ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


کندوکاوی در ارتباط با دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

ایرج مصداقی

 

 

سؤالات متعددی را از طریق ایمیل، چت و حضوری از داخل و خارج از کشور در ارتباط با انتخابات دریافت کرده‌ام. در زیر تلاش می‌کنم به ۲۰ سؤالی که مهم‌ به نظر می‌رسند پاسخ دهم. قبل از هرچیز از طولانی بودن آن پوزش می خواهم چرا که مجبور بودم برای روشن شدن زوایای موضوع گاه توضیحات اضافی دهم.  

 

 آیا به نظر شما انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری با تحریم گسترده مردم روبرو خواهد شد؟

 

خیر، من چنین اعتقادی ندارم. از نظر من نه این انتخابات بلکه غالب انتخابات هایی که در جمهوری اسلامی برگزار می‌شوند با تحریم گسترده مردم روبرو نمی‌شوند. اشتباه نشود این عدم تحریم انتخابات به منزله حمایت مردم و یا دلخوشی‌شان از رژیم نیست. نفرت مردم از رژیم قابل کتمان و یا تردید نیست. بلکه شرکت آن‌ها در انتخابات دلایل گوناگون و خاص خودش را دارد. این دلایل در انتخابات مجلس شورای اسلامی، شورای شهر، خبرگان و ریاست جمهوری متفاوت است. البته این را هم اضافه کنم از نظر من شرکت حدود ۵۰ درصد از واجدین شرایط در انتخابات که در کشورهای غربی یک میزان معقول است در جمهوری اسلامی تحریم گسترده است. چون معیار شرکت مردم ایران در انتخابات با غرب متفاوت است. بنابراین نباید از آن نتیجه‌گیری غلط کرد.

 

با توجه به مخالفت عمومی با نظام و حاکمان، چرا مردم در انتخابات ریاست جمهوری شرکت می‌کنند؟

 

دلیل عمده شرکت مردم در انتخابات این است که فکر می‌کنند چاره‌ای ندارند. دلخوشی هم ندارند. وقتی مردم را از انجام کاری نهی می‌کنید باید جایگزینی برای آن قرار دهید. جایگزینی که قابل حصول و یا بدون هزینه آن‌چنانی باشد. مثلاً‌ نمی توان از مردم خواست: پای صندوق‌های رأی حاضر نشده به جایش از جان بگذرید و انقلاب کنید تا مایی را که نمی‌شناسید و نتوانسته‌ایم اعتمادتان را جلب کنیم به قدرت برسانید. آنها امیدی به آینده ندارند. آلترناتیوی در ذهن و دل شان جانیفتاده است. یا آن را در دسترس و چشم‌انداز نمی‌بینند.

گذشته از این‌ها مردم با تبلیغات گسترده دستگاه‌های تبلیغاتی و امنیتی رژیم نیز مواجه هستند. توجیهاتی که آن‌ها می‌تراشند نیز  در شرکت مردم مؤثر است. مردم استدلال کسانی را که مخالف شرکت در انتخابات هستند نمی‌شنوند. از این که بگذریم مردم در مشکلات روزمره خود دست و پا می‌زنند. گرانی و فقر غوغا می‌کند. مردم به ریال پول می‌گیرند و به دلار خرج می‌کنند. وعده‌های سرخرمن مثل آوردن پول نفت سر سفره‌ها، یا وعده‌ی پرداخت مبالغی به هر نفر در پایان هر ماه برای عده‌ای انگیزه می‌شود که پای صندوق رأی بروند. مردم عادی آرمانگرا نیستند، آنها به دنبال بهبود وضعیت عمومی خود هستند حتا اگر اندکی باشد و به چشم نیاید. در اثر تبلیغات فکر می‌کنند اگر در انتخابات شرکت نکنند وضعشان از این که هست بدتر می‌شود.

جوانان، به خاطر این که مثلاً برای مدتی از شر گشت ارشاد  خلاص شوند در انتخابات شرکت می‌کنند. زنان، برای این که امکان طرح مطالباتشان فراهم شود در انتخابات شرکت می‌کنند. دانشجویان برای این که امکان نفس کشیدن در دانشگاه را داشته باشند در انتخابات شرکت می‌کنند. نویسنده برای این که احتمال چاپ کتابش بیشتر شود و بتواند از پس هزینه‌های زندگی برآید در انتخابات شرکت می‌کند. روزنامه‌نگار برای این که از نان خوردن نیفتد در انتخابات شرکت می‌کند. هنرمند و فیلم‌ساز و ... برای این که امکان عرضه هنرش اندکی بیشتر شود در انتخابات شرکت می‌کند. طبقه متوسط جامعه برای این که حداقل‌هایش را نیز از دست ندهد در انتخابات شرکت می‌کند. ملت را به مرگ گرفته‌اند که به تب و لرز و رعشه با کمال میل و رغبت راضی شوند. به استدلال مردم و گروه‌هایی که در انتخابات شرکت می‌کنند توجه کنید؛ قیافه‌ی افرادی را که در تبلیغات انتخاباتی شرکت می‌کنند در نظر بگیرید؛ شعارهای انتخاباتی کاندیداها را مرور کنید؛ همه‌ی این‌ها نشانگر آن چیزی است که گفتم.

در یک کلام، مردم برای این که به قول خودشان زنده بمانند در انتخابات شرکت می‌کنند. آن‌ها حالت فردی را دارند که در حال غرق شدن، در آب غوطه می‌خورد، هر دستی را که احساس کند به او کمک می‌کند می‌گیرد. حتا اگر خس و خاشاکی باشد. حتا اگر کسی به او بگوید اجازه داری یک لحظه روی آب بیایی و نفس تازه کنی، می‌پذیرد. در این مواقع غریق نمی‌گوید خیلی ممنون منتظر می‌شوم تا نجات غریق بیاید. این تصور و انتظار از فردی که در حال جان دادن است اشتباه است. نگاه کنید خاتمی در مقابل ناطق نوری پیروز شد، چرا که نقش اپوزیسیون نظام را بازی می‌کرد. جوری جا انداخته بودند گویا رأی به  خاتمی ، یعنی مخالفت با وضع موجود. احمدی نژاد با اختلافی فاحش رفسنجانی را که یکی از ستون‌های نظام بود شکست داد. چرا که نسبت به رفسنجانی ناشناخته بود. رفسنجانی در واقع نمادی از رژیم بود و احمدی نژاد نه. برای همین پیروز شد.

 

اما آمارهایی که از سوی نیروهای اپوزیسیون داده می‌شود حاکی از تحریم گسترده انتخابات است

 

آمار و نظرخواهی علمی در جامعه‌ی ما معنا ندارد. آمار‌های ارائه شده سیاسی هستند و نه علمی و واقعی. کلاً آمار ها در جامعه‌ی ما با توجه به منافع سیاسی بالا و پایین می‌شوند. بی اعتنایی به آمار و یا ارائه آمار دلبخواه و غیرواقعی مختص رژیم و جناح‌های آن نیست بلکه نیروهای اپوزیسیون نیز احترامی برای آمار و نظرخواهی قائل نیستند. همیشه ارائه‌ آمارها با توجیهات سیاسی همراه است. در دوره‌های گذشته نیز شاهد بودیم که آمارهای ارائه شده قبل و بعد از انتخابات‌ توسط نیروهای اپوزیسیون واقعی نبود. آمار و نظرخواهی مربوط به یک جامعه پیشرفته است. ما تا رسیدن به آن راه زیادی در پیش داریم. بایستی درد را شناخت تا امکان مداوای بیماری را یافت. آمارهای نادرست مانع از شناخت صحیح درد می‌شود. در هفته‌های گذشته نزدیک به شش میلیون نفر به تماشای فیلم مبتذل اخراجی‌های ۲ ساخته‌ی مسعود ده نمکی یکی از بدنام‌ترین عناصر رژیم که نامش با سرکوب خونین «۱۸ تیر» عجین شده رفته‌اند. دو میلیون نفر فقط در تهران به دیدن این فیلم رفته اند. دي وي دي «اخراجي های2» با قيمتي بين 10 تا 15 هزار تومان و نسخه سي دي آن به قيمتي تا سقف پنج هزار تومان در بازار سیاه فروخته می‌شود. خدا می‌داند چه تعداد از این طریق فیلم را تماشا کرده و خواهند کرد. این دیگر آمار کذب انتخاباتی و یا نوشتن اسم این و آن روی برگه‌های انتخاباتی نیست. عدد و رقم مشخص است. مضمون فیلم هم ضد مجاهدین و به شدت غیرواقعی است. مثلاً اسرا در پایان فیلم در اردوگاه‌های عراقی‌ها یک صدا سرود ای ایران می‌خوانند! ده نمکی از رهبران انصار حزب‌الله است که سینما آتش زدند، کتابفروسی سوزاندند و ... توجه داشته باشید این ۶ میلیون نفر پول داده و فیلم تماشا کرده‌اند. تازه قشر بخصوصی سینما برو است. در روستاهای دورافتاده و حاشیه شهرها که اتفاقاً رأی رژیم در آن‌جا بیشتر است و یا بهتر می‌توان رأی سازی کرد و یا رأی خرید و ... کمتر کسی به سینما می‌رود. بیشتر مناطق کشور حتا دارای سینما نیست. این فیلم فقط در ۶۰ شهر نشان داده می‌شود. در جامعه‌‌ای که نزدیک ۶ میلیون نفر به دیدن فیلم ده نمکی می‌روند انتظار دارید انتخاباتش با تحریم گسترده روبرو شود؟  اگر آمار تماشاگران این فیلم را از منظر روانشناسی و یا جامعه شناسی و ... تجزیه و تحلیل کنید به خیلی حقایق جامعه ایران پی خواهید برد. کاری است که به نظرم ضروری است که انجام شود و می‌تواند به عنوان یک کار تحقیقاتی جدی در نظر گرفت.  

