جز خدمت به جنایتکاران.

 

۳- مطلبی که من در کتابم نوشتم و مورد تأیید زندانیان سیاسی وابسته به گروه‌های مختلف سیاسی اعم از مذهبی و غیرمذهبی قرار گرفت حاکی از آن بود که محسن درزی در سال ۶۰ بنا به اعتراف خودش در جوخه‌ی اعدام شرکت و تیرخلاص زده بود. وی در زندان از این کارش با افتخار یاد کرده و مدعی بود تیرخلاص «ضدانقلاب» را زده است. از آن‌جایی که شخصاً در جوخه‌ی اعدام شرکت نداشتم از کم و کیف قضایا اطلاعی ندارم.

 

۴- محسن درزی پعد از انتشار خاطرات زندانم پس از ده‌ها سال مجبور شد اعتراف کند که در جوخه‌ی اعدام شرکت و تنها به جنازه کشی مبادرت کرده است. حمزه فراهتی دوست و همراه او یک بخش از کتاب خاطرات شخصی‌اش! را در اختیار محسن درزی قرار داد تا وی داستانی را که پس از ده‌ها سال تولید کرده بود انتشار دهد! معلوم نیست فرهاد روحی که زندان نبوده از کجا مطمئن است که محسن درزی چنین کاری را نکرده است و چگونه شهادت شهود را زیر سؤال می‌برد. اگر محسن درزی و فرهاد روحی راست می‌گویند چند شاهد زنده بیاورند که شهادت دهند محسن درزی در دوران زندان، زندانی مقاومی بوده است.

دروغ‌هایی که فرهاد روحی به من و کتاب خاطراتم نسبت داده به خوبی ماهیت دیگر ادعاهای او و میزان صداقتش را روشن می‌کند.

۵- به شهادت زندانیان مختلفی که در بند یک واحد یک و بند یک واحد سه قزلحصار زندانی بودند، محسن درزی یکی از توابین فعال زندان و خط‌ دهندگان اصلی حاج داوود رحمانی برای سرکوبی زندانیان سیاسی در سیاه‌ترین روزهای تاریخ میهن‌مان بود. این زندانیان شهادت خود را مکتوب کرده‌ و انتشار داده‌اند. در نشست‌های زندانیان سیاسی آن را فریاد کرده‌اند.

محسن درزی سال‌ها به نمایندگی از سوی پاسداران و توابین در بندهای قزل‌حصار مسئول اتاق بود. نکته قابل ذکر این که چنانچه توابی سرسپردگی خود را تمام و کمال نشان نمی‌داد بلافاصله و در کمتر از یک هفته مسئولیت اتاق از او گرفته می‌شد و به تواب دیگری که خود را بهتر نشان داده بود واگذار می‌شد. اگر فرهاد روحی و محسن درزی راست می‌گویند در یکی از جلسات زندانیان سیاسی حضور یابند تا از نزدیک داوری زندانیان سیاسی هم بند محسن درزی را مشاهده کنند.

 

۶- به شهادت شهنام شرقی که پاسداران سر خواهرش را لای درب زندان قزلحصار پیش چشمان فرزند ۶ ساله‌اش له کردند، محسن درزی به عنوان نماینده توابین بند و مسئول سلولی که شهنام در آن به سر می‌برد از سوی حاج داوود رحمانی مسئولیت یافته بود تا او را برانده و به توبه بکشاند. محسن درزی از این مسئولیت با افتخار یاد می‌کرد.

بهناز شرقی ۲۷ اسفند ۶۱ به مناسبت فرارسیدن عید نوروز برای دیدن برادرش شهنام به زندان مراجعه کرده بود که این حادثه دردناک رخ داد و در مقابل چشمان فرزندش جان داد. حاج داوود رحمانی تلاش داشت تا به کمک محسن درزی و امثال او شهنام را وادار کند تا در مصاحبه‌ای بگوید که منافقین خواهرش را کشته‌اند.

 

نوشته‌ی من در رابطه با محسن درزی در ‌آدرس زیر آمده است:

http://www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=16970

 

۷- پس از خواندن مطلب فرهاد روحی، خود قضاوت کنید اتهام زن و هتاک و هم سنخ حسین شریعتمداری چه کسی است؟ این سؤال را با شما در میان می‌گذارم، اگر فرهاد روحی در سال‌های سیاه دهه‌ی ۶۰ زندانی بود، چه نوع اعمالی را در ارتباط با وابستگان گروه‌های سیاسی چپ و مجاهد و «ضدانقلاب» که «وجودشان را مشمئز کننده» تشخیص می‌دهد انجام می‌داد؟

 

۸- از آن‌جایی که رابطه‌‌ی تشکیلاتی و سیاسی با گروه‌های چپ، مجاهدین، سلطنت طلب و هیچ یک از گرایش‌های حزب کمونیست کارگری ندارم و در روزهای اخیر در تظاهرات‌هایی که جنبه‌ گروهی داشت و جداگانه برگزار می‌شد شرکت نمی‌کردم پاسخی به دیگر بخش‌های نوشته‌ی فرهاد روحی که ظاهراً از وضعیت روحی متعادلی برخوردار نیست نمی‌دهم تا حمل بر سخنگویی من از جانب گروه‌های یاد شده نشود. و همچنین خود آن بخش نیز ارتباطی با نظرات من ندارد که بخواهم در رد آن پاسخی دهم. 

