ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


چند نکته در ارتباط با مهر و موم کردن کانون مدافعان حقوق بشر

ایرج مصداقی

خبر ساده و کوتاه است؛ «روز یک‌شنبه، ساعتی پیش از آغاز جشن شصتمین سالگرد تصویب بیانیه حقوق بشر در محل کانون مدافعان حقوق بشر در تهران، ماموران امنیتی حاضران در محل را مجبور به ترک ساختمان کرده و در آن را مهر و موم کردند.»

تحلیل‌های گوناگونی درباره‌ی علل این کار صورت گرفته و مانند همیشه بخشی از گروه‌های سیاسی در محکومیت این اقدام رژیم به درستی اطلاعیه صادر کرده‌اند.

متأسفانه در بیشتر اوقات نقش گروه‌های سیاسی شده است واکنش به اعمال رژیم. گویا وظیفه نیروهای سیاسی تنها محکومیت و یا انتقاد از اقدامات رژیم و صدور اطلاعیه در این موارد است. متأسفانه صحبتی از این که از چه راهی و با چه مکانیسمی می‌توان جلوی این‌گونه اعمال را گرفت و یا آن را تخفیف داد و رژیم را به وادار به عقب نشینی کرد، نمی‌شود.

در اطلاعیه‌ها هم به دلایل انجام این کار از سوی رژیم پرداخته نمی‌شود بلکه حداکثر به چند زنده باد و مرده باد اکتفا می‌شود.

 

به نظر من تحلیل این که چرا مقامات رژیم در این شرایط دستور مهر و موم کردن ساختمان کانون مدافعان حقوق بشر را هر چند «موقتی» داده‌اند، خیلی سخت نیست. موضوع فقط این نیست که آن‌ها اقدامات این کانون را که در ۸ سال گذشته تحمل شده بود و حیاتی خفیف داشت برنتابیده‌اند، پارامترهای دیگری نیز در میان است.

 

پلمپ کانون مدافعان حقوق بشر را می‌بایستی در واکنش به موارد زیر یافت:

 

۱- تصویب قطعنامه نقض حقوق بشر توسط کمیته سوم و مجمع‌ عمومی سازمان ملل که در آن به موارد آشکاری از نفض حقوق بشر توسط رژیم اشاره شده است.

 

۲- اعطای جایزه حقوق بشر ایتالیا و نورمبرگ آلمان به خانم نسرین ستوده و آقای عبدالفتاح سلطانی دو عضو کانون مدافعان حقوق بشر.

 

۳- ماه آینده دولت اوباما قدرت را در دست گرفته و مقامات رژیم پیش‌بینی‌ می‌کنند دولت آمریکا سیاست جدیدی را در مورد ایران پیش خواهد گرفت.

با توجه به شعارهایی که اوباما در مبارزات انتخاباتی داده بود، مقامات رژیم حدس می‌زنند یکی از اهرم‌هایی که دولت او روی آن دست خواهد گذاشت، موضوع نقض حقوق بشر و حمایت نسبی از فعالین این عرصه در داخل ایران است. برای همین مقامات رژیم در این رابطه پیشدستی‌ کرده‌اند تا در آستانه‌ی تغییر و تحول در دولت آمریکا فضای داخلی هرچه بسته تر شود و شکافی باقی نماند.   

آن‌ها تصویب قطعنامه و اهدای جوایز را پیش‌درآمد این سیاست ارزیابی می‌کنند. به همین خاطر در واکنش به آن بلافاصله دستور بستن کانون مدافعان حقوق بشر را می‌دهند و به این ترتیب پیام خود را به طرف‌ حساب‌های خارجی می‌رسانند که هرگونه حرکتی در این مسیر با واکنش مواجه شده و شرایط را بدتر خواهد کرد.

 

آن‌ها می‌خواهند بگویند «بیدی نیستیم که به این بادها بلرزیم». چنان‌که بعد از تصویب هر قطعنامه‌ی شورای امنیت، مقامات رژیم خبر از تحول جدیدی در سایت اتمی نظنز و یا فعالیت‌های هسته‌ای خود می‌دادند که نشان دهند این گونه قطعنامه‌ها نه تنها آن‌ها را متوقف نمی‌کند بلکه عزم آن‌ها را در مسیری که انتخاب کرده‌‌اند جدی تر خواهد کرد. رژیم مانند یک پوکرباز حرفه‌ای عمل می‌کند. بسیاری اوقات در حالی که دستش خالی است بلوف می‌‌زند و اتفاقاً در بعضی موارد نتیجه‌ی مورد نظر را نیز می‌گیرد.