 

شما چرا تحریم انتخابات را تبلیغ می‌کنید؟ آیا از این که مردم برخلاف میل شما عمل کنند ناراحت نمی‌شوید؟

 

اصولاً دارای موقعیتی نیستم که بر اساس رهنمود و یا خواسته‌ام کسی تصمیم‌گیری کند. یعنی تأثیرگذاری زیادی ندارم. این توضیحات را می‌دهم که مبادا تصور شود دچار خودبزرگ‌بینی هستم و یا در اوهام زندگی می‌کنم. بنا بر این من برای تحریم انتخابات پیام نمی‌دهم بلکه واقعیاتی را که وجود دارد از منظر فردی بیان می‌کنم. نقاب از چهره‌ی دروغین مدعیان بر می‌دارم. تلاش می‌کنم اجازه ندهم کسانی که دست در خون عزیزانم دارند، دستان خونین‌شان را پنهان کنند. به عنوان کسی که برای سرنوشت کشور و مردمش اهمیت قائل است نظرم را شفاف و روشن بیان می‌کنم. در آینده افراد می‌توانند دوباره به آن رجوع کنند. مردم خیلی مواقع اشتباه می‌کنند، اما بالاخره راه درست را پیدا خواهند کند. در مقاطعی که کسی انتظاری از آن‌ها ندارد واکنش لازم را نشان می‌دهند.

می‌دانم نظر من و یا آن‌چه را که من درست تشخیص می‌دهم در این مرحله با آن‌چه بسیاری از مردم زیر فشار در ایران تشخیص می‌ دهند متفاوت است. چرا که شرایط من با کسانی که در زیر فشارهای مختلف زندگی می‌کنند و در انتخابات رژیم شرکت می‌کنند متفاوت است. من در زیر چنان فشاری زندگی نمی‌کنم. از آن مهمتر فارغ از فشارهای گوناگون ارزیابی منطقی‌تری می‌توانم داشته باشم. اسیر تبلیغات نیز نیستم. در معرض بمباران خبری هم قرار ندارم. چشم‌انداز دیگری را هم می‌بینم. در تصمیم‌گیری من فشارهای جانبی جایی ندارد. بلکه درستی و یا غلطی عمل را ارزیابی کرده و افق بلندتری را نیز می‌بینم.

من شکنجه‌ و فشار را تجربه‌ کرده‌ام. می‌دانم در زیر فشار چگونه منطق انسان کج و کوله می‌شود. چگونه انسان گاه از تصمیم‌گیری درست و اصولی باز می‌ماند. یک ملتی اکنون در زیر انواع و اقسام فشارهای خردکننده و طاقت‌فرسا قرار دارد. از آن‌ها نمی‌توان انتظار داشت درست و منطقی تحلیل کنند و از آن مهم‌تر رفتارشان سنجیده باشد. من به مردم احترام می‌گذارم. معلوم است که از تصمیم آنها ناراحت نمی‌شوم چرا که موقعیت‌ خطیرشان را درک می‌کنم. من اهل سر دادن شعارهای تو خالی نیستم. اما سعی می‌کنم سره از ناسره را جدا کنم. من ناراحتی‌ام را سر مردمی که تحت فشار هستند خالی نمی‌کنم، کینه و دشمنی‌‌ام نسبت به رژیمی که مردم را به این مرحله رسانده بیشتر می‌‌شود. مهم این است که شما دچار خطای محاسباتی نشوید. البته این را عرض کنم که در نظر من حساب توده‌های مردم از روشنفکرانی که در مراحل مختلف به حمایت از رژیم بر‌می‌خیزند و چوب زیر بغل آن می‌شوند جداست. من هیچ‌گاه اقدامات آن‌ها را توجیه نمی‌کنم.

این‌ روزها خیلی به تاریخ گذشته‌ی میهنمان فکر می‌کردم. احساس می‌کنم امروز مردم ایران و کسانی که در انتخابات شرکت می‌کنند حالت فردی را دارند که در حمله اعراب، مغول، یونانی‌ها، ازبکان، افاغنه و ... در کوچه‌ پس کوچه‌های شهر در کنجی گیر افتاده و با چشمانی اشکبار ، هراسناک و از حدقه درآمده در آخرین لحظه با صدایی خفه و حزن‌انگیز از مهاجمان خونریز با استغاثه «امان» می‌خواست که خنجر را در سینه‌اش فرو نکنند. و چه مفهوم دردناک و تراژیکی در پشت کلمه «امان نامه» است. یک تاریخ جنایت و خونریزی را این کلمه در دل خود حمل می‌کند.

مردم ایران امروز از رژیم خونریز حاکم بر کشور «امان» می‌‌ خواهند. این به معنای تأیید رژیم نیست. من آن را غلط ارزیابی نمی‌کنم، متأسف می‌شوم، اما دلخور نه. 

 

دلیل شما برای عدم شرکت در این انتخابات چیست؟

 

از نظر من منافع رژیم و منافع مردم نه تنها همسو نیست بلکه متضاد هم هست. کتمان نمی‌کنم که دوران هشت ساله خاتمی شرایط را برای نفس‌کشیدن مردم بهتر کرد. اما بایستی پذیرفت که احمدی‌نژاد و شرایط وخامت‌بار کنونی هم محصول دولت خاتمی بود. اگر چه ظاهراً‌ مردم با انتخاب خاتمی دستاوردهایی داشتند، اما بطور کلی این نظام ولایت فقیه بود که پیروز شد و پایه‌هایش را مستحکم کرد. بازنده اصلی مردم بودند اگر چه به ظاهر موفقیت‌هایی هم نصیب‌شان شد و چند صباحی هم نفس کشیدند. اما در مجموع ضرر کردند. یک قلم رژیم با خاتمی بود که زمان خرید و پایه‌های سیاست‌ هسته‌ای خود را محکم کرد.

جناح خاتمی و خط امام تبلیغ می‌کند که کشور در سال ۷۶ در معرض خطر جدی قرار داشت و بنیادش متزلزل بود و خاتمی و دوم خرداد این خطرات را رفع کردند. توجه داشته باشید، کلماتی همچون «اسلام»، «ایران»، «کشور» ، «منافع ملی» و ... اسامی مستعار نظام ولایت مطلقه فقیه است. بنابراین منطقی نیست که به یاری سران نظام برخیزیم تا خطراتی که وجودشان و کیان نظام‌شان را تهدید می‌کند برطرف کنیم.

 

در این دوره هم وضع به منوال گذشته است. کافیست به دلایلی که کاندیداها برای حضور در انتخابات مطرح می‌کنند توجه کنیم:‌

 

سایت‌های اینترنتی سلام و جمهوریت و ... گزارش کردند :

 

میرحسین موسوی در اجتماع دانشجویان شیراز:  «ما نیاز به تغییر داریم و گر نه نظامی باقی نمی ماند

http://www.salaamnews.com/ShowNews.php?7175

http://www.jomhoriyat.com/tag/module/viewtops/news/1943

 

جمهوریت از شرکت موسوی در جمع دانشجویان دانشگاه آزاد تهران خبر می‌ دهد و می‌‌گوید:‌

 

در ادامه مراسم مهندس موسوی دوباره پشت تریبون آمد و در پاسخ به سوالی که روی یکی از پلاکاردها نوشته شده بود: "در این ٢٠ سال کجا بودی؟" گفت: در آن ٢٠ سال خطراتی را که طی این چهار سال دیده ام مشاهده نکردم. اگر خطرات جدی نبودند به صحنه نمی آمدم. الان آنها را جدی دیده ام و وارد صحنه انتخابات شدم.

 

http://www.jomhoriyat.com/news:1941

 

آیا توقع دارید من هم به آقای موسوی کمک کنم تا «نظام» شان باقی بماند؟ با توجه به دلایل موسوی برای شرکت در انتخابات اگر شک و شبهه‌ای هم داشتم، آن را کنار گذاشته و قاطعانه تصمیم به تحریم انتخابات و مشارکت در این خیمه‌ شب بازی که قرار است نظام را ابقا کند و خطراتی که آن را تهدید می‌‌کند برطرف کند، می‌گیرم.

این احساس خطر مختص موسوی نیست. محسن رضایی دیگر کاندیدای نظام هم همین را می‌گوید. بی بی سی و بسیاری از مراکز خبررسانی  از قول او نوشتند:

 

اگر مسیر فعلی ادامه پیدا کند ما به سمت پرتگاه می‌رویم.  

 

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2009/05/090503_ka_ir88_mohsen_rezai.shtml

 

چرا من به محسن رضایی کمک کنم که رژیم را از رفتن به سمت پرتگاه نجات دهد؟

 

بهزاد نبوی سال گذشته به منظور متقاعد کردن خاتمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری گفت:

 

امروز ما برای نجات کشور، انقلاب و اصل نظام، به حضور خاتمی در انتخابات آینده اصرار داریم و معتقدیم که وی می‌‏تواند کشور و نظام را از مخاطرات پیش رو نجات دهد.

 

http://teribon.com/1387/09/08

 

به چه دلیل برای « نجات کشور، انقلاب و اصل نظام» در انتخابات شرکت کنم؟

 

عده‌ا‌ی را اعتقاد بر این است که با شرکت در انتخابات بایستی در فرآیند تصمیم‌گیری برای آینده کشور شرکت کرد، آیا شما با این رویکرد مخالفید؟

 

من هم با این نظر موافقم که باید در فرآیند تصمیم‌گیری در مورد آینده کشور شرکت کرد. این حرف غلط نیست. نتیجه‌گیری از آن غلط است. اتفاقاً به همین دلیل نیز چندین مطلب نوشته و از ایده‌ی عدم شرکت در انتخابات دفاع می‌کنم. برخلاف تبلیغات رایج عدم شرکت در این انتخابات تصمیم‌گیری درست برای آینده کشور است. عدم شرکت در انتخابات را به نفع مردم و به زیان نظام ولایت مطلقه فقیه می‌دانم. بهترین و مؤثرترین مشارکت، عدم شرکت در انتخابات رژیم است. این در نهایت به سود آزادی و دمکراسی است.

 

اما تبلیغ می‌شود که تفاوت میان کاندیداها و شعارهایی که می‌دهند می‌تواند به سود مردم و حرکت اصلاح‌طلبی تمام شود و از هزینه ها بکاهد.  

 

در ابتدا گفتم که انتخاب این یا آن کاندیدا می‌تواند مضار و یا منافع اندکی برای مردم داشته باشد. اما منفعت کلی و بزرگ را نظام ولایت مطلقه فقیه می‌برد و نه مردم. زیان شرکت مردم در انتخابات بیش از سود آن است. من سودی را که احتمالاً‌ مردم می‌برند نفی نکردم. اما قبول کنید که سران رژیم «مصلحت‌» شان را بهتر از من و شما تشخیص می‌دهند.

موسوی متجاوز از بیست و دو سال در شورای تشخیص مصلحت نظام بوده است. یعنی از ابتدای تشکیل آن تا کنون.

