ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


کشتار در اشرف و منادیان «اسلام رحمانی»

ایرج مصداقی

 

محسن کدیور دوباره می‌تواند جشن بگیرد که «سربازان گمنام امام زمان» وظیفه‌ی ناتمام ایشان و همراهانشان را، در عراق به عهده گرفته و ۳۵ «تروریست‌» مجاهد خلق را به «درک واصل» (۱) و صدها تن دیگر را ناکار کرده‌اند.

همان تروریست‌هایی که کدیور نه ۲۳ پیش سال در ام‌القرای اسلام که همین دو هفته پیش در پایتخت «شیطان بزرگ» و در کنار «کاخ سیاه» هم از به «درک واصل» ‌شدنشان اظهار خوشنودی کرد و از کلینتون یکی از «اثمه‌‌الکفر» خواست مبادا نام‌شان را از لیست تروریستی حذف کند.  (۲)

«امام جماعت مسلمانان واشنگتن» می‌تواند به جای «امام راحل» و «یادگار برومند»ش و «سرباز اسلام» لاجوردی و «سردار اسلام» صیاد شیرازی که این‌روزها سالگرد «عروجش» هست خوشحالی کند. او می‌تواند جای همه‌ی یاران «امام راحل» را در این ضیافت خون خالی کند.

او می‌تواند همچنان غره باشد که سربازان عراقی به اندازه کافی به فرمان «امام امت» مبنی بر «اشداء على الکفار» علیه «منافقین» وفادار بوده و چنانچه ایشان در فرمان قتل‌عام ۶۷ دستور دادند «خشم و کینه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام» را به کار برده و رضایت «خداوند متعال» را جلب نموده‌اند و همچنان فرامین ایشان را آویزه گوش دارند که  «رحم بر محاربین ساده‏اندیشى است» و «قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامى است» که حالا مثل مرضی مسری به بلاد عراق هم سرایت کرده است.

 

***

 

رضا هفت برادران پس از تحمل سال‌ها زندان و شکنجه، وقتی که آزاد شد برای بیرون راندن مشتی اجنبی و بیگانه که بر میهن‌مان چنگ انداخته‌‌‌اند در تابستان ۶۷ در عملیات «فروغ جاویدان» شرکت کرد و در نبرد برای رهایی ایران از اسارت دیوسیرتان تا سرحد جان جنگید.

 

۲۳ سال بعد از آن جنایت، «صبا» جگر گوشه‌‌ی رضا هفت برادران در ۱۹ فروردین ۱۳۹۰ در اشرف به خاک افتاد. جرمی که نیروهای مالکی برای این «تروریست» جوان اما خطرناک تراشیده‌اند، سنگ پرانی به نیروهای عراقی و مقابله با دست خالی با تانک‌های عراقی است.

رضا و صبا به فاصله‌ی ۲۳ سال هدفی جز رهایی میهن در سر نداشتند،

صبا تنها نبود او در کنار علیرضا طاهرلو جان باخت که از کشتار ۶۷ جان به در برده بود و در اشرف پرپر زد. قاسم اعتمادی نیز که در اشرف به خاک افتاد از جهنم اوین و قزلحصار رسته بود.

 

۲۳ سال پیش رضا هفت برادران مجروح بود که سربازان گمنام امام زمان به فتوای خمینی و موسوی تبریزی و مشکینی و یک دوجین آخوند حوزه نشین که در سال ۶۰ صادر شده بود بسیاری از دوستانش را «تمام کش»کردند. بعد از ۲۳ سال علیرضا و صبا هر دو مجروح بودند که توسط نیروهای مالکی «تمام کش» شدند.

 

فایزه رجبی، هم در اشرف به خاک افتاد. پدرش عبدالرضا رجبی نیز قبلاً در گوهردشت به خاک افتاده بود. او در حالی که به شدت مجروح بود در سال ۸۰ در کرمانشاه دستگیر و عاقبت در آبان ۸۷ در زندان «تمام کش» شد. به این ترتیب عبدالرضا و فایزه نیز سرنوشتی یکسان یافتند.  
 
دوست عزیز و دلبندم محسن دگمه‌چی را ماه پیش در گوهردشت تمام کش کردند. نگران دختر نازنین‌اش نرگس هستم که در اشرف است. می‌ترسم به سرنوشت پدر دچار شود.

