ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


تیم ملی فوتبال ایران، نماینده مردم ایران
نگاه ايرج مصداقي

ایرج مصداقی

 

 

در آستانه‌ی قرعه كشى مسابقات مقدماتى جام جهانى ۱۹۸۲ بود كه جنگ  ایران و عراق آغاز شد. رژیم جمهوری اسلامی به بهانه‌ی «جنگ تحمیلی» و منحرف نشدن اذهان مردم از جبهه‌های «جنگ تحمیلی» و حال و روز «رزمندگان اسلام» و قهرمانی‌هایشان از حضور در رقابت هاى مقدماتی جام جهانى ۱۹۸۲ انصراف داد . 

 

سال‌های ۶۰- ۶۱ (۱۹۸۱-۱۹۸۲) سیاه‌ترین روزهای میهنمان بود. روزانه گاه صدها نفر در جوخه‌های اعدام پر پر شده و یا بر تخت‌های شکنجه تشریح می‌شدند. در همان دوران مقامات رژیم تلاششان این بود که فوتبال را از صحنه‌ی زندگی مردم حذف کنند. قصدشان این بود که شور و اشتیاق و شادی و نشاط را از مردم گرفته و از این طریق گرد خمودی و افسردگی بر جامعه بپاشند.

در همین دوران بود که داوودی معاون نخست وزیر و رئیس «مکتبی» تربیت ‌بدنی با مطرح کردن طرح ۲۷ ساله‌ها تلاش کرد تا فوتبال و ورزش کشور را به نابودی کشاند. چیزی که به سرعت با مخالفت گسترده مردم و جوانان روبرو شد. در همان سال‌ ۶۰ هنگامی که خاک مرگ بر همه جا پاشیده بودند و از در و دیوار خون می‌بارید در استادیوم امجدیه شاهد آن بودم که هزاران نفر با تمام وجود شعار می‌دادند: «داوودی دیوانه اعدام باید گردد» و « مرگ بر داوودی». همان موقع موضوع آن‌قدر بالا گرفت که میرحسین موسوی مجبور به موضع‌گیری شد و گفت که عملکرد او را مورد بررسی قرار می‌دهد.

 

به هنگام برگزاری مسابقات فوتبال جام جهانی ۱۹۸۲ در زندان اوین بودم. در آن دوران مقامات رژیم بازی‌ها را از طریق ماهواره دریافت کرده و با تأخیری حداقل ۲۴ ساعته بعضی از مسابقات مهم را پخش می‌کردند.

در زندان به ما تذکر داده شده بود در صورتی که به هنگام رد و بدل شدن گل، شادی کنیم، تلویزیون اتاق را گرفته و ما را از دیدن مسابقات محروم می‌کنند. در همان حال می‌شنیدیم احمد خمینی روزها در تلویزیون جام جم حضور یافته و مسابقات را به طور مستقیم مشاهده می‌کند.

 

به هنگام برگزاری مسابقات مقدماتی جام جهانی ۱۹۸۶ کلمبیا ( به خاطر ناتوانی این کشور، مسابقات در مکزیک برگزار شد) طبق تصميم مسئولان فدراسيون بين المللى فوتبال (فيفا) از آن‌جایی که دو کشور ایران و عراق در حال جنگ بودند و فیفا نمی‌توانست امنیت و سلامتی بازیکنان تیم‌ها را تضمین کند، ايران و  عراق از ميزبانى رقابت هاى مقدماتى جام جهانى محروم شدند. طبق مصوبه فيفا، بازى هاى  ايران و عراق با رقبايشان بايستى در كشورهاى ثالث انجام مى شد. عراق اين پيش شرط  فيفا را پذيرفت و مسابقاتى را كه ميزبانش بود، در دوحه پايتخت قطر برگزار كرد. اما  فدراسيون فوتبال ايران كه رياستش برعهده نصرالله سجادى بود اين شرط منطقی را نپذيرفت و از  حضور در رقابت هاى مقدماتى جام جهانى ۱۹۸۶ انصراف داد. به این ترتیب یک بار دیگر فوتبال ایران با تلاش مقامات رژیم از حضور در میادین بین‌المللی بازماند. عراق به همراه امارات متحده نماینده قاره‌ی کهن در جام جهانی شد.