کروبی تا ۴ سال پیش عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بود اما به خاطر آن که احمدی نژاد را به جای او به دور دوم انتخابات ریاست جمهوری فرستادند به حالت قهر استعفا داد. سال‌ها ریاست و نایب رئیسی مجلس را به عهده داشته و در جلسه سران رژیم شرکت می‌کرده است.

 

محسن رضایی، نه تنها عضو که دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام هم هست. ۱۶ سال بحرانی فرمانده سپاه بوده و مسئولیت اداره جنگ را به عهده داشته است.

 

احمدی نژاد هم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است. این ۴ نفر عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده و هستند تا «مصلحت» نظام را تشخیص دهند. خاتمی، رفسنجانی و ناطق نوری که پشتیبانان آن‌ها هستند نیز جزو اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند. آنها در مجمع تشخیص ننشسته‌اند که مصلحت من و شما را تشخیص دهند و یا بر خلاف منافعشان عمل کنند.

 

گفته می‌شود خامنه‌ای تمایلی به انتخاب شدن موسوی و کروبی ندارد و کاندیدای مورد علاقه‌‌ی او احمدی نژاد است. به همین دلیل عده‌ای مردم را ترغیب می‌کنند تا برخلاف میل خامنه‌ای و ولایت فقیه عمل کنند.

 

این دیگر از آن حرف‌هاست. نه تنها ۴ نفر یاد شده بلکه خاتمی نیز پیش از آن که کاندیداتوری خود را اعلام کند به دیدار خامنه‌ای شتافت و از وی اجازه‌ی شرکت در انتخابات را گرفت. انتقاد هفته گذشته خاتمی به شورای نگهبان این بود که از نظرات و دستورات خامنه‌ای تخطی کرده و اعتقاد آن‌ها به ولایت مطلقه فقیه را زیر سؤال برده بود. بنابر‌این همه‌ی این کاندیداها عروسک‌هایی هستند در دست ولایت فقیه. چنانچه ملاحظه کردید اعلمی که «جانباز» رژیم است. مسئولیت‌های مختلفی در مجلس و کشور داشته رد صلاحیت می‌شود چون از قبل با خامنه‌ای تنظیم نکرده است. شعله سعدی هم به همین سرنوشت دچار می‌شود. او هم با خامنه‌ای هماهنگ نیست و از او اجازه شرکت در انتخابات را کسب نکرده وگرنه دو دوره نماینده مجلس بوده است.

خامنه‌ای تجربه‌ی اداره کشور با رفسنجانی و خاتمی را دارد. کنار آمدن با موسوی و کروبی سخت تر از آن دو نیست. به نظر من هرکس که انتخاب شود سودش به جیب خامنه‌ای می‌رود، اما شکل این سودرسانی فرق می‌کند. برای خامنه‌ای مهم این است که افسار کار از دستش در نرود. بین لاریجانی و حداد عادل برای او فرق چندانی نمی‌کند کدام یک رئیس مجلس شوند، هرچند ممکن است یکی را بر دیگری ترجیح دهد اما می‌داند سود این رقابت و دست به دست شدن ریاست به جیب او می‌رود چون هر دو سعی می‌کنند رضایت او را جلب کنند. هیچ یک از این دو برخلاف منویات او حرکت نمی‌کنند. بزرگترین پیروزی خامنه‌ای این است که کاندیداها از او اجازه ورود به انتخابات را می‌گیرند. این دستاورد کمی نیست. یعنی عملی برخلاف میل او انجام نخواهد گرفت. آن‌چه برخلاف میل خامنه‌ای است تحریم گسترده انتخابات است. و «میل» اصلی خامنه‌ای کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی و انتخاب یکی از کاندیداهایی که با صلاحدید و اجازه‌ی او به صحنه آمده‌اند است.

 

قبول دارید شعارهایی که کروبی مطرح کرده اگر اجرایی شود یک پیشرفت به جلوست؟

 

قبول دارید اگر کویرهای دنیا تبدیل به دشت و جنگل و مرغزار و سبزه زار گردد یک پیشرفت است؟ قبول دارید اگر تمامی شوره‌زارها تبدیل به چشمه‌های آب شیرین و گوارا شوند یک پیشرفت اساسی در زندگی بشر  است؟ سؤال این است که این تحول چگونه و با چه ابزاری قرار است انجام بگیرد؟ حتا برای جلوگیری از پیشرفت کویر هم برنامه لازم است چه برسد بخواهید کویر را جنگل کنید. با شعار که چیزی درست نمی‌شود. آیا به نظر شما کروبی تازه از مادر متولد شده است؟ آیا تازه به کشور وارد شده است؟ ایا محصول جدیدی است؟ مگر خمینی وقتی در پاریس بود کم شعار داد؛ مگر حرف از آزادی بیان و اجتماعات و هنر و ... نمی‌زد؟ مگر وعده آب و برق و اتوبوس مجانی نمی‌داد؟ مگر از حقوق و آزادی زنان دم نمی‌زد؟ مگر از عزت مردم حرف نمی‌زد؟ مگر وعده نمی‌نداد دنیا و آخرت مردم را توأمان درست خواهد کرد؟ مگر نمی‌گفت کمونیست‌ها هم در بیان نظراتشان آزادند. مگر نمی‌گفت مثل یک طلبه می‌روم در قم می‌نشینم. خمینی قدرت اجرایی هم داشت، اگر می‌خواست می‌توانست وعده‌هایش را عملی کند. چه شد؟ کدام وعده ها را عملی کردند؟ مردم و نیروهای سیاسی هم در ‌آن دوره توجهی نمی‌کردند که این آدم در سن ۷۸ سالگی از مادر زاده نشده است. بالاخره او یک گذشته‌ای داشت. کسی توجهی نمی‌کرد که خمینی در سال ۴۲ بخاطر حق رأی زنان و اصلاحات ارضی و اقدامات ترقیخواهانه رژیم پهلوی، بر علیه رژیم شاه شورید. کسی توجهی نمی‌کرد که خمینی در ۶۳ سالگی سیاسی شد و به میدان سیاست آمد. حتا در دوران ۳۲ و کودتا علیه دولت ملی دکتر مصدق با آن که ۵۳ ساله بود اما زندگی سیاسی‌ نداشت، هرچند علایق ارتجاعی سیاسی داشت و از دربار و کاشانی و کودتاچیان حمایت می‌کرد. کسی توجهی به کتاب ولایت فقیه و تحریرالوسیله و رساله عملیه خمینی که موجود بود نمی‌کرد.

حالا آن موقع می‌گفتیم تجربه نداشتیم، این‌ها را در قدرت ندیده بودیم، باور نمی‌کردیم و ... حالا دیگر چه بهانه‌ای هست که بیش از ۳۰ سال این حضرات را در قدرت دیده‌ایم و با پوست و گوشتمان فجایعی که به بار آوردند را لمس کرده‌ایم.  

کروبی ۷۲ ساله است. یعنی یک گذشته‌ای دارد. بازجویان ۲۰۹ اوین در بازجویی از دانشجویان و دستگیرشدگان کروبی را «ال جی» با عرض پوزش مخفف «لر گیج» است معرفی می‌کنند. این ارزیابی عناصر امنیتی رژیم از وی است. کافیست سابقه‌ی او را در سی سال گذشته ببینید. او کسی بود که در سال ۶۸ پس از استعفای عبدالمجید شرع پسند از نمایندگی مجلس خواستار اخراج او از مجلس و دستگیری‌اش شد. مگر شرع پسند که برادر سه «شهید» نظام بود چه گفته بود؟ در زیر آن را مطالعه کنید:‌

 

سلامٌ علیکم . بسم الله الرّحمن الرّحیم ، با عرض تسلیت رحلت حضرت امام، اینجانب عبدالمجید شرع پسند نمایندۀ مردم کرج بدین وسیله استعفای خود را از نمایندگی به دلایل زیر اعلام می کنم :

1ــ نبود زمینه و عدم امنیت و امکان برای انجام وظایف قانونی نمایندگی که در سوگندنامۀ اصل 67 قانون اساسی آنها را تعهد نموده ام از جمله مهمترین آنها دفاع از قانون اساسی .

۲ــ نگرانی شدید از آیندۀ سیاسی کشور به علت برخی تغییرات قانون اساسی و تحولات سیاسی واقع شده و درحال وقوع و تکاثر و تداول قدرت در دست عده ای معدود و حضور تشریفاتی و سطحی مردم به جای مشارکت عمیق و مؤثر آنان.

۳ــ نداشتن پاسخ مناسب و منطقی برای گرانی و تورم و تبعیض های ناروا و پرهیز و تعلل مسئولین از جهت گیری قاطع و جدی در برابر تکاثر و انباشت سرمایه های کلان بادآورده و نهایتاً نگرانی برای استقلال مملکت.

۴ــ وجود ابهامات و سؤالات اساسی نسبت به حاکمیت آینده و بلاتکلیفی مردم در حق سرنوشت خود و نگرانی از اینکه روند موجود منتهی به حاکمیت لیبرالیسم وابسته خواهد شد .

۵ــ نداشتن انگیزه و رغبت برای ادامۀ فعالیت به دلیل عدم مشاهدۀ کمترین مشابهت اصولی بین وضعیت فعلی و حکومت عدل علوی در حدی که حتی آهنگ و جهت حرکت را به سوی آرمانهای بلند تشیع نمی بینم .