 

۹- فرهاد روحی مدعی است که در تظاهرات‌های پاریس، واشنگتن و لندن، پرچم جمهوری اسلامی بلند شده است. (البته عوامل رژیم همه جا می‌توانند حضور داشته باشند) از آن‌جایی که من تنها در تظاهرات روبروی سفارت رژیم در پاریس شرکت داشتم، لااقل در مورد پاریس و زمانی که من بودم می‌توانم شهادت دهم که چنین اتفاق ننگینی نیفتاد. اگر هم در جایی چنین اتفاقی افتاده باشد باعث ننگ و بی‌آبرویی است نه افتخار. 

 

۱۰- نظر شخصی من این است وقتی حزب ، دسته و گروهی به نام سازمان و گروهش فراخوان نمی‌دهد و از مردم به طور عام برای شرکت در تظاهراتی دعوت می‌شود بایستی از بالابردن هر نوع پرچمی خودداری شود. این پرچم و نشانه از رنگ و حمایل سبز شروع می‌شود و به پرچم ایران شیرخورشید دار و بی‌شیرخورشید و پرچم قرمز و هر نوع عکس و آرم گروهی و ... ختم می‌شود.

بدیهی است اخلاق و پرنسیب سیاسی حکم می‌کند فرصت‌طلبانه از حضور پرشور مردم در تظاهرات و یا همایش ملی به نفع دسته و گروه خود سوء‌استفاده نکنیم. چنانچه ملاحظه می‌شود متأسفانه وابستگان اتحاد ‌جمهوری‌خواهان گردهمایی‌های مردم نگران را به نام خود تمام می‌کنند.

وزن و اعتبار هر جریان زمانی مشخص می‌شود که فراخوانی به نام حزب و جریان خود داده باشد نه این که سوار بر موج احساسات مردم شود.

به نظر من در تظاهرات‌ روزهای اخیر نبایستی از آرم و پرچم و‌ نشانه‌ای استفاده می‌شد تا تجمعات هرچه بیشتری شکل بگیرند. همچنین می‌بایستی با کنار گذاشتن خودخواهی‌ها و منافع فرقه‌گرایانه از برگزاری چند تظاهرات در یک زمان واحد جلوگیری می‌شد تا موجب پراکندگی مردم نشود و تأثیر بیشتری در مخاطبان خارجی داشته باشد.

وقتی در تظاهراتی از رنگ و نماد خاصی استفاده می‌شود بدیهی است دیگران نیز بایستی در استفاده از نشانه‌های خود آزاد باشند. آنچه را که بر خود می‌پسندیم بر دیگران نیز باید بپسندیم.

 

۱۱- در تظاهرات‌های داخل کشور به شهادت فیلم‌‌هایی که موجود است تمامی اقشار مردم با گرایش‌های مختلف سیاسی شرکت داشتند و یکی از شعارهای محوری آن‌ها زیر رگبار گلوله و ... شعار «مرگ بر... » بود که ظاهراً رابطه‌ی فرهاد روحی و همراهانشان در حاشیه امن اروپا با آن رابطه جن و بسم‌الله است. در داخل کشور کسی از بغل دستی‌اش گرایش سیاسی‌اش را نمی‌پرسید و تلاش نمی‌کرد حضور مردم را به نام خود تمام کند و یا از حضور آن‌ها ممانعت کند. هرکس هر شعاری را که می‌پسندید سر می‌داد. کافیست به شعارهایی که در ایران داده می‌شد رجوع کنید. این شعارها زمین تا آسمان با هم فرق دارند با این حال جمع هم‌بسته شکل گرفته بود و هرکس به زبانی که می‌پسندید مخالفت خود را با وضعیت حال حاضر کشور بیان می‌کرد. در تظاهرات‌‌های داخل کشور تنها یک چیز به چشم نمی‌خورد و آن هم استفاده از پرچم با آرم جمهوری اسلامی بود. تنها در تظاهرات حامیان احمدی‌نژاد این پرچم به وفور دیده می‌شد.

 

۱۲- مستندات مقاله‌ی قبلی من تماماً‌ در نشریه‌ی کار ارگان سازمان اکثریت موجود است چنانچه مایل باشند می‌توانم بار دیگر آن‌ها را منتشر کنم تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. 

 

۱۳-  خوانندگان با خواندن مطلب من و  پاسخ فرهاد روحی می‌توانند قضاوت کنند که «لجن‌ نامه» چیست و از سوی دیگر موضوع «آتش» و «آن‌جا» و «دیوانه» شدن و خود را به «هر در و دیواری» زدن در مورد چه کسی صدق می‌کند. 

 

 

ایرج مصداقی ۲۲ تیر ۱۳۸۸

 

Irajmesdaghi@yahoo.com

 

www.irajmesdaghi.com

 

 

 

 

 

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©