در آن دوران در بند ۱ واحد ۳ قزل‌حصار به سر می‌بردم. مسابقات فوتبال این‌ بار به طور مستقیم پخش می‌شد و ما محدودیتی در تماشای آن نداشتیم. بچه‌ها گوش تا گوش در مسجد بند به تماشای مسابقات جام‌‌ جهانی می‌پرداختند و حسرت آن را می‌‌خوردند که چرا تیم ایران به خاطر سیاست‌های ارتجاعی رژیم نتوانسته در این مسابقات شرکت کند. بسیاری از ‌آن‌ بچه‌ها در قتل‌عام ۶۷ جان باختند. تازه آن‌روزها مثل امروز تب فوتبال این چنین داغ و گسترده نبود.

 

در جام جهانی ۱۹۹۰ ایتالیا، تیم ملی ایران در دور مقدماتی حذف شد. در سالن ۲ آموزشگاه اوین به سر می‌بردم. تا نیمه‌های شب بچه‌هایی که از قتل‌عام ۶۷ جان به در برده بودند مشغول تماشای مسابقات فوتبال بودند و تأسف خود را از عدم راهیبابی تیم ملی فوتبال ایران به جام جهانی اعلام می‌داشتند. روزها نیز در بسیاری اتاق‌ها بحث فوتبال و نتایج آن بود.

 

در دور اول بازیهای مقدماتی برای شرکت در جام جهانی ۱۹۹۴ ایران اول شد و به دور بعد راه یافت. بهزاد غلامپور دروازه بان تیم ایران ستاره مسابقات شناخته شد و جایزه‌ی نقدی نیز دریافت داشت.

احتمال صعود ایران به جام جهانی ۹۴ می‌رفت. این کابوسی بود که سراپای رژیم را فرا گرفته بود. دستگاه اطلاعاتی رژیم بنا به تحلیلی که داشت حضور ایران در جام جهانی را به سود رژیم ارزیابی نمی‌کرد. به همین دلیل یکی دو روز قبل از شروع مسابقات در دوحه پایتخت قطر، مسئولان اطلاعاتی رژیم که تیم را همراهی می‌کردند، با دستآویز قرار دادن حضور بهزاد غلامپور در استخر هتل محل اقامت در مقابل حاضران، سیلی محکمی به گوش او نواختند و به این ترتیب در آستانه برگزاری مسابقات بحران روحی عجیبی را در تیم به وجود آوردند.

غلامپور ظاهراً با وساطت و پادرمیانی دیگران در اردو باقی ماند ولی نقطه قوت تیم ملی ایران به نقطه ضعفی بزرگ تبدیل شد. در ضمن نوحه‌خوانی را نیز همراه آن‌ها کرده بودند تا هر‌چه بیشتر در تضعیف روحیه‌‌ی آن‌ها بکوشد. در اولین مسابقه، غلامپور روی اشتباهات غیرقابل تصور سه گل از کره جنوبی دریافت کرد که هر دروازه‌بان مبتدی نیز از پس مهار دو تای آن‌ها بر می‌آمد.

در بازی‌های بعد نیز ضعف آشکار دروازه بان تیم ملی ایران که یکی از ستون‌‌های اصلی تیم بود و از او به عنوان ستاره تیم ایران یاد می‌شد نمایان گشت. بدون شک بحران به وجود آمده در اردوی تیم ملی ایران عامل اصلی بازماندن تیم از حضور در رقابت‌های جام جهانی بود.

پس از اتمام مسابقات، علی‌ پروین از مربیگری تیم ملی فوتبال و تیم پرسپولیس برکنار شد و از حضور او در میادین ورزشی ممانعت به عمل آمد. نیروهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم در استادیوم آزادی مترصد این بودند که شعاری از سوی مردم به نفع علی پروین داده نشود.