 

شرع پسند که همسو با جریان کروبی و «خط امام» بود با توجه به حقوق اولیه هر فرد از نمایندگی مجلس استعفا داد. اما همین گناه، نابخشودنی بود که با اشاره کروبی به زندانی‌ شدنش انجامید. کروبی در همان مجلس معرکه دار شد و فریاد زد که کسی شفاعت شرع پسند را نکند و تا دستگیری او توسط وزارت اطلاعات پیگیر ماجرا شد. کروبی پس از شنیدن متن استعفانامه شرع پسند بدون داشتن وقت و در هماهنگی با رفسنجانی بیست دقیقه سخنرانی کرد و خواستار آن شد که برخلاف قوانین موجود خود رژیم شرع پسند را از مجلس اخراج کنند. اجازه ندادند که نمایندگان طبق قانون به استعفای او رأی دهند. سخنرانی کروبی با شعار مرگ بر منافق نمایندگان همراه شد. سپس نامه‌ای را هم به امضای ۱۵۴ نفر رساندند که پایان آن آمده بود:

«ما نمایندگان مجلس شورای اسلامی ، سخنان سراسر کذب و افترا و بهتان نامبره را محکوم نموده و اظهارات وی را در راستای اهداف دشمنان داخلی و خارجی انقلاب اسلامی دانسته و تأکید می کنیم که همواره در پشت سر رهبر و زعیم امت حضرت آیةالله خامنه ای ( حضار صلوات فرستادند ) " مدّ ظلّه العالی " و در کنار یاران همیشگی امام و امت قهرمان و وفادار ایران، پاسدار خون شهیدان خواهیم بود. و ضمن تشکر از هشیاری مردم شریف کرج، شرع پسند را از سمت نمایندگی معزول دانسته  و اظهارات نامبرده را در راستای اظهارات مفسدین و محاربین می‌دانیم و برائت و انزجار خود را از بیانات وی اعلام و از هیأت رئیسۀ محترم مجلس شورای اسلامی، تقاضامندیم ... »

http://manazel.blogfa.com/post-268.aspx

ابطحی مشاور کروبی، همین چند ماه پیش در «وب نوشت» خود در ارتباط با نقش کروبی در برکناری آیت‌الله منتظری نوشت:‌

 

«کروبی همیشه از پرچمداران و پیش­تازان مخالفان سیاسی و جناحی خود بود و آنان را به دلیل اعتقاد این که با امام خمینی یا مخالف بودند و یا کم اطاعت، طرد و عرصه را بر آن­ها تنگ می­کرد. حتی وقتی در درون جبهه­ی چپ و همراهان و یاران امام نیز قرار بود حذف و طردی صورت گیرد، باز هم کروبی جلوتر از دیگران قرار داشت. اوج این پیش­تازی را در نگارش نامه تاریخی کروبی، امام جمارانی و سید حمید روحانی به آیت الله منتظری که آن روزها نفر دوم نظام بود می­توان رد یابی کرد. آن نامه اولین اعتراض علنی به آقای منتظری بود که سلسله رفتارهای بعدی تا عزل آیت الله منتظری از قائم مقام رهبری ادامه داشت. ... وی(کروبی) در آن دوران از نظر حقوقی و رسمی تنها نماینده مجلس بود و رئیس بنیاد شهید؛ اما به دلیل ارتباط شخصی او با امام و به خصوص ارتباط صمیمی وی با حاج احمد آقا، فرزند قدرتمند امام، جایگاه واقعی و تأثیرگذار او در گردونه­ی قدرت آن روزها به مراتب بیش از جایگاه حقوقی او شده بود.» 

 

http://www.webneveshteha.com/media.asp?id=2146309744

 

یکی از گناهان آیت‌الله منتظری که کروبی روی آن دست گذاشته و با انتشار نامه سرگشاده‌اش در ۲۹ بهمن ۶۷ زمینه‌‌ی برکناری او  را فراهم کرد، به شرح زیر است:

 

«شما همیشه در برخود با مسئولان و مقامات قضایی از عفو زندانیان گروهکی سخن می‌گویید و آزادی آنان را می‌خواهید . با وجود آن که بارها برای شما ثابت شده است که بسیاری از آنان به سبب اصرار و پافشاری شما مورد عفو قرار گرفتند و آزاد شدند و با شناسایی بیشتر از پاسداران و بسیجیان دست به آدمکشی و ترور زده و خون عزیزان ما را ریختند. لیکن هرگز این گونه رویدادهاد ر موضع شما در پشتییبانی از زندانیان‌گروهکی تغییری پدید نیاورده است .» پیوست شماره ۱۶۷ کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری صفحات ۵۳۱ تا ۵۳۴

 

کروبی پس از برکناری آیت‌الله منتظری و درست پس از انتشار رنج‌نامه‌ی احمد خمینی علیه آیت‌الله منتظری با نوشتن نامه‌ای به خمینی خواستار آن شد که به حسینعلی نیری رئیس هیأت کشتار ۶۷ که مورد مخالفت آیت‌الله منتظری قرار گرفته بود اختیار بیشتری داده شود. کروبی و حسن صانعی گردانندگان وقت مجمع روحانیون مبارز که از نقش بدون گفتگوی حسینعلی نیری در کشتار زندانیان سیاسی آگاه بودند ضمن تأکید بر «وارستگی» و «قاطعیت» نیری از خمینی می‌خواهند که وی را این بار مأمور صدور احکام غلاظ و شداد بر علیه «غارتگران بیت‌المال» کند.

 

«[.. . با سلام و تحیات خالصانه و اظهار تشكر از اعتمادی كه نسبت به اینجانبان ابراز فرموده اید معروض می‌دارد، در اجرای فرمان مبارك مورخ 6/2/68 آن حضرت نسبت به اموالی كه در اختیار ولی فقیه است حسب اظهار نظر مطلعین ، پرونده های زیادی در رابطه با موضوع حكم حضرتعالی مربوط به غارتگران بیت المال و وابستگان به رژیم طاغوت در محاكم وجود دارد كه صرف نظر از مشكلات دست و پاگیر رسیدگی عادی به آنها چندین سال به طول می انجامد و این امر موجب اضرار بیت المال وحقوق محرومین و مستضعفین جامعه می شود. علیهذا از محضرتان استدعا می‌شود در صورت صوابدید جهت پیشرفت امور و ضایع نشدن حق فقرا و مستمندان به مسئولین قضایی مربوطه دستورفرمایید تا بدین پرونده ها خارج از ضوابط دست و پاگیر حاكم بر دادگاهها طبق موازین شرع انور رسیدگی شود و فردی را برای این كار انتخاب نمایند. و از آنجا كه جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای نیری فردی وارسته، قاطع و مورد توجه حضرتعالی است و نیز مورد توجه قضای كشور است برای مسئولیت این امر پیشنهاد می‌شود. والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته . مهدی كروبی - حسن صانعی ]» صحیفه نور مجموعه پیام‌ها و اطلاعیه‌های خمینی

 

کروبی ده سال پس از قتل‌عام زندانیان سیاسی در جدال با احمد منتظری فرزند آیت‌الله منتظری که به مخالفت پدرش با کشتار ۶۷ و «خون‌های به ناحق ریخته شده» اشاره کرده بود، می‌گوید:

 

«احمد عزیز! شما در مصاحبه خود در مورد منافقان زندانی که بر سر موضع خود ماندند و به سزای اعمالشان رسیدند جمله‌ای به کار بردید که شگفت انگیز است. منافقان محاربی که در آن دوران هر روز در کوی و برزن، نماز جمعه‌ها و یا اماکن مهم دولتی آن ترورها، بمبگذاری‌ها و جنایت‌ها را انجام دادند و بسیاری از مردم انقلابی و در صحنه و یا مسئولان مملکتی را به شهادت رساندند تا آن‌جا که هنوز داغ ایشان و فقدان وجودشان کاملاً محسوس است و با این که به ایشان این امکان داده شد که توبه کنند و به آغوش ملت و نظام اسلامی بازگردند تا در جرائم آن‌ها تخفیف نیز داده شود، می‌بینیم که عده‌ای از ایشان بر مواضع باطل خود پافشاری می‌کنند و قبل از پیروزی سپاهیان اسلام در عملیات مرصاد در درون زندان آشوب به راه می‌اندازند و آن دسته از زندانیان که به نظام اسلامی اظهار وفاداری کرده‌‌اند را کتک می‌زنند. وقتی با این افراد برخورد می‌شود شما از آن به عنوان «خون به ناحق ریخته شده» یاد می‌کنید! »

 

کاندیدای کروبی برای مجلس شورای اسلامی از تبریز، سال گذشته هادی غفاری بود. هادی غفاری همانی است که در اقدامی جنایتکارانه بیرون از جلسه‌ی دادگاه انقلاب، تیر به گلوی هویدا زد. او کسی است که سازمانده حملات جنایتکارانه در انقلاب فرهنگی به دانشگاه‌ها در سال ۵۹ بود. او یکی از سردمداران چماقداری در سال‌های ۵۸-۶۰ بود. وی یکی از شقی‌ترین و جنایتکار ترین بازجویان اوین در سیاهترین سال‌های دهه ۶۰ بود. توجه کنید من از انتخاب کروبی در سال گذشته صحبت می‌‌کنم.

 

کروبی با چنین پرونده‌ای شده است پرچمدار حقوق بشر و آزادی‌های مدنی! عجیب نیست؟ از آن مضحک تر این که عده‌ای در خارج از کشور شده‌اند نماینده‌ی ستاد انتخاباتی او!

 

آیا موسوی هم نمی‌تواند عامل پیشرفتی در کشور شود؟

 

سابقه‌ی موسوی به مراتب بدتر از کروبی  است. او عضو شورای انقلاب و از برنامه‌ریزان حمله به دانشگاه‌‌ها و گرداننده ننگین‌نامه جمهوری اسلامی و رئیس دفتر سیاسی حزب جمهوری اسلامی که به درستی به حزب چماق‌بدستان معروف بود و نخست‌وزیر «امام» در سیاه‌ترین دوران حیات جمهوری اسلامی  است. بزرگترین کشتارها و نقض حقوق بشر در دوران او اتفاق افتاده است. از این‌ها بگذریم. همین الان حتا مدعی نیست که اصلاح طلب است. شال و دست بند و روسری سبز نماد و مسیر حرکت موسوی را نشان می‌دهد. او به سمت هرچه دینی‌تر کردن سیاست و جامعه حرکت می‌کند. او نماد شیعه دوازده‌امامی را برگزیده است. جالب آن که توده‌ای‌ها برای او سینه‌زنی می‌کنند. اولین پیام شال و پرچم سبزی که وی به دوش گرفته این است که تبعیض‌ها همچنان پابرجا خواهد ماند. تبعیض مذهبی ، سیاسی، قومی، جنسیتی.