 

سرنوشت رضا و دوستانش در فروغ جاویدان و صبا و همراهانش در اشرف به فاصله‌ی ۲۳ سال، و خاموشی عبدالرضا در گوهردشت و فایزه در اشرف به فاصله دو سال و نیم بهایی است که برای آزادی میهن‌مان می‌پردازیم.

 

 

***

 

نزدیک به دو سال از جنایت نیروهای عراقی علیه ساکنان اشرف در مرداد ۸۸ می‌گذشت که دوباره این نیروها در ابعادی وسیع‌تر و با بیرحمی بیشتر دست به جنایت آلودند. بدون شک انجام این جنایت بدون زمینه‌ سازی‌ قبلی میسر نبود.

تردید نباید کرد وقتی مالکی فرمان جنایت می‌دهد فقط گوش به فرمان خامنه‌ای و سپاه قدس ندارد، حتماً روی تبعات سیاسی‌اش فکر می‌کند. حتماً روی سکوت آمریکا و غرب حساب می‌کند، حتماً روی حمایت «سبز»‌های وطنی از نوع کدیور و صدری و امثالهم حساب می‌کند. لابد که در لحظه جنایت‌آفرینی خود را نماینده‌ی آنان نیز احساس می‌کند. حتماً از نامه نگاری صدری و کدیور به کلینتون آگاه است. بسیاری از حاکمان عراقی مانند حاکمان کشورمان هرچند بویی از ایران و ایرانیت نبرده‌اند اما فارسی‌شان خوب است. شکی نیست که در عراق دوایری هست که مسرت امثال کدیور و «سبزهای معلوم‌الحال» از «به درک واصل شدن» مجاهدین را به اطلاع مالکی و تصمیم‌گیران عراقی رسانده‌اند.

 

در نگاه من، نامه‌نگاری صدری و کدیور به کلینتون و آویزان شدن به دامان «شیطان بزرگ» و استغاثه از سران «کفر جهانی» که مبادا مجاهدین را از لیست تروریستی آمریکا خارج کنند تلاش ناجوانمردانه‌ای بود در جهت زمینه سازی برای قلع و قمع مجاهدین و به «درک واصل» کردن آن‌ها.

 

وقتی برادران صدری و دباشی در نامه به هابرماس، چغلی آرامش دوستدار را کردند و بسیاری چشم بر این اقدام شرم‌آور بستند بایستی می‌دانستند که سنگ بنای خطرناکی در خارج از کشور گذاشته می‌شود که ممکن است روزی دامان خودشان را بگیرد. سکوت امروز دیگر بازیگران صحنه، دامان خودشان را در آینده خواهد گرفت.

 

آن‌هایی که در خارج از کشور تحفه‌هایی چون برادران صدری و کدیور و امثالهم را به عنوان منادیان «اسلام رحمانی» رنگ کرده و به خلایق قالب می‌کردند، می‌توانند کلاهشان را بالاتر بگذارند و نظاره کنند این همه «رحمانیت‌» را.  

 

سروش سی‌سالگی بهاره هدایت را در زندان تبریک گفت، اما فراموش کرد به شبنم و فرزاد مدد زاده دو زندانی قهرمانی که به حکم قاضی مقیسه جنایتکار به ۵ سال زندان و تبعید محکوم شده‌اند به خاطر از دست دادن برادر و خواهرشان علی‌اکبر و مهدیه در حمله وحشیانه‌ی سربازان عراقی به اشرف تسلیت بگوید. می‌دانم امثال سروش روز تولد شبنم و شبنم‌ها را به خاطر نمی‌آورند.

اما من روز تولد شبنم مددزاده را به خوبی به یاد دارم. او متولد روزهای سیاه سال ۶۷ است. وقتی به چهره‌ی او می‌نگرم غرق در شادی و غرور می‌شوم. یقینم دو چندان می‌شود که جنانیان را تنها مجالی اندک است و بقایی‌ برایشان متصور نیست.