این درست در دورانی بود که خامنه‌ای در صدد بسط قدرت خود بود و از آن‌جایی که دارای چهر‌ه‌ی کاریسماتیک خمینی نبود دستگاه اطلاعاتی رژیم تلاش می‌کرد تا آن‌جا که می‌تواند چهره‌‌های سیاسی مطرح را حذف کند تا به این ترتیب مشکلات احتمالی او را در شرایط بحرانی به حداقل برساند.

ترور قاسملو، دکتر بختیار، عبدالرحمان برومند، دکتر کاظم رجوی، ترورهای میکونوس و تلاش برای ترور منوچهر گنجی و دیگر چهر‌ه‌‌های مطرح در خارج از کشور... در همین راستا انجام گرفت. این خط تا آن‌جا پیش رفت که حتا تحمل محبوبیت چهره‌هایی چون علی پروین در استادیوم‌های ورزشی را نیز نداشتند.

بوقچی پرسپولیس هر بار که در بوقش می‌دمید از مردم می‌خواست که تنها پرسپولیس را تشویق کنند. در سکوهای استادیوم آزادی که خود از نزدیک شاهد آن بودم در میان مردم دهان به دهان این سخن گفته می‌شد که بوقچی پرسپولیس از سوی نیروهای امنیتی احضار شده و مورد تهدید و ضرب و شتم قرار گرفته که مبادا به نفع پروین شعار دهد. بنابر این وقتی که او می‌گوید پرسپولیس، شما یک صدا به نفع پروین شعار دهید.

هنگامی که مردم شعاری به نفع پروین می‌دادند از سوی نیروهای لباس شخصی و رسمی که در جای جای استادیوم قرار داشتند مورد ضرب و شتم و دستگیری قرار می‌گرفتند. در همین حال جمعیت نیز یک صدا فریاد می‌زد «غفوری دیوانه اعدام باید گردد» غفوری فرد آن زمان ریاست سازمان تربیت بدنی را به عهده داشت.

این دورانی بود که رژیم تلاش می‌کرد کنترل استادیوم‌ها و باشگاه‌های ورزشی را در دست داشته باشد. برای همین

مهره‌های اصلی سیستم سرکوب و اختناق خود را برای کنترل این مهم اختصاص داده بود.

 

فوتبال ۱۹۹۴ در حالی آغاز شد که در تک و تاب فرار از کشور بودم، با این حال چند مسابقه‌ی آن را با اشتیاق تمام دیدم.

همان روزی که قرار بود همراه همسرم که ۲۰ روز بود سزارین کرده بود و پسرم که کمی زودتر از موعد مقرر به دنیا آمده بود برای فرار از کشور راه کوه و بیابان بگیریم نیز با آرامش تمام فوتبال جام جهانی را تا پاسی از نیمه شب گذشته تماشا کردم. پیش خودم می‌گفتم: احتمال دارد این آخرین فوتبالی باشد که تماشا می‌کنم بگذار با اشتیاق هر چه تمام تر آن را ببنیم تا داغش به دلم نماند! بقیه جام جهانی را یا در مسیر عبور از مرز و رسیدن به ترکیه بودیم و یا... بعد هم بازداشت، ضرب و شتم و زندان ترکیه و مشکلات آن‌جا.

 

در بازیهای مقدماتی جام جهانی ۱۹۹۸ در حالی که تیم ایران می‌‌رفت تا در مرحله‌ی مقدماتی با پیروزی‌های پی‌درپی به جام جهانی راه یابد به مدد تلاش‌های پشت‌ پرده و با دو باخت پی‌در‌پی به قطر و عربستان سعودی در آخرین مرحله نفس‌اش به شمارش افتاده و عاقبت پس از باخت به ژاپن، به مصاف استرالیا رفت. رژیم در زیر فشار مردم و افکار عمومی که به خانه‌‌ی مایلی کهن، سرمربی حزب‌اللهی تیم‌ملی، حمله کرده بودند، مجبور به برکناری او شد.

