تعدادی از گزارشات منتشر شده بر علیه رژیم و یا عناصر وابسته به آن به قدری غیرواقعی و مضحک هستند که گاه بدون آنکه نویسنده و یا گزارشگر بخواهد در خدمت رژیم و اهداف آن قرار میگیرد و به جای آن که به افشای چهرهی جنایتکاران کمک کند، دستاویزی در اختیار رژیم قرار می دهد که با توسل به آن، اسناد واقعی منتشر شده در رابطه با نقض حقوق بشر و مرتکبین نقض حقوق بشر در کشور را زیر سوال برد.
برای لوث شدن جنایات رژیم هیچ چیزی بدتر از انتشار گزارشات غیرواقعی نیست. نمی دانم برای افشای رژیمی که عناصر و وابستگان آن از صبح تا شب به نقض ابتدایی ترین حقوق مردم مشغولند چه نیازی به روایت گزارشات مجعول است.
شهادتهای غیرواقعی و غیرمستند که به سادگی میتوان نادرستی آنها را مشخص کرد، جز آن که ارزش و اعتبار اسناد و گفتههای ما را در سطح ملی و بینالمللی مخدوش کند و گزک به دست رژیم دهد، استفاده دیگری ندارد.
به نظر نگارنده در این میان وظیفهی نشریات، سایتها و منابعی که این گونه گزارشات را انتشار میدهند بیش از پیش احساس میشود. هرچند تشخیص درستی گزارشات گاه برای اداره کنندگان سایتها و نشریات به سختی امکان دارد ولی در هر صورت میبایستی چارهای در این مورد اندیشیده شود.با این همه قبل از هرچیز نویسندگان می بایستی به خاطر منافع مردم هم که شده قبل از آن که دست به قلم ببرند قدری تأمل کرده و اگر در موردی اطمینان لازم را ندارند، لااقل کمی پرس و جو کنند.
برای روشن شدن مطلبتوجه شما را به گزارشی که در سایتهای طلیعهی سپیده دمان، گزارشگران، آفتابکاران، هنرمندان در تبعید، ایران لیبرتی و... تحت عنوان "وقـتــی که آخوند محـمد خاتمی در جمع هیئت تحقـیق شکنــجه در زنــدان اویــن پایـش را دردهانم فرو کرد!"، به قلم نرگس شایستهانتشار یافته،جلب می کنم.
«در اوایل پائیز سال ۵۹، سپاه پاسداران برای دستگیری من به خانهی ما واقع در شهرستان کرج حمله کرد. این حمله که با مقاومت جانانهی من و خانواده ام روبرو شد، شش- هفت ساعت بطول انجامید. در این حمله ی وحشیانه بقدری مرا جلوی چشمان وحشت زده ی پدر و مادرم زده بودند که نهایتا ناچار شدند مرا با برانکارد به مقر سپاه منتقل کنند. در زندان سپاه نیز یکبار دیگر به خاطر دستگیری پرسروصدایی که داشتم، به قول " بنی جمالی ـدادستان کرج" حسابی به خدمت من رسیدند، بعد از چند روز مرا به زندان اوین منتقل کردند. آنجا هم به محض ورود کچوئی و گروه همراهش با لگدی به پهلویم از من پذیرائی کردند. بعد از آن با توجه به وضعیت اسف بار جسمی اممرا به بند بهداری اوین تحویل دادند
در هر حال در پی شکسته شدن دندانم، دهانم پر از خون و چرک شده بود و اینقدر مرا زیر لگد گرفته بودندکه از کمر افتاده بودم و پاهایم دیگر حس نداشتند، بطوری که قادر به رفتن دستشویی هم به تنهایی نبودم. مرا مثل لاشه ای روی زمین، در سلولی در بند بهداری انداخته بودند. در این دوران دکتر "شیخ الاسلام زاده " به عنوان دکتر بند بهداری من سر میزد. بعدها بیشتر با هم بندی هایم آشنا شدم. در سلول سمت چپ من امیر انتظام زندانی بود و در سلول سمت راستی، چند تن از دخترهای وابسته به فرقان در حبس بودند، بعدها این دوستان فرقانی وقتی زندانبان درب سلول را برای غذا دادن باز میکرد، در همین فرصت کوتاه به من در کارهای فردی ام کمک میکردند. در