رژیم به تجربه دریافته است که این نوع فشارها و بلوف‌ها از یک طرف مخاطبان خارجی را به اشتباه انداخته و از قاطعیت آن‌ها می‌کاهد و از طرف دیگر نشان دادن چنگ و دندان به فعالین داخلی باعث می‌شود آن‌ها محتاط تر شده و حساسیت‌های رژیم را بیشتر در نظر بگیرند تا از واکنش آن در امان بوده و امکان فعالیت در داخل کشور را داشته باشند. 

 

دلیل اصلی تحمل کانون مدافعان حقوق بشر در سال‌های گذشته

 

ذکر این نکته را لازم می‌دانم که محدودیت‌های فعالین اجتماعی در ایران را درک می‌کنم و با توجه به واقعیت‌های جامعه‌ی ایران اظهار نظر می‌کنم. اعتقادی به این ندارم که فعالین سیاسی، اجتماعی و یا حقوق بشری در داخل کشور شعار سرنگونی دهند و یا نقش یک بار مصرف داشته باشند.

به همین از مبارزات آن‌ها در هر سطحی دفاع می‌کنم و معتقدم هر بودی در داخل کشور بهتر از نبود است به شرطی که تبدیل به چوب زیر بغل رژیم نشوند. مثلاً وجود کمپین یک میلیون امضاء، کانون مدافعان حقوق بشر، سازمان‌های زنان، کانون نویسندگان و ... مادامی که به مسائل مربوط به خود می‌پردازند مثمر ثمر هستند حتا اگر با سوزن کوه بکنند.

اما این باعث نمی‌شود که نظر خود را در مورد مسائل گوناگون بیان نکنم و یا سیاستی را که درست می‌دانم مطرح نکنم. 

 

***

 

برای آن که اعضای «کانون مدافعان حقوق بشر» درک عینی‌تری از شرایط داشته باشند بایستی ببینند چرا در چند سال گذشته و به ویژه چهار سال اخیر (۱) تحمل ‌شدند و چه شد که یکباره دستگاه امنیتی رژیم که در بیرحمی نمونه ندارد به این نتیجه رسید که آن‌ها ثبت قانونی نشده‌اند و حتا نامشان فریبکارانه است. (۲)

 

این موضوع می‌تواند سمت و سوی حرکت آینده‌ی آن‌ها را نیز مشخص ‌کند. گذشته می‌تواند چراغ راهی برای آینده باشد. برای روشن شدن بحث کافیست مروری به گذشته کنیم:‌

 

- در چند سال گذشته خانم شیرین عبادی رئیس کانون مدافعان حقوق بشر متأسفانه در مجامع بین‌المللی و تریبون‌هایی که در اختیارشان قرار داده می‌شد به جای پرداختن به مسئله نقض حقوق بشر توسط رژیم، به مسئله دفاع از سیاست ضدملی و جنگ‌طلبانه هسته‌‌ای رژیم و شرایط زندانیان گوانتانامو و ابوغریب و بازداشتگاه‌های اسرائیل و... می‌پرداخت. به این ترتیب ضمن آن که فرصت‌های گرانبهایی از کف مردم ایران رفت، از پتانسیل جایزه نوبل نیز  به درستی و در مسیر منافع مردم ایران استفاده نشد.  

 

- کانون مدافعان حقوق بشر در یک سال گذشته به جای برخورد فعال با مسئله‌ی نقض حقوق بشر توسط رژیم، برای جنگی که وجود خارجی نداشت و احتمال وقوع آن هم نمی‌رفت «شوراي ملي صلح» تشکیل داد و وقت و انرژی بسیاری از نیروهای فعال اجتماعی از جمله زنان، دانشجویان و خبرنگاران و روزنامه‌نگاران در داخل کشور را به هرز برد و توجهات را از مسئله‌ی اصلی به نقطه‌‌ی غیرواقعی مورد نظر رژیم یعنی خطر حمله نیروهای خارجی معطوف کرد.