مساوی غیر مترقبه‌ی تیم ایران با استرالیا در ملبورن که حکم پیروزی و صعود تیم ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ را داشت، به شکلی باورنکردنی ایران را غرق در شور و اشتیاق و جشن و پایکوبی کرد. زن و مرد، پیر و جوان در کوچه و خیابان می‌گریستند و می‌رقصیدند و به این ترتیب خداداد عزیزی محبوب مردم شد. کسی در دهان مردم نگذاشته بود که بگویند: «خدا داد، خداداد، خدا تو را به ما داد.» مردم ایران با این شعار مرزبندی خود را با رژیم جمهوری اسلامی مشخص می‌کردند. آن‌ها صعود تیم ملی ایران به جام جهانی ۱۹۹۸ را در سایه‌ی تلاش‌های جمهوری اسلامی نمی‌دیدند بلکه آن را خواست خدا می‌دانستند و اعتقادشان بر این بود که وسایل آن را نیز خدا فراهم کرده است!

ایران چنین روزی را جز به هنگام خروج شاه و پیروزی انقلاب بهمن به یاد نداشت. شور و شادی مردم درست در نقطه مقابل خواست رژیم و حامیان آن بود.

به هنگام مسابقه‌ی ایران و آمریکا در ورزشگاه لیون فرانسه تا آن‌جا که می‌توانستم برای پیروزی تیم ملی ایران که با همه‌ی کم و کاستی‌هایش آن را تیم ملی مردم ایران می‌دانم، شعار دادم. خوشحالم که آن‌جا بودم و چنین کردم.

 

وقتی در آخرین گام مسابقات مقدماتی جام جهانی ۲۰۰۲ تیم ملی ایران با شکست از بحرین شانس خود برای حضور مستقیم در جام جهانی را از دست داد، مردم خشمگین رژیم جمهوری اسلامی را مسبب اوضاع دانسته و این خبر دهان به دهان می‌گشت که رژیم بازیکنان را مجبور به شکست در مقابل بحرین کرده است. به خاطر عدم راهیابی تیم ملی ایران به مسابقات جام جهانی ۲۰۰۲ تظاهرات و تجمع‌های اعتراضی بزرگی در شهرهای مختلف کشور شکل گرفت.

نگاهی به گذشته کنید. اکثر تظاهرات‌ها و تجمع‌های اعتراضی در ۲۵ سال گذشته پس از مسابقات فوتبال شکل گرفته است. چگونه و به چه حقی فوتبالیست‌های کشور نمایندگان و سفیران رژیم معرفی می‌شوند؟ دود این سیاست در چشم چه کسی می‌رود؟

موفقیت تیم ملی فوتبال ایران ربطی به رژیم جمهوری اسلامی ندارد. اگر پیروزی و موفقیتی در میان است همه مرهون تلاش بازیکنان و کادر فنی است و اگر شکست و عقب‌افتادگی ‌است همه و همه به حساب رژیمی است که بر هست و نیست کشور حکم می‌راند.

این را بایستی برای مردم تبین و تشریح کرد نه آن‌که تیم ملی ایران را نمایندگان رژیم و سفیران جمهوری اسلامی معرفی کرد. هیچ یک از موفقیت‌های بدست آمده در کشور ما به رژیم جمهوری اسلامی ربطی ندارد.

تیم ملی فوتبال ایران نماینده دهها میلیون ایرانی است که چشم به راه موفقت‌هایش هستند و دل در گرو پیروزی آن دارند.

بدون توجه به واقعیت‌های موجود، به فوتبالیست‌های تیم ملی خرده گرفته می‌شود که چرا با وجود ممنوعیت حضور زنان در استادیوم‌ها حاضر به شرکت در مسابقات ورزشی می‌شوند؟ چرا بازی‌هایی که بدون حضور زنان برگزار می‌شود را تحریم نمی‌کنند؟

پاسخ من این است: فردا صبح به بستگان درجه یک خود بگویید به خاطر اجبار زنان به رعایت حجاب اجباری، از حضور در محل کار، دانشگاه، کارخانه، مؤسسه و... خود امتناع کنند و نتیجه را بررسی کنید!

از مردم بخواهید به خاطر چنین اجباری، اصلاً از خانه خود در نیامده و رژیم را با بحران مواجه کنند!