به حامیان موسوی در جامعه روحانیت مبارز نگاه کنید. رفسنجانی، ناطق نوری، روحانی، پورمحمدی، دعاگو و... این افراد نگذاشتند احمدی‌نژاد به عنوان کاندیدای جامعه روحانیت معرفی شود. پورمحمدی عضو فعال هیئت کشتار ۶۷ بود. دعاگو یکی از دشمنان «اصلاح‌طلب‌» ها در دوران خاتمی و سربازجو و شکنجه‌گر شقی شعبه ۱۲ اوین بود که با نام مستعار محمد جواد سلامتی کار می‌کرد. وی از نزدیکان لاجوردی به شمار می‌رفت. آنقدر وجودش برای دادستانی و لاجوردی مهم بود که به اعتراف خودش سه محافظ برایش قرار داده بودند. این دو مستقیم دست در خون دارند. قربانیان دعاگو سال‌هاست زیر خروارها خاک سیاه آرمیده‌اند. این چه اصلاح‌طلبی است که حامیانش جنایتکارانند. موسوی قرار است چه اصلاحاتی انجام دهند که بیرحم‌ترین افراد هم پشت او هستند. بخشی از هواداران و نمایندگان احمدی‌نژاد در دور قبل این بار دور موسوی حلقه زده‌اند. نمی‌خواهم نتیجه‌گیری کنم که احمدی‌نژاد خوب است و یا حامیان او بهترند. خیر، سیاه‌ترین باندهای رژیم از احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند، اما این دلیلی نمی‌شود که به دامان موسوی غش کنیم.

گیرم که معجزه رخ داده باشد و کروبی و موسوی در ادعاهایشان صادق باشند، با کدام اختیارات می‌خواهند این شعارها را محقق کنند؟ مگر نه این که مثلا‌ً موسوی می‌گوید کشتار ۶۷ به من مربوط نیست چون تکفیک قوا در نظام است. این افراد چگونه می‌خواهند حقوق زنان و اقلیت‌ها و قومیت‌ها را که می‌بایستی اول در مجلس شورای اسلامی قانونش تصویب شود و بعد در شورای نگهبان تأیید شود تحقق ببخشند؟ چگونه می‌توانند جلوی دستگیری دانشجویان و یا زنان را که توسط قوه قضاییه صورت می‌گیرد بگیرند؟ اگر می‌توانستند بگیرند چرا جلوی کشتار ۶۷ را نگرفتند؟ چرا هنوز حاضر نیستند محل دفن اعدام شدگان را مشخص کنند؟

به گردانندگان ستاد انتخاباتی موسوی کاندیدای اول «اصلا‌ح‌طلبان» حکومتی نگاه کنید. فاتح، باقريان، بهزاديان،  عابدی، برادران بهشتی ، رباطی، مومنی و  ... هیچ‌کدامشان سابقه‌ی مدیریت ندارند. موسوی می‌خواهد مثل احمدی‌نژاد با چراغ خاموش بیاید. هیچ‌کدام حتا به اصلاح‌طلبی شهرت ندارند. کسانی که هستند که در هشت سال دوران «اصلاح‌طلبی» که هرکس مدعی شده بود، هم نشانی از آن‌ها نیست.

کروبی موقعی که قدرت داشت نگذاشت قانون اصلاح مطبوعات در مجلس مطرح شود . از این ها گذشته من معتقدم اگر گاندی هم رئیس جمهوری این نظام شود با توجه به قوانین موجود و ولایت مطلقه فقیه، کاری از پیش نخواهد برد و  لاجرم به یک جنایتکار تبدیل خواهد شد. اشکال در فرد نیست، نقض حقوق بشر و حقوق شهروندی و مدنی اشکالی سیستماتیک است. حاکمیت ملی نقض شده است. این که با رفتن و آمدن رئیس جمهوری که خاتمی تدارکاتچی‌اش نامید درست نمی‌شود.

باز هم تأکید می‌کنم به یاد بیاورید نمایندگان مجلس ششم در تبلیغات انتخاباتی چه وعده‌‌هایی می‌دادند؟ اکثریت مطلق مجلس را به دست آوردند؛ چه کردند؟ تقریباً هیچ. برای همین مردم در انتخاباتی بعدی به شرکت نکرده و به آن‌ها رأی ندادند.

دهسال پیش وقتی هاشمی شاهرودی، قوه قضاییه را در دست گرفت، از آن به عنوان «ویرانه» یاد کرد. آیا پس از دهسال توانست این «ویرانه» را آباد کند؟ چه تغییر کیفی‌ای در قوه قضاییه به وجود آمد؟ از اعدام و سنگسار و شکنجه و شلاق و قطع عضو کاسته شد؟ اگر می‌خواست کاری کند هم نمی‌توانست. تمام قاتلین شدند معاونان او. توجه کنید معاون اول قوه قضاییه ابراهیم رئیسی از اعضای هیئت کشتار ۶۷ است. دیگر معاون  او شوشتری، یکی دیگر از اعضای هیئت کشتار است. یونسی یکی از با سابقه ترین و جنایتکارترین حکام شرع و وزیر اطلاعات و ... دیگر معاون وی است. پورمحمدی دیگر عضو هیئت کشتار ۶۷ رئیس سازمان بازرسی کل کشور است. نیری رئیس هیئت کشتار ۶۷ هم معاون حقوقی دیوان عالی کشور است. این‌ها قرار است ویرانه را ‌آباد کنند!

دو سال پیش تبلیغ انتخابات شورای شهر بود، «اصلاح‌طلب‌» ها تلاش می‌کردند وارد شورای شهر شوند؟ تعدادی‌شان به شورای شهر راه یافتند. طی این دو سال چه کردند؟ حتا ريیس این شورا را نیز تغییر ندادند؟ سمت و سوی این شورا چه فرقی با گذشته کرده است؟

 

شما چرا به سیاست انتخاب بین بد و بدتر اعتقاد ندارید؟ بعضی ها می‌گویند در سیاست شرط عقل این است که واقع‌گرا بود و از چپ‌روی کودکانه پرهیز کرد. آن‌ها می‌گویند سیاست همه یا هیچ جواب ندارد.

 

واقع‌گرایی با وادادگی فرق می‌کند. کنار آمدن با یک رژیم فاشیستی مذهبی را نباید واقع‌گرایی نامید. کنار نیامدن با دشمنان مردم را نبایستی لجاجت نامید. تاریخ از آن‌هایی که در گذشته و در دیگر کشورها این مسیر را رفتند به نیکی یاد نکرده است. مرزبندی با دشمن و قاتلین و جنایتکاران چپ روی نیست. ایستادگی روی اصول یکدندگی نیست. در این‌جا بد و بدتری وجود ندارد. لنین که کتاب «بیماری چپ‌روی کودکانه» را نوشت، محکم‌ترین مواضع را در مقابل دشمنان مردم داشت. پیروزی او نیز در گرو مرزبندی اصولی‌اش با نیروهای مذبذب و ناتوان بود و گرنه در رژیم تزاری حل شده بود.  دستگاه تبلیغاتی و به ویژه امنیتی رژیم روی این پروژه کار می‌کند. آن‌ها می‌‌خواهند در ذهن و ضمیر مردم تغییر این رژیم و سرنگونی آن را جا بیندازند و تثبیت کنند. داستان انتخاب بین بد و بدتر عمیق‌ تر از آن است که ظاهراً نشان داده می‌شود.

من اساساً به سیاست «همه یا هیچ» اعتقاد ندارم. اصلاً سیاست را بده، بستان می‌دانم. سیاستمدار عاقل و کاردان آن است که کم بدهد و زیاد بگیرد. این‌ها که از بدیهیات کار سیاسی است. اما در این انتخابات قرار نیست چیزی نصیب مردم شود. حرف اصلی این است. مشتی هیاهو تحویل مردم می‌دهند. اگر چیزی گیر مردم می‌آمد که حرفی نبود. اگر از کیسه‌ی ولی فقیه می‌رفت که خوب بود. از این جیب به آن جیب می‌کنند. تمام منافع هم به جیب خامنه ای می‌رود.

ما در موقعیتی قرار گرفته‌ایم که قرار است به حقومان تجاوز کنند. از ما می‌خواهند انتخاب کنیم که چه کسی به ما و حقوقمان تجاوز کند. ولایت‌ فقیه و سیستم مبتنی بر آن تجاوز به حقوق مردم و حق حاکمیت ملی است. سوراخ کردن این سیستم از طریق مشارکت در انتخابات امکان پذیر نیست. تجربه نشان داده است که شدنی نیست. این که کروبی و یا موسوی و یا احمدی‌نژاد و رضایی کدام یک کمتر به حقوق ما تجاوز می‌کنند دلیل عقلانی و اخلاقی برای شرکت در این نمایش انتخاباتی نیست. اگر در موقعیتی قرار گیریم که مهاجمان بخواهند به ما تجاوز کنند، آیا درست است ملتمسانه بخواهیم آن که زیباتر و بلندبالاتر و خوش‌زبان‌تر است به ما تجاوز کند؟ آیا منطقی است عاجزانه از آن کس که فکر می‌کنیم هنگام تجاوز، مراعات حال ما را هم می‌‌کند درخواست ‌کنیم که او پیش‌قدم شود؛ آیا درست است تقاضا ‌کنیم که این کار با حداکثر «مهرورزی» انجام گیرد؟

دیدگاه درست و منطقی و واقع‌گرایانه در این موقعیت را این می‌دانم که از این که با خشونت کمتری مورد تجاوز قرار ‌گرفته‌ایم اظهار خوشحالی نکنیم.

دیدگاه درست و اصولی و واقع‌گرایانه این است که تلاش کنیم اصولاً مورد تجاوز قرار نگیریم. این که چقدر در جلوگیری از تجاوز آن‌ها موفق شویم مد نظرم نیست. در بسیاری از حالات چه بسا موفقیتی هم در کار نباشد اما لزوماً همراهی کردن با متجاوزین به هنگام تجاوز و انتخاب این که چه کسی به ما تجاوز کند درست نیست. بدترین و یا بهترین متجاوز فرقی نمی‌کنند.

 

آیا شما با حرکت اصلاحگرایانه مخالفید؟

 

نه هیچ آدم عاقلی با حرکت اصلاحگرایانه مخالف نیست. معلوم است اگر امکان پذیر باشد مطلوب همه است. بحث در این‌جاست که این نوع حرکات در سیستم ولایت مطلقه فقیه امکانپذیر نیست.

