خبر کوتاه است اما دردناک.
در هجدهمین سالروز قتلعام زندانیان سیاسی که گاه دردناکترین لحظات را به خاطرم میآورد، پرپر زدن اکبر محمدی در پیش چشم مان، سوز جان را دو چندان میکند.
او در هشتم مرداد در حالی جان داد که هفت سال از دستگیریاش میگذشت. مثل جاودانه فروغها که پس از هفت سال اسارت، چون «شرابهای هفتساله» قطره قطره بر زمین چکیدند.
اکبر محمدی در هشتم مرداد در زندان اوین در حالی پر پر شد که ۱۸ سال قبل درست در همین روز در اولین روز کشتار زندانیان سیاسی در گوهردشت، ده ها «گوهر تابناک» در خاک شدند.
گوهرهایی چون حسین حقیقت گو، مهشید رزاقی، زهرا خسروی، مسعود کباری ، رامین قاسمی ، حسین سبحانی ، غلامرضا اسکندری ، رضا زند ، منصور قهرمانی ، مهران هویدا ، احمد گرجی ، اصغر مسجدی، علی اوسط اوسطی، موسی کریم خواه ، جعفر هاشمی و دیگر بچههای مشهد و...
خبر را دوباره مرور میکنم. سهراب سلیمانی مدیر کل زندانهای استان تهران در رابطه با وضعیت اکبر محمدی میگوید:
«ايشان هر روز تحت نظر پزشك زندان بود و شب گذشته نيز فشارش ۱۲ بر روى هفت بود.»
اما هم بندیهای اکبر محمدی میگویند:
«هنگامی که پس از ۵ روز دچار تشنج گردید و به بهداری منتقل شد در آنجا نیز به دستور رئیس زندان او را به تخت با غل و زنجیر بستند و در هنگام بازدید نمایندگان حکومت از زندان ، دهان او را نیز چسب زدند تا صدایی از او به گوش کسی نرسد. و در حالی که گفته میشد اکبر، شب گذشته دچار سکته خفیف قلبی شده بود او را به بند ۳۵۰ بازگردادند، در شرایطی که از ناحیه قلب به شدت احساس ناراحتی میکرد. و بالاخره جسم بیمار او بیش از این تاب نیاورد»
با خواندن اخبار، بی اختیار به یاد محمد علی ابرندی (عمو) کارگر شرکت نفت میافتم که در ارتباط با سازمان «اقلیت» دستگیر شده بود. عمو به شدت شکنجه شده بود. هر دو پای پیرمرد را عمل جراحی «اسکین گراف» کرده بودند. یعنی از پوست ران و باسنش به کف پایش پیوند زده بودند.
آبان ۶۶ بود عمو سکته کرده و حالش اصلاً خوب نبود. با اصرار به پاسدار بند او را به بهداری فرستادیم. در آنجا به او گفته بودند سرما خورده است، استراحت کند خوب میشود.
همان شب حالش دگرگون شد با اعتراض دسته جمعی بچهها وی را که دوباره سکته کرده بود به بهداری فرستادیم. اما گفتند حالش خوب است و چیزیاش نیست. استراحت کند خوب خواهد شد.
عمو در عرض دو روز به قد چند سال تکیده و پیر شده بود. اینبار که حالش بد شد دیگر بازگشتی نبود. در عوض دو نفری را که کمک کرده و پیکر او را به بهداری زندان منتقل کرده بودند به انفرادی فرستادند و یک ماهی در آنجا نگه داشتند تا آبها از آسیاب بیافتد. مطمئناً در گزارش پزشکی وضعیت عمو نیز چنین چیزهایی نوشته شده است.
با خواندن اخبار، بی اختیار به یاد سرهنگ علی ارد میافتم در ارتباط با مجاهدین در حالی دستگیر شده بود که زیر چادر اکسیژن بیمارستان قلب تهران آمادهی عمل جراحی قلب بود. او به این شکل به شکنجه گاه منتقل شده و مجبور بود شرایط سخت زندان را با قلبی رنجور و ضعیف تحمل کند. اما اگر حالش را از حاج داوود و لاجوردی و ... میپرسیدی میگفتند خوب خوب است و تحت نظر پزشک زندان میباشد. سرهنگ ارد نیز در سال ۶۶ جاودانه شد.
قلب اکبر محمدی، مانند قلب عمو، قلب سرهنگ ارد و قلب هزاران جاودانه فروغ از تپیدن باز ایستاد. اما زندگی و مبارزه بر خلاف تمایل آنان که مرگ را تقسیم میکنند همچنان ادامه دارد.
و تو ای «نازنین!
با تاولی چرکین در قلب
کینه تیز در دست
مست مست، برخیز
پیشتر از آن که بگویند پیالهات شکست.»
irajmesdaghi@yahoo.com