یکی از همین روزهای پائیز ۵۹،ناگهان عدهای تحت عنوان "هیئت تحقیق شکنجه" وارد سلول من شدند. جلوی آنها یکآخوند "روحانی"!! قرار داشت که از همان ابتدا با مسخره و پوزخندی بر لب بالای سرمن که کف سلول از شدت درد دراز کشیده بودم، آمد. ... بعد از اینکههیئت چند لحظهای با هم گپ زدند، خاتمیاز من اسمم را پرسیده و وقتی با سکوت منروبهرو شد، بلافاصله پرسید: چرا روی زمین خوابیدی، جواب دادم : درد دارم و ناگهانبدون اراده از درد نالیدم. او با خنده مضحکی جلو آمد و گفت:" با تو که کاری نکردند،زمان شاه توی دهان ما...." ، در اینجا سعی کرد پایش را که جلوی صورت من بود با فشاروارد دهانم کند. دهانم را بستم و خودم را عقب کشیدم. و از شدت درد دهانم که هنوز پراز چرک و خون بود بی اختیار فریادی از گلویم بیرون جهید. او با پوزخندی پیروزمندانهبر لب! و زمزمهی فحشی زیر لب که لایق خودش و اعوان و انصارش بود (زنیکه ...) بهطرفدرب سلول رفت و یکباره در درب سلول ایستاد و ریشش را با آرامش گویی هیچ اتفاقینیفتاده، شانه زد!...
این هیئت بررسی که آخوند خاتمی جلودار آن بود،بعد از مدتها این پا و اون پا کردنها مجبور شد، ...» </>
نرگس شایسته که در پاییز ۵۹ در ارتباط با مجاهدین دستگیر و در زمستان ۶۰ آزاد شده، در معرفی متن بالا و دقت به کار برده شده در تنظیم آن مینویسد:
«زمانی که میخواستم این متن را بنویسم، کلی روی سرتیتر آن فکر کردم، میخواستم که از نظر دستور زبان و عمل انجام شده دقیق باشد و درستبازگو کرده باشم.»
اما کافیست به اسناد ده ها بار منتشر شده در این رابطه رجوع کنیم تا به سادگی نادرستی گزارش فوق مشخص شود.
پس از افشاگری های بی وقفه مجاهدین در مورد بدرفتاری و شکنجه در زندان های رژیم و بعد از موضگیری صریح بنی صدر در مقام ریاست جمهوری که اعلام کرد:
« ...در کجای دنیا، در کدام دین، و در کجای اسلام و در کدام کشور اسلامی در حکومت اسلامیش شش نوع زندان وجود دارد... چرا این ها تعطیل نمی شوند؟ ...چرا هیئتی تشکیل نمی شود و به کار زندان های گوناگون نمی رسد؟ ...چرا رسیدگی نمی کند که آیا شکنجه هست یا نه...»
خمینی مجبور به موضعگیری شد و در ۱۸ آذر سال ۵۹ عبدالکریمموسوی اردبیلیدادستان کل کشور وقت را مأمور تشکیل هیئتی به منظور بررسی وضعیت زندانها کرد. بلافاصله شورایعالی قضایی، «هیئت رسیدگی به شایعهی شکنجه و وضع زندانیان» را با عضویت حسین دادگرو علی اکبر عابدی، دادستان و بازپرس دادسرای عمومی تهران، گودرز افتخار جهرمی، عضو شورای نگهبان قانون اساسی و علی محمد بشارتی ، نماینده مجلس و اولین فرمانده واحد اطلاعات و امنیت سپاه پاسداران تشکیل داد. متعاقباً خمینیبا صدور حکمی، محمد منتظریرا به عنوان نماینده خود در هیئت مذکور منصوب کرد و به این ترتیب او ریاست هیئت را نیز به عهده گرفت. محمد منتظری تنها عضو معمم «هیئت رسیدگی به شایعهی شکنجه و وضع زندانیان» بود. اخبار فعالیت هیئت و اعضای آن، روزها و ماهها نقل مجالس، روزنامههای دولتی و نشریات گروههای سیاسی و به ویژه نشریه مجاهد بود. این هیئت از ۲۶ آذر ۱۳۵۹ فعالیت خود را آغاز کرد. بازدید هیئت از اوین نمیتوانست زودتر از دیماه ۵۹ بوده باشد. هیئت مزبور سرانجام در گزارش نهاییاش که ۲۹ فروردین ۱۳۶۰ انتشار یافت سعی کرد وجود شکنجه در زندانهای کشور را نفی کند.