 

ولی چنانچه شاهد بودیم حمایت از سیاست هسته‌ای رژیم در یک برهه و پرداختن به موضوع گوانتانامو و ابوغریب و زندان‌های اسرائیل باعث تضمین تداوم فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر در داخل کشور نشد. رژیم هنگامی که احساس کرد در شرایط جدید ممکن است منافعش به خطر افتد با طرح بهانه‌های واهی جلوی فعالیت آن را گرفت.  

 

امروز دیگر نیازی به وجود «شورای ملی صلح» و کمیته‌هایی از این دست از سوی رژیم احساس نمی‌شود.

 

آن‌ها خطر خارجی را برای مدتی پایان یافته می‌بینند و در عوض عمده‌ی خطرات را داخلی ارزیابی کرده و برای همین انواع و اقسام مانور‌ها را داده و به بسیج نیرو و ایجاد راه بند و ایست بازرسی در سطح شهر‌ها پرداخته‌اند.  

 

در این شرایط بدون آن که حرکت خاصی از سوی کانون مدافعان حقوق بشر انجام گرفته باشد فعالیت محدود و حیات خفیف آن در داخل کشور را نیز بر نمی‌تابند.

بایستی توجه داشت این کانون در دوران جورج بوش و نئوکان‌ها که اهمیتی به مسئله نقض حقوق بشر نمی‌دادند از سوی رژیم و دولت احمدی‌نژاد و دستگاه امنیتی آن تحمل شد و درست در آستانه‌ی تحویل قدرت به اوباما از فعالیت‌‌اش جلوگیری شد. بارها به غلط تحلیل می‌شد که قاطعیت در سطح بین‌المللی باعث بسته تر شدن شرایط در داخل کشور می‌شود! حال یک بار دیگر می‌بینیم که چنین نیست و موضوع برعکس است. امیدوارم از این موضوع درس عبرت گرفته شود.

 

در سطح داخلی چه می‌توان کرد و از چه چیز بایستی پرهیز کرد

 

فعالیت مدافعان حقوق بشر منحصر به یک ساختمان نیست که با بستن آن دنیا به آخر برسد. در ساختمان را می‌شود مهر و موم کرد اما اراده‌ی افراد برای پیگیری نقض حقوق بشر را نمی‌توان مهر و موم کرد. سکوت و بی‌عملی، آینده کاری فعالین حقوق بشر در ایران را تضمین نخواهد کرد. مقامات این رژیم بی چشم و رو تر از آن هستند که چنین چیزهایی را در نظر بگیرند. کانون مدافعان حقوق بشر از هر چه مطلع نباشند از نیت خود که مطلع هستند.

کافیست توجه کنند که دستگاه تبلیغاتی رژیم حالا که خرش از پل گذشته حتا تشکیل «شورای ملی صلح» را نیز وقیحانه بنا به توصیه‌ی دیک چنی و نئوکان‌ها و به قول معروف جنگ‌افروزان معرفی می‌کند. 

 

اعضای کانون مدافعان حقوق بشر بایستی توجه داشته باشند درخواست از غرب برای تعامل و سازش با رژیم، شرایط را برای آن‌ها در داخل کشور سخت‌تر می‌کند. این معادله معکوس عمل می‌کند. دود این سیاست در چشم خود آن‌ها هم خواهد رفت.

 

باید از گذشته تجربه کسب کرد و متوجه شد صرف انرژی برای اعظای جوایز بین‌‌المللی به «همکاران» و عدم برخورد فعال با مقوله‌ی نقض حقوق بشر توسط رژیم، چاره ساز نیست. برخورد گزینشی با مقوله‌ی نقض حقوق بشر و حذف قربانیان اصلی از چتر حمایتی، رژیم را راضی نمی‌کند. ادامه‌ی سیاست قبلی، دست رژیم را برای اعمال محدودیت در داخل کشور نمی‌بندد.

 

به منظور استفاده از پتانسیل بین‌المللی برای پیش‌برد امر حقوق بشر به جای آن که از مجامع بین‌المللی حقوق بشری خواسته شود جوایزشان را به همکاران توصیه‌ شده‌‌ی (۳) ایرانی اعطا کنند بایستی از این مجامع خواست که برای طرح پرونده‌های مسکوت گذاشته شده، در سطح بین‌المللی کمک و یاری رسانند که تأثیرات آن به مراتب بیش از تمجید از تلاش‌های یک فرد است.