چرا از ورزشکاران خواسته می‌شود به خاطر سرکوب کارگران شرکت واحد، از شرکت در مسابقات ورزشی چشم‌پوشی کنند، به جای آن از ده‌ها هزار کارگر شرکت واحد و میلیون‌ها کارگر ایرانی بخواهید که چنین کنند. آن‌ها که ذینفع‌تر هستند.

از هزاران ایرانی مدعی در خارج از کشور بخواهید که در اعتراض به این امر امسال از رفتن به تعطیلات تابستانی خودداری کنند!

اگر مشکلات جامعه این‌گونه حل می‌شد که نیاز به فداکاری و مبارزه و .. نبود. با یک اطلاعیه و درخواست همه‌ی مشکلات هزاران سال پیش حل شده بود و نیازی به جوش و خروش امروزه من و شما نبود.

این که بازیکنان فوتبال قراردادهای پرسود مالی می‌بندند گناه نیست. بزرگترین نویسندگان، هنرمندان و... دنیا نیز با انتشار هر کتاب، سی‌دی، نوار، فیلم و یا ... میلیون‌ها دلار به جیب می‌زنند. آن‌ها در عین حال نیازهای روحی، روانی و عاطفی جامعه را برطرف می‌کنند. اگر چنین قرارداد‌‌هایی با من و شما بسته شود مخالفت می‌کنیم؟!

دروغ چرا، باور کنید من شخصاً چشم به راه یکی از این قراردادها هستم.

مردم در هر شرایطی حق دارند که شادی کنند، این حق را نمی‌توان و نبایستی از مردم گرفت. آن‌چه باعث شادی و مسرت مردم حتا برای لحظه‌ای می‌شود مقدس است و می‌بایستی حرمت آن پاس داشته شود.

در جریان قتل‌عام سال ۶۷ وقتی بوق ماشین عروس‌هایی که از گوهردشت می‌گذشتند را می‌شنیدم از صمیم قلب شادمان بودم. از این که مردم  فارغ از همه‌ی مشکلات موجود لحظه‌ای شاد بودند و این شادی در بوق‌ماشین‌ هایشان شنیده می‌شد به وجد می‌آمدم. منطق امروزم نیز همان است که بود. اگر مردم را دوست دارید در همه حال در شادی آن‌ها بایستی سهیم بود.

 

دشمنان مردم ایران به این نتیجه رسیده‌اند که نمی‌توان در زمینه‌های ورزشی نیز با خواست‌ها و علایق مردم درافتاد. آنها به این جمع‌بندی رسیده‌اند که برای حکومت بر جوانترین کشور دنیا، به نفع‌شان نیست رو در روی مردم و خواست‌های ابتدایی آن‌ها در ارتباط با ورزش بایستند. از این روست که برخلاف میل‌شان تلاش می‌کنند خود را همراه و پشتیبان ورزشکاران و تیم‌های ورزشی و به ویژه تیم ملی فوتبال ایران نشان دهند.

اما متأسفانه بسیاری از دوستان مردم هنوز به این جمع‌بندی ساده نرسیده‌اند و همچنان بر شعارهای کهنه و از کار افتاده تأکید می‌کنند و به این ترتیب رو در روی مردم و خواست‌های آن‌ها و به ویژه نسل جوان که عامل تغییر می‌تواند باشد می‌ایستند.

۲۸ سال پیش درست در آستانه‌ی انقلاب ۵۷ نیز به هنگام برگزاری جام جهانی ۱۹۷۸ آرژانتین، هنگامی که در آمریکا به سر می‌بردم، همین استدلال‌ها را از دوستانم در کنفدراسیون دانشجویان چه وابستگان به «اتحادیه‌ملی» (هواداران فداییان) و چه «احیاء»(خط ۳) می‌شنیدم. آن موقع نیز تیم ملی فوتبال ایران را نماینده رژیم شاه نمی‌شناختم. هیچ تیم ورزشی را نماینده‌‌ی سیستم حکومتی آن کشور نمی‌دانم.