آیا شعارهایی که امروز موسوی کاندیدای اصلی «اصلاح‌طلبان» حکومتی می‌دهد، نسبت به شعارهایی که خاتمی می‌داد عقب تر نیست؟ او حتا از این ابا دارد که خودش را اصلاح‌طلب معرفی ‌کند. یعنی حتا شعارش را هم نمی‌دهد. بخش زیادی از جناح «اصول‌گرای» رژیم که میانه خوشی با خاتمی نداشتند امروز پشتیبان موسوی هستند. موسوی حتا مطرح شدن شعار علیه بسیج را توهین به خود می‌داند و بر علیه آن موضع‌گیری می‌کند. برای ارزیابی یک سیاست بایستی نگاه کرد آیا حرکت رو به جلویی داشته یا نه. اگر شرکت و یا تجارتی مدت کوتاهی سود ندهد، اگر حرکت رو به رشد نداشته باشد اعلام ورشکستگی می‌کند. چون اقتصاد سود و زیانش به سرعت مشخص می‌شود و قابل اندازه‌گیری است. اما سیاست این‌گونه نیست و می‌شود بطور مستمر وعده سرخرمن داد. کروبی، مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه‌ مشارکت را برانداز معرفی می‌کند. وقتی این دو نیرو «برانداز» معرفی شده و از سوی او طرد می‌شوند، تکلیف بقیه و «اصلاحاتی» که از آن دم زده می‌شود مشخص است. یادتان باشد ۲۰ سال پیش وقتی موسوی کنار رفت و رفسنجانی آمد، خیلی‌ها خوشحالی می‌کردند که «اکبرشاه» آمده و مشکلات را حل خواهد کرد. حالا بازگشت موسوی را موفقیت جلوه می‌دهند. این چه پیشرفت اصلاحاتی است؟ به عکس زهره کاظمی (زهرا رهنورد) همسر موسوی با احمدی‌نژاد که در مطبوعات رژیم چاپ شده توجه کنید.

 

http://www.ayandenews.com/fa/pages/?cid=7892

 

این عکس حدود ۴ سال پیش گرفته شده است. نوع حجاب زهرا رهنورد را در نظر بگیرید. یادم می‌آید زهرا رهنورد در سال ۵۸ یعنی ۳۰ سال قبل در میزگرد تلویزیونی به عنوان یک زن محجبه با کت دامن روشن و روسری حاضر می‌شد. آیا این اصلاحات است که بعد از ۲۶ سال با این سرو وضع در جامعه حاضر شده و یا امروز در موسم تبلیغات روسری و مقنعه‌ی یک دست سیاهش را تبدیل به روسری سیاه گلدار کرده و چادر سیاهش را رویش سر می‌کند؟ یادم هست معصومه ابتکار تا پیش از دوم خرداد با روسری و لباس بلند روشن در مجامع بین‌المللی و از جمله کمیسیون حقوق بشر در ژنو شرکت می‌کرد. بارها وی را از نزدیک دیده بودم . توجه کنید اول انقلاب را نمی‌گویم که با روسری و مانتو بود و عکس‌هایش موجود است. پس از دوم خرداد بود که ابتکار مقنعه و چادر مشکی سر کرد. این‌ها در اشکال هم سقوط کرده‌ و رو به عقب رفته‌اند. کدام اصلاحات و حرکت رو به جلو. این‌ها می‌خواهند اصلاحات را در جامعه‌ی ایران تعمیم دهند؟

توجه داشته باشید موسوی امروز حتا نقشش در انقلاب فرهنگی را نفی می‌کند!‌ این‌ها راجع به گذشته‌شان که مثل روز روشن است و به خوبی به یاد داریم دروغ می‌گویند چگونه می‌توان به وعده‌ وعیدهایی که برای آینده می‌دهند دل بست و آن‌ها را باور کرد؟

 

۲۰ سال از مرگ خمینی می‌گذرد. وعده داده می‌شد که با مرگ او دوران جدیدی در جمهوری اسلامی آغاز می‌گردد. چنین نشد. مسیر حرکت را در ۲۰ سال گذشته دنبال کنید آیا اصلاحات پیشرفت کرده؟ آیا ما درجا نمی‌زنیم؟ ۲۰ سال قبل تبلیغ می‌شد به رفسنجانی رأی دهید تا «اکبرشاه» رونق اقتصادی را به کشور باز آورده و سازندگی را از سر بگیرد. به او لقب «امیرکبیر» و «سردار سازندگی» دادند. به تبلیغاتی که همین احمدی‌نژاد برای رفسنجانی می‌کرد مراجعه کنید. بعد گفته شد برای جلوگیری از آن که ناطق نوری به قدرت برسد و کشور به قهقرا رود در انتخابات شرکت کنید و به خاتمی رأی دهید. ملت فریب تبلیغات چی ‌های نظام را خورده و با شرکت در انتخابات خاتمی را به ریاست جمهوری رساندند. کشوری که در دوران رفسنجانی «ساخته» شده و «آباد» شده بود؛ در دوران خاتمی قرار شد به «آزادی‌های سیاسی و اجتماعی» و ... هم برسد! بعد از هشت سال که کشور «ساخته» شد و «آباد » گردید و مردم از نعمت «آزادی و حقوق برابر اجتماعی» و ... برخوردار شدند، یک دفعه احمدی‌نژاد از کره مریخ با کمک یاجوج و مأجوج نازل شده و برگرده ملت سوار شد. حالا گفته می شود برای آن که به دوران او خاتمه دهیم به موسوی که ۲۰ سال پیش از برکناری او خوشحالی می‌کردیم رأی دهید تا او باقیمانده کارهای رفسنجانی و خاتمی را توأمان انجام دهد. تبلیغ می‌شود که ناطق نوری و آن بخش از رژیم که ۱۲ سال پیش سعی می‌شد از به قدرت رسیدنشان جلوگیری شود هم پشت موسوی هستند. یعنی موسوی و ناطق نوری حالا در یک صف قرار دارند. آیا این مسیر اصلاح‌طلبی است که مد نظر شماست؟

 

گفته می‌شود «اصطلاح‌طلب‌ها» در هر صورت گفتمان جدیدی را که در آن از حقوق بشر، حقوق اقلیت ها، حقوق زنان، حق حاکمیت ملی و... صحبت می‌شود، همگانی کرده و در ادبیات سیاسی کشور وارد کرده‌اند و این یک قدم به جلوست. نظر شما در این باره چیست؟

 

ما در عصر ارتباطات زندگی‌ می‌کنیم، مفاهیمی که نام بردید ارزش‌های جهان شمولی هستند که از طریق وسایل ارتباط جمعی در ذهن و ضمیر نسل جوان می‌نشیند. بیش از ۵۰ میلیون نفر از جمعیت کشور پس از انقلاب به دنیا آمده‌اند. این گفتمان سال‌هاست در جامعه مطرح است. ربطی به «اصلاح‌طلب»‌ها ندارد. مثل این است که کسی بیاید و مبارزات مشروطه خواهان را به مظفرالدین شاه ربط دهد چرا که فرمان مشروطیت را او صادر کرد و صدایش هم موجود است یا تشکیل احزاب را به پادشاهان بی کفایت قاجار نسبت دهد.

باید توجه داشت جامعه پتانسیل زیادی برای تغییر دارد. پشت‌مرزها و در درون کشور نیروهای سرنگونی طلب وجود دارند. اپوزیسیون سرنگونی طلب و یا خواهان تغییرات رادیکال وجود دارد و موضع‌گیری می‌کند. بخش‌های آگاه و روشنفکر جامعه در مجموع به لحاظ نظری به آن‌ها نزدیک هستند. اگر چه به لحاظ تشکیلاتی نزدیکی وجود ندارد اما به لحاظ مطالبات به هم نزدیک هستند. نیروهای سرنگونی طلب اگرچه بالفعل نیروی چندانی ندارند، بالقوه نیروی عظیمی را در اختیار دارند. بنابراین اگر خواسته‌های نسل جوان مهار نشود سر به طغیان خواهد گذاشت. همه تلاش این است که جلوی این نیروی عظیم گرفته شود. اگر «اصلاح‌طلب‌» ها از چنین مفاهیمی استفاده می‌کنند، اگر دارای چنین گفتمانی هستند، در واقع برای گرفتن این شعار از دست نیروهای مترقی است. این رژیم برای آن که حربه را از دست اپوزیسیون واقعی خود بگیرد تن به اپوزیسیون‌های قلابی و دست ساز هم می‌دهد. مفهومی که این بخش از رژیم اشاعه می‌دهد خالی کردن کلمات از محتوا است. توجه داشته باشید، حقوقی بشری که این‌ها دم از آن می‌زنند بر کاکلش «قانون مجازات اسلامی و حدود دیات و ...» که ضد حقوق اولیه انسانی است نشسته است. حقوق اقلیتی که این‌ها تبلیغ می‌کنند تنها خودشان و نزدیکانشان را در بر می‌گیرد. دایره آن تا نهضت آزادی هم کشیده نمی‌شود. حقوق زنانی که این افراد مدعی‌اش هستند، فاصله زیادی با دستاوردهای زنان ایران در ۴۰ سال پیش دارد. ولایت فقیه در تعارض شدید با حق حاکمیت ملی است. ولایت فقیه حق حاکمیت بر صغار و مجانین است. ملت را به رسمیت نمی‌شناسد. منظور آن‌ها از حق و حقوق و آزادی‌های اجتماعی و مدنی متفاوت از برداشت من و شما از این واژه ها است. می‌گویند خاتمی شعار «زنده باد مخالف من» را در کشور باب کرد! اما توضیح نمی‌د‌هند این «مخالف من» کیست که قرار است «زنده باشد». چند روز پیش خاتمی در نشست «مؤتلفه اسلامی» باند سیاهی که اداره‌ی بازار و اختیار بخش مهمی از واردات و صادرات کشور را به عهده دارد و بزرگترین جنایت‌های رژیم به دست رهبران و گردانندگان این باند صورت گرفته شرکت کرده و با رهبران آن دیدار کرد. باند خاتمی این دیدار را نشانه‌ی وفاداری خاتمی به شعار «زنده باد مخالف من» تعبیر می‌کنند. «اصلاح‌طلب‌» ها به ناموس کلمات تجاوز می‌کنند. تاجزاده تبلیغ می‌کرد که خاتمی وقتی به قدرت رسید به خاطر وفاداری به شعار «زنده باد مخالف من» صدها میلیون تومان پول بی زبان را بلاعوض در اختیار احمد توکلی که رقیبش بود گذاشت تا چاپخانه و روزنامه راه‌اندازی کند. پس از مدتی هم همه پول‌ها را بالا کشیدند. اشتباه نکنید در «زنده باد مخالف من» خاتمی حتا نهضت آزادی هم نگنجیده که طی این سال‌ها هر خفت و خواری را تحمل کرده است. در آن حتا پاسخ به نامه‌ی تبریک آیت‌الله منتظری هم نگنجیده است. امکانات و سرمایه‌های کشور هم در اختیار جناح رقیب قرار می‌گیرد تا اجازه دهد این بخش از رژیم به کار خود ادامه دهد. 