پرستیژ بین‌المللی مدافعان حقوق بشر مادامی که نخواهند به طور واقعی و مؤثر از آن استفاده کنند آلام مردم ایران و قربانیان نقض حقوق بشر را تخفیف نمی‌دهد. کما این که خانم شیرین عبادی نیز تا زمانی که نخواهند از پرستیژ بزرگترین جایزه بین‌ المللی به درستی در جهت بهبود وضعیت حقوق بشر در کشور استفاده کنند نمی‌توانند به سهم خود مشکلات قربانیان نقض حقوق بشر را تخفیف دهند.

 

خانم شیرین عبادی لازم است از اتوریته‌ی خود استفاده کرده و پرونده‌‌‌ی قتل‌های زنجیره‌ای، زهرا کاظمی و زهرا بنی‌یعقوب که ایشان وکالتشان را به عهده دارند و به امان خدا رها شده‌اند را در سطح بین‌المللی مطرح کنند و از مجامع حقوقی بین‌المللی خواستار تحقیق در این موارد شوند. تنها طرح موضوع در مجامع بین‌المللی نیز می‌تواند رژیم را با مشکلات عدیده‌ای مواجه کند.  (۴)

 

بایستی توجه داشت گردن گذاشتن به خواست‌های رژیم ظرفیت‌ آن‌ها را بیشتر نمی‌کند تنها حوزه‌ی عمل فعالین حقوق بشر محدودتر می‌شود.

 

اگر همچنان به شیوه‌ی مألوف تحلیل شود به این‌جا خواهیم رسید که اعطای جوایز بین‌المللی به فعالین حقوق بشر باعث می‌شود که رژیم تصور کند قدرت‌های خارجی برای ما چهره‌سازی و در امور داخلی کشور اعمال نفوذ می‌کنند؛ در نتیجه یک گام دیگر به عقب برداشته خواهد شد. بعدها دامنه‌ی این موضوع می‌تواند به قطعنامه‌های بین‌المللی در زمینه محکومیت نقض حقوق بشر نیز کشیده شود. چون هر حرکتی می‌تواند باعث حساسیت رژیم شود. امروز دستگاه تبلیغاتی رژیم اعطای جایزه نوبل را «ردیف و بودجه» تعیین شده از سوی غربی‌ها معرفی می‌کند.

 

اگر یادتان باشد بسیاری صدور قطعنامه‌های بین‌المللی در مورد سیاست ضد ملی هسته‌ای رژیم را دخالت در امور داخلی و محرومیت مردم ایران از حقوق اولیه‌شان ارزیابی می‌کردند و از دولت‌های اروپایی و به ویژه آمریکا و کاخ سفید می‌خواستند که به سیاست‌شان پایان دهند!

امیدوارم امروز که دولت‌های اروپایی و کاخ سفید اقدامات رژیم در مهرو موم کردن کانون مدافعان حقوق بشر را محکوم کرده‌اند آن را دخالت در امور داخلی کشور و بدتر شدن وضعیت فعالین حقوق بشر در کشور ارزیابی نکنند و خواستار پایان دادن به آن نشوند. 

 

عدم توجه به موارد اصلی نقض حقوق بشر در ایران و فراموش کردن قربانیان اصلی آن باعث می‌شود وخامت وضعیت از سطح حاد و اسف‌بار به موقعیت قابل تحمل و معمولی کاهش یابد.

 

به نظر من اگر قرار است جلوی فعالیت کانون مدافعان حقوق بشر گرفته شود باید این کار را رژیم به صورت تمام و کمال انجام دهد نه آن که جلوی بخشی از این فعالیت را خود کانون بگیرد به امید آن که رژیم اجازه دهد در زمینه‌های دیگر به فعالیت بپردازد. رژیم چنان که نشان داده است این گونه عمل نمی‌کند.

 

در سطح بین‌المللی چه سیاستی کارساز است

 

مقامات رژیم از آن‌جایی که عزم جامعه‌ی جهانی را در برخورد با خود، جدی ارزیابی نمی‌کنند و در محاسباتشان خطری بالفعل را برای خود در نظر نمی‌گیرند به سیاست مقابله روی می‌آورند وگرنه از در سازش و مماشات در می‌آیند. 