 

امروزه بسیاری از دوستان به این مسئله‌ی ساده توجه نمی‌کنند که نمی‌شود از همه‌ی احاد جامعه انتظار داشت طریقه‌‌ای که من و شما پیش می‌گیریم را انتخاب کنند.

از هنرمندان، نویسندگان، شاعران، ورزشکاران و روشنفکران یک جامعه نبایستی انتظار داشت که همگی یا خفقان بگیرند و یا کشور را ترک کرده و جلای وطن کنند. تا به این ترتیب کشور به سامانی برسد!

اتقاقاً کشور زمانی به سامان می‌رسد که همه‌ی این افراد به کار خود پرداخته و بیش از پیش فعالیت کنند. با سکون و متوقف کردن فعالیت‌ها هیچ کاری درست نمی‌شود. در آن صورت، بایستی دست روی دست گذاشت و منتظر فرج و ظهور آقا امام زمان شد و این یعنی تعویق به محال.

فوتبال امروز با جان و دل مردم عجین شده است. این خصیصه تنها مربوط به کشور ما، مردم ما و کشورهای جهان سوم نیست. جادوی فوتبال همه را با خود برده است و اتفاقاً از نظر من نه تنها ایرادی ندارد که پدیده‌ای مثبت است. حال اگر ما نمی‌توانیم از آن به نفع خود استفاده کنیم مشکل خودمان است و نه مشکل پدیده‌‌ی فوتبال.

مردم با تمام وجود عشق و علاقه خود را به چهره‌های ورزشی ابراز می‌کنند. این عشق و علاقه اتفاقاً با شناخت نسبت به توانایی، قدرت و بسیاری پارامترهای دیگر است.

اگر چهره‌های سیاسی دارای اصالت باشند هیچ‌گاه خطری از سوی ورزشکاران و یا چهره‌های هنری، آن‌ها را تهدید نمی‌کند. هیچ ‌چیزی در آمریکای لاتین نتوانست جای چه‌گوارا را اشغال کند. نه پله، نه مارادونا و نه هیچ کس دیگر. به دلیل آن فکر کنید.

 این سؤالی بود که ۴ سال پیش پسرم که ۸ سال بیش‌تر نداشت، از من کرد. او با نشان دادن عکس چه‌گوارا پرسید: او کیست و چرا عکس او همه جا دیده می‌شود و... ؟ بعد از پاسخ نسبتاً طولانی من، او دوباره پرسید: چرا با آن‌که بیش از ۳۰ سال از مرگ چه‌گوارا می‌گذرد، این‌همه محبوب است و عکسش همه جا دیده می‌شود و سپس با نام بردن از چند ورزشکار و هنرمند نامی، گفت: ولی این‌ها پس از مدت کوتاهی فراموش می‌شوند و عکس‌شان جایی نیست؟

آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده‌اید؟

کدام یک از چهره‌های ورزشی مکزیک جای زاپاتا را در قلب و دل مردمی که عشقشان را نثار فوتبال و فوتبالیست‌ها می‌کنند گرفته‌ است و یا خواهد گرفت؟

کدام چهره ورزشی در شیلی جای ویکتور خارا را در قلب مردم خواهد گرفت؟ او در ضمیر مردم جاودانه گشته است.

در کشور خودمان با همه‌ی توطئه‌های شیخ و شاه چه کسی توانست جای مصدق را در دل و جان مردم میهن‌‌مان بگیرد؟

گوگوش، هایده، سوسن، آغاسی، شجریان، بهروز وثوقی، فردین، پرویز صیاد، فروزان، نیکی‌کریمی، همایون بهزادی، علی‌ پروین، حسن روشن، احمدرضا عابد زاده علی کریمی، مهدی مهدوی کیا و... می‌آیند و می‌روند. آن‌ها محبوب دل‌ها می‌شوند، نوش جانشان باد. در این راه گزندی به چهره‌های ملی و مردمی نمی‌‌رسانند. محبوبیت آن‌ها در تضاد با محبوبیت چهره‌های ملی نیست. چهره‌های ورزشی و هنری دشمن انقلابیون نیستند. نیامده‌اند که جای آن‌ها را بگیرند. چرا که کارکردشان متفاوت است.