 

آیا تصور نمی‌کنید سیاست تحریمی که شما و دیگر کسانی که با شرکت در انتخابات مخالف هستند تبلیغ می‌کنید منجر به روی کار آمدن دوباره احمدی‌نژاد شود؟ چرا شما در نوشته‌هایتان کمتر به احمدی‌نژاد می‌پردازید؟

 

مگر ما از  ۴ سال پیش به این طرف دچار نکبت شده‌ایم؟ مگر از ۳۰ پیش تا به حال احمدی نژاد رئیس جمهوری بوده است؟ این رژیم از روزی که به قدرت رسیده کشور را به سمت قهقرا و نابودی سوق داده است. مگر ۴ سال پیش و یا بیست سال پیش که احمدی‌نژاد نبود وضع مملکت خوب بود؟ هر بار این دور تسلسل به نوعی تکرار می‌شود. ۱۲ سال پیش گفتند بیایید رأی دهید تا ناطق نوری انتخاب نشود و با این حربه مردم را پای صندوق‌های رأی کشاندند. از شما و کسانی که این مطلب را می‌خوانند و معتقد به شرکت در انتخابات هستند سؤال می‌کنم و می‌خواهم فکر کرده و به این سؤال صادقانه پاسخ دهید؛ اگر موسوی و کروبی کاندید نبودند و ناطق نوری در مقابل احمدی‌نژاد کاندید می‌شد آیا نمی‌گفتید برای جلوگیری از انتخاب احمدی نژاد و نابودی کشور در انتخابات شرکت کرده و به ناطق نوری رأی دهید؟ حتماً‌ می‌گفتید. آن موقع هم همین استدلال‌ها به کار می‌افتاد. اگر کسی با ناطق نوری مخالفت می‌کرد می‌گفتید شما با این کارتان احمدی‌نژاد را ابقا می‌کنید و ... این سفسطه است. این توجیه تن دادن به خواست رژیم است.

این تبلیغات دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم است که تلاش می‌کند هربار با بهانه‌های مختلف مردم را به سر صندوق‌ها بکشاند تا در چانه‌زنی‌ با کشورهای اروپایی و آمریکایی روی عنصر حمایت مردمی از خود مانور دهد.

رژیم ما را گروگان گرفته است. رژیم برایش تعامل با خارج مهم است. مگر ندیدید سر ملوانان انگلیسی و یا رکسانا صابری چه کرد؟ به وضعیت مشابه امروز و سال ۷۶ در ارتباط با غرب توجه کنید.

در سال ۷۶ پس از حکم دادگاه میکونوس و رو شدن نقش رژیم در انفجار خبار عربستان وقتی رابطه با غرب به حالت بحرانی رسیده بود برای حل این معضل، پدیده‌ی خاتمی به میدان آمد. این‌بار که دوباره روابط با غرب به حالت بحرانی رسیده، موسوی را به میدان فرستاده‌اند تا نفسی تازه کنند برای دور بعد مقابله. 

حربه رژیم این است که ما را مخیر به انتخاب بین بد و بدتر کند. می‌گوید اگر به موسوی و یا کروبی رأی ندهید احمدی‌‌نژاد می‌آید. احمدی‌نژاد را کرده‌اند لولو خورخوره. بچه که بودیم پدران و مادرانمان ما را با همین حربه‌ها که دیگ به سر میاد می‌ترساندند و سیاستشان را پیش می بردند. حالا حکومت همان کار را با مردم می‌کند.  چه معنی دارد برای پرهیز از جنایتکاری چون احمدی نژاد به جنایتکاری چون موسوی و کروبی رأی دهیم. این‌ها دستشان به خون بهترین فرزندان این مهین آغشته است. فریب تبلیغات رژیم را نباید خورد. کارنامه‌ی احمدی نژاد پیش روی مردم است. ۴ سال با پوست و گوشت‌شان آن را لمس کرده‌اند. کروبی و موسوی خود را تافته جدا بافته از نظام معرفی می‌کنند. البته من ۴ سال پیش درست چند روز بعد از انتخاب احمدی‌نژاد راجع به او و این که چه کسانی پشت او هستند مطلب نوشتم. پیش‌بینی‌‌ام نیز درست از آب در آمد. در آدرس زیر می‌توانید ببینید؟

 

http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=32

 

چنانچه ملاحظه می‌کنید بخشی از هنرمندان و روشنفکران داخل کشور هم اعلام کرده‌اند که در انتخابات شرکت می‌کنند

 

همانطور که گفتید بخشی از این هنرمندان و روشنفکران که البته تعدادشان کم نیست در انتخابات شرکت می‌کنند و رژیم نیز زمینه را برای تبلیغ این عده فراهم می‌کند. وگرنه افرادی مثل دکتر ملکی، ناصر زرافشان و خیلی های دیگر علیرغم این که زیر فشار هستند با قاطعیت انتخابات را نفی کرده و از لزوم تحریم آن سخن گفته‌اند.

متأسفانه به خاطر سی سال حاکمیت ننگین این رژیم بخشی از هنرمندان و روشنفکران تن به زشتی این حکومت داده‌‌اند. اتفاقاً یکی از دلایلی که بسیاری جلای وطن کردند این بود که حاضر نبودند و یا نمی‌خواستند به زشتی و حقارت تن دهند. هرچند می‌دانستند که در تبعید و خارج از کشور مخاطبین‌شان را از دست می‌دهند. نماندند و استعدادهایشان در غربت پر پر شد.

شما اگر ملاحظه کنید منطقی در فراخوان آن‌ها برای شرکت در انتخابات نمی‌بینید. غیر از این که سابقه‌ی نادرست و غیرواقعی برای کاندیداها جور می‌کنند تا به زشتی کارشان لباس عافیت بپوشانند.

خود این افراد هم زشتی کارشان را می‌دانند. برای همین محمود دولت آبادی برای پوشاندن زشتی کارش در حالی که در ستاد میرحسین موسوی حاضر شده برای سروش خط و نشان می‌کشد که متجاوز از دو دهه است در قدرت نیست.

دولت آبادی زیرکانه آدرس عوضی می‌دهد. معلوم است وی به آن‌چه در ارتباط با سروش می‌گوید باور قلبی ندارد. اگر داشت که حاضر نمی‌شد روی موسوی را هم ببیند چه برسد به این که از او حمایت هم بکند و برایش رأی جمع کند. سروش چه به لحاظ سابقه و چه به لحاظ دیدگاهی از موسوی به مراتب جلوتر است.

درست است که سروش با حضور در ستاد  انقلاب فرهنگی در خیانت به کشور مشارکت مستقیم داشته است؛ درست است که غیرمستقیم دست در خون دانشجویانی دارد که به جوخه‌های اعدام سپرده شدند یا به تخت شکنجه بسته شدند؛ درست است که او در حاکم شدن نکبت به جای فرهنگ بر کشور مسئول است؛‌ درست است که او در خانه نشین کردن و دق مرگ کردن بهترین اساتید کشور سهیم است اما فراموش نکنید که او بیش از دو دهه است که سر کار نیست و هیچ پست دولتی نداشته است. موسوی هم اتفاقاً عضو همان ستاد جنایتکار بود و کنار دست سروش می‌نشست. عضو شورای انقلابی که نقشه انقلاب فرهنگی را طرح کرد بود. او سردبیر روزنامه‌ای بودکه هدایت تبلیغاتی انقلاب فرهنگی و جنایاتی که توسط اوباشان انجام می‌گرفت به عهد داشت . هنوز هم موسوی عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی است و اگر رئيس جمهور شود ریاست آن را هم به عهده می‌‌گیرد. امضای موسوی پای مصوبات ضد فرهنگی این ستاد و شورای عالی انقلاب فرهنگی وجود دارد.

دولت آبادی فرصت‌های زیادی داشت تا سروش را نقد کند اما تریبونی که برای انجام این کار از آن استفاده کرد، مشروع نیست. دولت‌‌آبادی می‌داند چه کار می‌کند. با این حرف‌ها ملت را به دنبال نخود سیاه می‌فرستد. استفاده از تریبون موسوی برای حمله به سروش کار زشتی است. او می‌خواهد در انتخابات شرکت کند و یا برای موسوی رأی جمع کند این به خودش مربوط است اما گرد و خاک کردن به منظور پوشاندن این عمل زشت، زشتی و قبح آن را دو چندان می‌کند. البته پاسخ‌ سروش به دولت آبادی نیز نشاندهنده‌ی ماهیت اوست. سروشی که از تساهل و تسامح دم می‌زند اگر قدرت داشت آیا سر از بدن دولت آبادی که به درستی روی نقش او در انقلاب فرهنگی دست گذاشته جدا نمی‌کرد؟ آیا زندگی را بر او حرام نمی‌کرد؟ دولت‌آبادی هر نقطه ضعفی که داشته باشد دارای «نثر سست» نیست. سروش روز روشن را شب تار جلوه می‌دهد. او نقطه قوت دولت‌آبادی را زیر سؤال می‌برد. نثر فاخر و دلنشین دولت‌آبادی را نفی می‌کند. در یک متن کوتاه یک جا می‌گوید اصلاً او را نمی‌شناسد و در همان‌جا می‌گوید که وی دارای نثری سست است!‌ این هم استدلال و منطق «فیلسوف» و خط دهنده‌ فکری اصلاح‌طلبان حکومتی. با این تفاسیر وقتی به سادگی نقطه قوت دولت آبادی را ضعف نشان می‌دهد چگونه انتظار دارید ویژگی هایی که در رابطه با کروبی بر می‌شمارد راست باشد؟

 

عده‌ای در داخل ایران از مردم دعوت کرده‌اند که برای مقابله با کودتای بدون خونریزی در انتخابات شرکت کنند؛ در این مورد چه نظری دارید؟

 

تعدادی قلیلی از افرادی که چنین دعوتی کرده‌اند خودشان در کودتای همراه با خونریزی علیه بنی‌صدر ریاست جمهوری قانونی کشور و جنایات انجام گرفته پس از آن شرکت داشته‌اند. از بخش که بگذریم روی سخنم با بخش دیگر این مجموعه است.

این رژیم، رژیم کودتاست. میرحسین موسوی در سال ۶۰ از طریق یکی از خونین‌ترین کودتاهای تاریخ معاصر جهان به قدرت رسید. او با کودتای طراحی شده توسط «حزب چماق به دستان» یعنی جمهوری اسلامی و با گذشتن از روی خون هزاران تن از بهترین فرزندان این میهن به ساختمان نخست‌وزیری راه یافت. این افراد تاریخ را وارونه جلوه می‌دهند.