هرچند در گذشته محققین و پژوهشگرانی چون حسن داعی روی نامه‌نگاری صادق خرازی و مقامات آمریکایی و پذیرش شروط آمریکا و آمادگی رژیم برای «معامله بزرگ» دست گذاشته بودند اما در روزهای اخیر پس از بالاگرفتن دعواهای جناح‌های رژیم، خود آن‌ها نیز به این موضوع اشاره کرده و تأکید کرده‌‌اند که در سال ۲۰۰۳ پس از اشغال برق‌آسای عراق از سوی نیروهای آمریکایی و سرنگونی دولت صدام حسین، مقامات وقت رژیم از ترس این که مبادا به سرنوشت رژیم صدام حسین دچار شوند سراسیمه نامه‌ای به دولت بوش نوشته و تقریباً با همه‌ی خواسته‌های آمریکا از جمله عدم حمایت از حزب‌الله و حماس، حمایت از روند صلح اعراب و اسرائیل و متوقف کردن غنی‌سازی اورانیوم و ... موافقت کرده بودند.

حال آن که بعد از مشخص شدن عدم توفیق سیاست آمریکا در عراق و رفع خطر از رژیم و دست بالا پیدا کردن سیاست‌هایش در عراق، لحن مقامات رژیم تغییر پیدا کرد و مشکلات زیادی را نیز برای آمریکا در منطقه به وجود آوردند. اگر توجه کرده باشید به همان اندازه که خطر جنگ و تهدیداتی که رژیم با آن مواجه بود کم می‌شود لحن مقامات تندتر شده و سخنان آتشینی بر زبان می‌آورند.

 

تجربه نشان داده است تصویب قطعنامه‌های بین‌المللی همراه با سیاست کج دار و مریز و راه آمدن با رژیم و صحبت از بسته‌های تشویقی آن‌ها را جری تر کرده و شرایط را به مراتب بدتر خواهد کرد. چرا که سیاست مماشات از تأثیر و کارآمدی قطعنامه‌ها چه در ارتباط با نقض حقوق بشر و چه در ارتباط با سیاست هسته‌ای رژیم می‌کاهد.

لازم است گفتگوی جدی با رژیم در چهارچوب تعیین شده و در زمان‌بندی مشخص صورت گیرد و عواقب ادامه‌ی سرپیچی از قوانین بین‌المللی و موازین حقوق بشری به طور شفاف و روشن به آن‌ها گفته شود و در عمل قاطعانه اعمال شود.

در صورت در پیش گرفتن یک سیاست قاطع از سوی مجامع بین‌المللی در مقابل رژیم، ممکن است در کوتاه مدت شرایط برای فعالان سیاسی و مدافع حقوق بشر مشکل شود اما رژیم برای برون رفت از مشکلات مجبور به عقب نشینی و دادن امتیاز می‌شود. هرگونه فشار باعث رشد تضادهای رژیم و در نتیجه ایجاد فضای مناسب برای فعالیت نیروهای سیاسی و حقوق بشری می‌شود.

 

 

ایرج مصداقی، ۵ دی ۱۳۸۷

 

Irajmesdaghi@yahoo.com

 

www.irajmesdaghi.com

 

پانویس:‌

 

۱- دولت خاتمی نیز علیرغم شعارهایی که در ارتباط با جامعه مدنی می‌داد هیچگاه تسهیلات لازم و قانونی را برای فعالیت نهادهای غیرخودی مانند کانون مدافعان حقوق بشر و کانون نویسندگان ایران فراهم نکرد و حتا تلاش کرد تا آن‌جا که ممکن است از پرستیژ جایزه نوبل بکاهد. خاتمی حتا دریافت جایزه نوبل را نیز با اهمیت ندانست و با شیادی از نوبل ادبیات به عنوان جایزه مهم یاد کرد!  این در حالی بود که اجازه انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران و انجمن روزنامه نگاران مسلمان و انجمن دفاع از حقوق زندانیان به سرعت صادر شد.