وقتی کارگری با دیدن فیلم فردین و یا بیک‌ایمانوردی به وجد می‌آید چرا که نه؟ وقتی سوسن و یا آغاسی با صدایشان شادی و آرامش را برای لحظه‌ای به دل هزاران دردمند ایرانی می‌آورند چرا که نه؟ وقتی در پیچ و تاب بدن جمیله‌ هزاران دل بالا و پایین می‌شود چرا که نه؟ وقتی دروازه‌ی تیم رقیب در زیر گام‌های تیم مورد علاقه مردم فتح می‌‌شود و آن‌ها لحظه‌ای هم که شده غم و اندوهشان را فراموش می‌کنند، چرا نبایستی فریاد شادی سردهند؟ چرا نبایستی به وجد آیند؟ این‌ها دلخوشی‌های مردم است. لطفاً تلاش نکنید این‌ها را از مردم بگیرید. این‌ها را که بگیرید جز مشتی شعر و شعار چه چیزی جایگزین آن می‌کنید؟

اگر فکر می‌کنید بدون این‌ها لحظه‌ای انقلاب به جلو پرتاب می‌شود اشتباه می‌کنید. جامعه به قهقرا می‌رود.

یک حکومت ملی و مردمی پس از پیروزی انقلاب هیچ‌گاه چهره‌های ورزشی و هنری مورد احترام مردم را مورد سؤال و پرسش قرار نمی‌دهد که چرا در دوران سرکوب به کار خود مشغول بودید. این رو در رویی با خواست و تمایل عمومی است. این به بیراهه رفتن و نوید ظهور فاشیسم در لباسی دیگر است.

ایستادن در مقابل خواست توده‌ها جز انزوا و پرت افتادن از واقعیت‌های جامعه چیزی را به همراه ندارد.

 

گفته می‌شود فاشیست‌های‌ آلمان از تیم ملی ایران حمایت می‌کنند، خوب بکنند. ما که نبایستی سیاست‌هایمان را بر اساس سیاست‌های دیگران تنظیم کنیم. راست‌ترین و فاشیستی‌ترین جناح‌های اسرائیل و آمریکا نیز خواستار سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هستند، القاعده و ملاعمر نیز در دشمنی با جمهوری  اسلامی و شیعیان زبانزد عام و خاص هستند، آیا به این خاطر بایستی دست از مخالفت با رژیم و یا سر دادن شعار سرنگونی برداریم؟

 

روزی رژیم جمهوری اسلامی تلاش می‌کرد فوتبال ایران را نابود کند، امروز تلاش می‌کند تیم ملی فوتبال ایران را نماینده خود معرفی کند، بر ماست که اجازه ندهیم رژیم جمهوری اسلامی در سیاست مزورانه خود به موفقیتی دست یابد. نگاهی به چهره‌ی بازیکنان تیم ملی فوتبال ایران کنید کدام یک شاخصه‌های ظاهری رژیم را که سال ها بر آن‌ پافشاری کرده، دارند؟ آن‌ها در یک نظام فاشیستی- مذهبی زندگی می‌کنند، بر زبان آوردن یکی دو جمله‌ی تحت فشار، انداختن عکس با احمدی‌نژاد و یا اجبار بازیکنان به هدیه‌ی پیراهن تیم ملی به احمدی‌نژاد نبایستی باعث شود در مسیر دلخواه رژیم، حرکت کرده و تیم ملی را نماینده‌ و سفیر رژیم جمهوری اسلامی معرفی کنیم.

تیم ملی فوتبال ایران، نماینده مردم ایران است. میلیون‌ها زن و مرد ایرانی با تمام وجود عشق و علاقه شان را نثار نمایندگان خود در این مهم‌ترین رویداد ورزشی می‌کنند. همراه با میلیون‌ها ایرانی، برای شادی دل مردم ایران برای پیروزی تیم ملی فوتبال ایران از صمیم قلب دعا کنیم.

 

ایرج مصداقی

irajmesdaghi@yahoo.com

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©