صادق خلخالی در صفحه ۳۱۳ خاطرات خود می نویسد:
«محمد منتظری از سوی امام مامور شد تا در باره شکنجه در زندانها تحقیق کند و ماموریت خود را به اتفاق آقای بشارتی جهرمی که یکی از نمایندگان مجلس بود و از طرف مجلس مامور شده بود ، به نحو احسن انجام داد و گزارش خود را مبنی بر عدم وقوع هر نوع شکنجه ، تسلیم مقام های رسمی و امام نمود.»
عباس امیر انتظام که در روایت نرگس شایسته به او نیز اشاره شده و تأکید شده در سلول سمت چپ اش بوده، در بیان خاطراتش از روز پنج شنبه ۱۱ دی ۵۹ در صفحه ی ۱۴۶ جلد ۱ کتاب «آن سوی اتهام» می نویسد:
«امروز گروه منتخب درباره وضع زندانیان( آقایان محمد منتظری، علی محمد بشارتی، دادگر و دو نفر دیگر که نامشان را نمی دانم) به دیدنم آمدند و بیش از یک ساعت پیرامون وضعیت خود به آن ها توضیح دادم.»
چنانچه ملاحظه می شود با همهی ادعایی که نویسنده در رابطه با دقت به کار برده شده در تنظیم متن دارد،تردیدی نیست که خاتمی در هیئت مذکور عضویت نداشته و دیداری از اوین تحت این عنوان نمیتوانست به عمل آورده باشد و گفته های فوق لااقل از زبان خاتمی نمی توانست جاری شده باشد!
معلوم نیست چگونه و چرا پس از گذشت این همه سال، و یک سال پس از پایان زمامداری ۸ ساله خاتمی نه تنها جامهی عضویت در هیئت مزبور بلکه ریاست آن به تن خاتمی پوشانده میشود و از این کار چه نفعی به مقاومت و مردم ایران میرسد؟ نرگس شایسته اولین نفری است که پس از گذشت ۲۶ سال ادعای حضور خاتمی در هیئت بررسی شکنجه را دارد.
بایستی توجه داشت که خاتمی به مدت بیش از یک دهه در مقام وزیر ارشاد اسلامی، معاونت تبلیغات ستاد فرماندهی کل قوا و هشت سال ریاست جمهوری، مسئولیت بسیاری در جنایتهای انجام گرفته از سوی رژیم دارد. نیازی نیست که به طور غیرواقعی او را عضو هیئتی کنیم که اعضای آن با حکم رسمی و علنی تعیین شده و در روزنامهها و نشریات از آنها یاد شده است.
دشمن به هوش است. اگر به سوءاستفاده رژیم باور ندارید کافیست به نوشته محمدعلی ابطحی تحت عنوان «شکنجه زندانیان در حضور خاتمی» که اشاره به موردی مشابه است و چند روز قبل در وب نوشت او انتشار یافته، مراجعه کنید( این نوشته درآدرس زیر قابل دسترسی است)
در این نوشته ابطحی با مانور روی اشتباه صورت گرفته از سوی یک نشریه عراقی که با چاپ عکسی مدعی شده بود بازجویان فردی را در حضور خاتمی شکنجه می کنند، تلاش می کند چهره موجهی به جنایتکاران وزارت اطلاعات داده و منکر جنایت های انجام گرفته از سوی رژیم شود.
از منافع زودگذر سیاسی گذشته، نه تنها در ارتباط با دوست بلکه در ارتباط با دشمن نیز میبایستی پرنسیبها را رعایت کرد. فرق نیروی انقلابی و ارتجاعی از همینجا مشخص میشود. امروزه شاهدیم که رژیم و عوامل آن از زدن هر اتهام و برچسبی به مخالفان خود دریغ نمیکنند، اما این دلیلی نمیشود که ما نیز مقابله به مثل کنیم و پا بر روی اصول بگذاریم.
Irajmesdaghi@yahoo.com