 

۲- به گزارش شهاب نیوز، وزیر اطلاعات «درباره تعطيلي كانون مدافعان حقوق بشر با ابراز تعجب از به كار بردن كلمه مدافعان حقوق بشر خطاب به خبرنگاران گفت: گول اين‌ها را نخوريد در ايران بيشترين دفاع از حقوق بشر انجام مي‌شود»

 

۳- کافیست فعالیت دریافت‌کنندگان جوایز بین‌المللی دفاع از حقوق بشر را مقایسه کنید با فعالیت‌هایی که مثلاً «مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران» در طول یکسال گذشته انجام داده‌اند. کدام یک در امر آگاه‌سازی و دفاع از حقوق قربانیان نقض حقوق بشر بدون در نظر گرفتن وابستگی‌های سیاسی، قومی، نژادی، مذهبی و جنسی فعال‌تر بوده‌اند؟

 هر دو گزینه هم در ایران به سر می‌برند و با محدودیت‌های یکسان مواجه هستند. منظور من از ذکر این مطلب نه مخالفت با یکی یا حمایت از دیگری است. به لحاظ اصولی فعالیت دریافت کنندگان جوایز بین‌المللی حقوق بشر را نیز ارج می‌گذارم. به نظر من قدر هر ذره‌ کوشش بایستی نگاه داشته شود.

حرف اصلی من این است که حق به حقدار برسد به ویژه وقتی در رابطه با مقوله‌ی «حق» و «حقوق بشر» و «مدافعان» آن صحبت می‌کنیم. انصاف نیست در این زمینه‌ها نیز «پارتی بازی» و «رفیق بازی» و «رانت» کاربرد داشته باشد. خانم ستوده و آقای سلطانی به عنوان همکاران خانم شیرین عبادی از طرف ایشان نامزد دریافت این جوایز شده بودند. همچنین خانم عبادی خود یکی از اعضای هیأت داوران نورمبرگ نیز بود.

 

۴- هرچند خانم شیرین عبادی خود یکی از بستگان قتل‌عام شدگان کشتار ۶۷ هستند و محمد حسین  (فؤاد) توسلیان برادر همسرشان در این کشتار جان خود را از دست داد اما به عمد موضوع پیگیری قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷ در مجامع بین‌المللی توسط ایشان را مطرح نکردم. چرا که پرونده‌ی کشتار ۶۷ هرچند پرونده‌ای ملی‌ است و به لحاظ اخلاقی خانم شیرین عبادی موظف به پیگیری آن هستند اما ایشان می‌توانند به دلایل گوناگون از جمله مخاطرات جانی و عدم آمادگی برای فداکاری و ... از طرح آن طفره روند.

پرونده‌های بالا را از این بابت ذکر کردم که خانم عبادی به اختیار و با انتخاب خود پیگیری آن‌ها را به عهده گرفته‌اند و به خاطر سوگندی که یاد کرده‌اند و تعهد اخلاقی‌ای که دارند موظف هستند از هر راه ممکن برای احقاق حقوق موکلین‌شان بکوشند.

متأسفانه نه ایشان و نه آقای عبدالفتاح سلطانی دیگر وکیل پرونده‌ی زهرا کاظمی، بعد از دستگیری هفت‌ماهه‌اش که با اتهامات واهی همراه بود، اقدام جدی‌ای برای پیگیری این پرونده صورت ندادند و موضوع به دست فراموشی سپرده شد.

خانم عبادی خود به خوبی به تأثیر فشارهای بین‌المللی واقفند ولی در مورد رژیم از کاربرد آن پرهیز می‌کنند و دیگران را نیز از این کار باز می‌دارند!

به گزارش رادیو فردا سال گذشته خانم شیرین عبادی و شش تن از زنان برنده جايزه صلح نوبل، در بيانيه ای که متن آن در روزنامه گاردين انتشار يافت، علیرغم تحریم اقتصادی و سیاسی دیکتاتوری نظامی برمه «خواهان اقدام قاطع تر بين المللی برای  آزادی « آنگ- سان – سو –کی»، رهبر جنبش دمکراتيک ميانمار- برمه – شدند»!

 

در چند سال گذشته خانم شیرین عبادی، با توجه به اوضاع بین‌المللی و افتضاحات جورج بوش از برندگان جایزه نوبل در جهت گیری‌های سیاسی و به  ویژه ضدآمریکایی استفاده کردند در حالی که می‌توانستند از آن‌ها برای محکومیت نقض حقوق بشر در ایران و به خطر انداختن صلح‌ جهانی توسط رژیم نیز استفاده کنند. 

 

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©