 

در جلد سوم خاطرات زندانم در شرح آن‌چه روز جمعه ۲۱ مردادماه ۶۷ در بحبوحه‌ی کشتار و قتل‌عام برما رفته بود نوشته‌ام:

 

«به ماه محرم نزدیک می‌شدیم، هر شب صدای بوق ممتد ماشین‌های حامل عروس که در گوهردشت تردد می‌کردند، به گوش می‌رسید. مردم برای ساعتی هم که شده فارغ از همه‌ی ناراحتی‌ها و بدبختی‌هایشان، خوشحال بودند. از صمیم قلب خود را در شادکامی آن‌ها سهیم می‌دیدیم. مگر نه این که برای آوردن لبخند به لب‌هایشان، این همه مصیبت را در طول سالیان تحمل کرده بودیم؟ حالا چه باک! بگذار شادی کنند. ما نیز همراهشان می‌خندیم و برایشان آرزوی خوشبختی می‌کنیم. کاشکی امشب نفهمند که در این‌جا چه می‌گذرد. در بیرون، زندگی همچنان در پشت درها و دیوارهای زندان و قتلگاه جاری بود. از صمیم قلب راضی بودم و در دلم قهقهه می‌زدم. احمق‌ها را ببین! فکر می‌کنند راه زندگی را سد می‌کنند. امروز چند نفر را از ما گرفتید؟ گوش کنید صدای بوق‌ها‌یشان را که نوید زندگی می‌دهد! پیوندهای جدید شکل می‌گیرند. امشب نطفه‌های جدیدی بسته خواهند شد، با آنان چه خواهید کرد؟ شنیدن بوق ماشین عروس اعتماد عجیبی به من می‌داد. احساس می‌کردم زندگی ادامه خواهد یافت و به این ترتیب بچه‌ها ادامه خواهند یافت.»

 

۲۳ سال از جنایت ۶۷ گذشت نسل ما به دار آویخته شد اما نطفه‌های جدید شکل ‌گرفت. امروز ثمرات آن را می‌بینیم. 

 

راجع به منادیان «اسلام رحمانی» می‌گفتم. یادتان هست سروش چگونه از این که با دامادش به قاعده رفتار نکرده بودند به خشم آمد؟

به ترکیب شیرین عبادی، عبدالکریم سروش، محسن کدیور، عطاء‌الله مهاجرانی، احمد صدری و محمود صدری، حسن یوسفی اشکوری و عبدالعلی بازرگان که در ۲۴ نوامبر ۲۰۱۰ در نامه‌ای به بان‌کی مون نسبت به وضعیت جسمی ابراهیم یزدی اظهار نگرانی کردند و به سکوت امروزشان در مقابل این ظلم آشکار توجه کنید تا معنای «اسلام رحمانی» و دفاع از حقوق بشر را متوجه شوید.

 

یادتان هست شیرین عبادی چگونه از بازداشتی‌های گوانتانامو که به جنایت علیه بشریت متهم بودند دفاع می‌کرد؟ یادتان هست مراسم دریافت جایزه نوبل را نیز به نام آن‌ها مزین کرد؟ از سر اتفاق نبود که به جای زندانیان دربند زندان‌های ایران و قتل‌عام شدگان ۶۷ و دهه‌ی ۶۰ و موکلان خودش به یاد آنها افتاد.

یادتان هست شیرین عبادی چگونه از بیرحمی اسرائیلی‌ها در سرکوب حماس و فلسطینی‌ها می‌گفت؟ یادتان هست در هر منبر و تریبونی که به دست می‌آورد چگونه از ظلم مأموران آمریکایی در شکنجه و آزار و اذیت گوانتانامویی‌ها می‌گفت؟ خوشبختانه هیچ یک از آنان که دل شیرین عبادی برایشان به درد آمده بود جانش را زیر شکنجه از دست نداد اما همه‌ی ما شاهد بودیم که چگونه با ماشین‌های سنگین جسم نحیف مجاهدین را در اشرف زیر می‌گرفتند. اما خون گرم و مظلومیت نگاه دختران جوان نیز برخلاف انتظار مجاهدین که آن‌ها را در صف اول نبرد با نیروهای خونریز عراقی گذاشته بودند در دم سرد امثال شیرین عبادی و ... اثر نکرد. اگر در مورد بازداشت‌شدگان گوانتانامو تنها به شنیده‌ها و شایعات اکتفا می‌شد در این جا فیلم‌های مستند از جنایت وجود دارد. آیا می‌توان باور کرد که شیرین عبادی کاسب‌کار نیست و دلسوز حقوق بشر است؟

یادم هست چند سال پیش هرگاه به مواضع شیرین عبادی اعتراضی می‌شد عده‌ای ساده‌انگارانه محدودیت‌ها و دست‌بستگی‌های او در ایران را یادآور می‌شدند و این که من و امثال من صدایمان از جای گرم در می‌آید. به آن‌ها یادآوری می‌کنم این بار جای خانم عبادی اگر گرم‌تر از من نباشد مطمئناً سردتر نیست.

 

در چند سال اخیر هرگاه که از جنایت رژیم در کشتار ۶۷ صحبت می‌کنیم «خرمردرند‌«های (۳) اصلاح‌طلب حکومتی که می‌خواهند دامان خود را از این جنایت بزرگ پاک و منزه جلوه دهند با حقه و مکر و فریب مدعی می‌شوند که این جنایت در خفا انجام گرفته و آن‌ها اطلاعی از آن نداشته‌اند. بسیار خوب واکنش‌تان در مقابل این جنایت بزرگ که در مقابل چشم‌تان انجام گرفته چیست؟ از فاطمه حقیقت‌جو که مدعی است در جریان کشتار ۶۷ نوزده ساله بوده و اطلاعی نداشته بگیرید تا سروش و ابراهیم نبوی و «سبز امید» و  برادران گمنام «شورای هماهنگی» و ...

 

به بسیاری از اطلاعیه‌هایی که برای محکومیت جنایت نیروهای عراقی علیه ساکنان اشرف صادر شده توجه کنید؛ آن‌ها را مقایسه کنید با اطلاعیه‌هایی که همین افراد در محکومیت مظالمی که از سوی خامنه‌ای علیه موسوی و کروبی و «اصلاح‌طلبان» اعمال می‌شود صادر می‌کنند.

در اولی وقتی می‌خواهند جنایت نیروهای عراقی را محکوم کنند یک باره یاد «همراهی با صدام» و «حمله به ایران» و «کردکشی» و «زن عوض کردن» و «انقلاب ایدئولوژیک» و «رفتار فرقه‌ای» و «رهبری منحرف» و  ... مجاهدین می‌‌افتند اما در دومی نه تنها هیچ‌ اشاره‌ای به نقش حضرات در حمایت از «امام»، ولایت فقیه، مجازات‌های وحشیانه ضد انسانی، جنگ، سرکوب، کشتار، قتل‌عام، ویرانی کشور و ... نمی‌کنند بلکه اگر دیگری هم یادآوری در این زمینه کند او را به همراهی با خامنه‌ای و جنایتکاران متهم می‌کنند که چرا سابقه حضرات را به رخشان کشیده است.

 

به رفتار بیژن حکمت و احمد سلامتیان پای ثابت بی بی سی توجه کنید که سخنران مراسم یادبود پدر میرحسین موسوی در پاریس شده‌‌اند که در ۹۷ سالگی جان باخت. فکر می‌کنید به خاطر ارزش‌های انسانی و یا تسلی دل خاطر خانواده داغدار موسوی چنین کرده‌‌اند؟

 

 

 

ایرج مصداقی

 

آوریل ۲۰۱۱- فروردین ۱۳۹۰

 

 

پانویس:‌

 

۱- اظهار خشنودی کدیور از به درک واصل شدن مجاهدین در فروغ جاویدان و تحریف تاریخ به ویژه در ارتباط با کشتار ۶۷ را در این‌جا ببینید:

 

http://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=FqgrLdPlR_A

 

 

۲- نامه احمد صدری (در نمک خوابانده شده نایاک لابی رژیم در آمریکا برای جانشینی تریتا پارسی) و محسن کدیور به کلینتون و درخواست از او برای خارج نکردن نام مجاهدین از لیست تروریستی را در این جا بخوانید:

 

http://www.rahesabz.net/story/34763

 

۳- یادش به خیر مصطفی اسفندیاری که در کشتار ۶۷ جاودانه شد همیشه می‌گفت:  دو جور مرد رند داریم یک جور «مش مردرند» و یک جور «خر مردرند». 

ور «خر مردرند».  

 

۴- این مقاله را چند روز پیش نوشته بودم. امروز با بازبینی دوباره اقدام به انتشارش می‌‌کنم.

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©