راستش اگر این افراد خواهان «مقابله با کودتای بدون خونریزی» بودند که خوب بود من هم همراهی‌شان می‌کردم. این‌ها از مردم دعوت می‌کنند که به حمایت از کودتاگرانی برخیزند که با توطئه و خدعه بنی‌صدر را از قدرت پایین کشیدند و سیاه‌ترین روزهای میهن را رقم زدند. این بازی کردن با احساسات مردم است. این مقابله با کودتا نیست. این به استقبال جنایتکاران رفتن است. جنایتکارانی که دستشان تا مرفق به خون کودکان و جوانان میهن آغشته است. مادران و پدران و همسران و فرزندانی که هنوز داغدار عزیزانشان هستند، همچنان مویه می کنند. چگونه می‌توان آن کودتای سیاه و بیشرمانه را فراموش کرد و برای کودتاگران قبلی هورا کشید؟

 

در خارج از کشور هم عده‌ای برای شرکت مردم و گروه‌های سیاسی در انتخابات تبلیغ می‌کنند، آن را از چه موضعی می‌بینید

 

این پدیده‌ی جدیدی نیست. در سی سال گذشته ما با این معضل روبرو بودیم. تفکر توده‌ای موجود است. هم در داخل و هم در خارج . از عبدالله شهبازی گرفته تا هوشنگ اسدی و علی خدایی، از فرخ نگهدار گرفته تا علی کشتگر؛ این‌ها یک تفکر را که بارها نتایج فاجعه بار خود را نشان داده نمایندگی می‌کنند. در بین حامیان موسوی به روشنی عناصر ریز و درشت حزب توده و اکثریت را می‌بینید. البته مدتی است که از سلطنت‌طلبان طیف داریوش همایون هم یارگیری کرده‌‌اند. دو سال پیش هم وقتی داریوش همایون در کنار فرخ نگهدار و مسعود بهنود اعلام آمادگی کرده بود می‌خواهد در دفاع از نظام به جهاد علیه سربازان آمریکایی بپیوندد این نکته را خاطر نشان کردم. وقتی بخشی از اکثریتی‌ها در جشن تولدش شرکت کردند این پیوند میمون دیده می‌شد. حالا هم همایون از سلطنت‌طلب‌ها خواسته که در انتخابات ریاست جمهوری رژیم شرکت کنند!

جبهه‌ی متحد ارتجاع در سال ۵۹ مرکب از خط امام، حزب توده، سازمان اکثریت و جنبش مسلمانان مبارز که در واقع بخشی از ملی‌مذهبی‌ها‌ بودند تشکیل شد. آن موقع دم از مبارزه ضد‌امپریالیستی و ضد لیبرالی می‌زدند و هرکس صحبتی از آزادی و دمکراسی می‌کرد عامل امپریالیسم معرفی می‌شد و «دمکراتیک و ملی» را شعاری در جهت فریب «خلق» می‌دانستند. امروز همان جبهه با همان ترکیب باز هم وجود دارد. اما دیگر شعار ضد‌امپریالیستی و ضدلیبرالی خریدار ندارد، حضرات شده‌اند، دمکرات، لیبرال، اصلاح‌طلب و اهل تسامح و تساهل. به همین خاطر نهضت آزادی و کسانی که پیشتر مارک لیبرال و دشمن می‌خوردند هم به ایشان اضافه شده‌اند. آن روزها هرکس حرف از دمکراسی و حقوق بشر و آزادی‌ و حقوق زحمتکشان می‌زد از طرف این افراد که دست در دست جنایتکاران و دشمنان مردم داشتند مارک لیبرال و ملی‌گرا و ضد انقلاب و مارکسیست‌ آمریکایی و سیا ساخته می‌خورد. امروز این افراد دست در دست همان جنایتکاران به مقتضای روز هرکس که حرف از مطالبات اصلی مردم بزند و شرکت در بازی انتخاباتی رژیم را نفی کند، عامل بدبختی و سیه روزی مردم معرفی می‌کنند. گویا به قدرت رسیدن احمدی‌نژاد و راست ارتجاعی در اثر کنار نیامدن این عده با جنایتکاران هفت خط «خط‌امامی» است.

این جریان هرچقدر هم که خفت و خواری تحمل کند بازهم از رو نخواهد رفت. در سال ۶۱ وقتی موسوی نخست وزیر، سپاه پاسداران، هاشمی رفسنجانی و خامنه‌ای (که از سوی حزب توده جریان ترقی‌خواه نظام معرفی می‌شدند) نقشه‌ی سرکوب حزب توده را می‌کشیدند، این‌ها صحبت از توطئه‌های انجمن حجتیه و باندهای موهوم می‌کردند. در حالیکه نقشه نابودی‌شان را خامنه‌ای ریاست جمهوری که خودشان به او رأی داده بودند می‌کشید. وقتی ضربه‌‌‌ی اول را در بهمن ۶۱ خوردند بازهم ‌از رو نرفتند گفتند حزب اسیر توطئه‌های انجمن حجتیه و باندهای سیاه شده است. آنقدر کاسه لیسی کردند آنقدر آدرس اشتباهی دادند تا ضربه‌ی نهایی دوم را هم خوردند. به پیام‌های میرحسین موسوی و سران سه قوه بعد از دستگیری سران حزب توده رجوع کنید. به خاطرات منتشر شده سران رژیم مراجعه کنید تا به حقیقت دست یابید. حالا بقایای حزب توده و اکثریت شده‌اند بلندگوهای انتخاباتی میرحسین موسوی. از روی یارانشان که سال‌هاست زیر خاک سرد و سیاه آرمیده‌‌اند و خانواده‌هایشان که از دفن گور عزیزانشان بی‌خبر هستند هم خجالت نمی‌کشند. باور کنید این‌روزها خیلی به یاد دوستان خوب توده‌ای و اکثریتی‌ام بودم که در کشتار ۶۷ مظلومانه بر دار شدند. هنوز محل دفن‌ این افراد مشخص نیست. اصلاً در دستگاه فکری و نظری بقایای حزب توده و اکثریت شرم و حیا جایی ندارد.

شما می‌بینید توده‌ای ها و اکثریتی‌ها در خارج از کشور با کمک عده‌ای از مائوئیست‌های سابق جبهه‌ی شرکت در انتخابات را تشکیل داده‌اند. البته عناصر منفرد دیگری هم در این جبهه‌ی نام‌نویسی کرده‌‌اند، مبارکشان باشد. دعوای سابقشان را هم دارند. برای آن‌ها هیچ چیز عوض نشده است. قبلاً دعوا سر منافع شوروی و چین بود. حالا دعوا سر کاندیداهای نظام ولایت فقیه. توده‌ای ها و اکثریتی ها زیر علم میرحسین موسوی سینه می‌زنند و مائوئیست‌های سابق زیر علم کروبی. توده‌ای ها زیر پای کروبی و سروش را خالی می‌کنند و بر عکس مائوئیست‌های سابق زیر پای موسوی را. از این عده اگر غیر از این انتظار داشته باشیم غلط است. امروز این افراد از «جشن پیروزی انتخابات» دم می‌زنند. مثل علیرضا افشار پاسدار رژیم که عزاداری را باعث «نشاط جامعه» معرفی کرده، این‌ها هم درآمدن کروبی و موسوی از جعبه‌ی مارگیری رژیم را پیروزی جا زده و وعده‌ی «جشن» و « سرور» می‌دهند. البته جشنی که قرار است با شعار «ای مؤمنین! یک یا حسین تا میرحسین» عملی گردد.  

اصولاً در هرکجای دنیا که یک مبارزه جدی وجود دارد، دغدغه‌های اپوزیسیون و رژیم حاکم متفاوت هستند. منافع این دو هم در تضاد با هم قرار دارند. وقتی اکثریت و حزب توده و بخشی از رژیم دم از خطراتی که کشور را تهدید می‌کند می‌زنند، یعنی جنس دغدغه‌‌هایشان یکسان است. یعنی چنین افرادی نمی‌توانند دم از اپوزیسیون بودن بزنند. یعنی بین این افراد و نیروها و رژیم پیوندهای مشترکی وجود دارد.

 

گفته می‌شود احمدی نژاد کاندیدای مورد حمایت نظام و خامنه ‌ای است به همین علت انتخاب هم خواهد شد، شما چه فکر می‌‌کنید، آیا او از صندوق بیرون خواهد آمد؟

 

همانطور که در بالا هم گفتم البته خامنه ‌ای احمدی نژاد را ترجیح می‌دهد؛ اما احمدی نژاد کاندیدای نظام نیست. اگر ملاحظه کنید اکثریت مجلس، جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم از او حمایت نمی‌کنند. رهبران مجلس حتا به دیدار او هم نرفتند. تازه اگر همه‌ی این‌ها حمایت هم می‌کردند لزوماً به این معنا نبود که چون کاندیدای نظام است پس انتخاب هم خواهد شد. چون کلیت نظام در کشور حامیان چندانی ندارد. اگر یادتان باشد خاتمی کاندیدای جناح غالب رژیم نبود اما با فاصله سه به یک انتخابات را برد و در دوره دوم هم به راحتی انتخاب شد. با وجود محسن رضایی در صحنه حتا بخشی از سپاه هم از وی حمایت می‌کند. این‌گونه نیست که سپاه و بسیج یک دست پشت سر احمدی نژاد باشند. بخشی از بسیج از موسوی حمایت کرده است. افراد قدرتمندی مثل ناطق نوری و رفسنجانی و مراجع تقلید از احمدی‌نژاد حمایت نمی‌کنند. این که چه کسی انتخاب خواهد شد بر می گردد به تعداد شرکت کنندگان، اگر به هر دلیل تعداد شرکت کنندگان کم و یا متوسط باشد، احمدی نژاد انتخاب خواهد شد. اما اگر تعداد شرکت‌کنندگان بطور نسبی زیاد باشد، آنوقت حتماً احمدی نژاد انتخاب نخواهد شد و حتا این احتمال هست که در دور اول انتخابات تعیین تکلیف شود. در دور گذشته هم یکی – دو ماه مانده به انتخابات گفته می‌شد رفسنجانی کاندیدای نظام و برنده انتخابات در همان دور اول است! همان موقع در مصاحبه ‌هایی که داشتم به صراحت گفتم که هنوز کاندیدای نظام مشخص نیست. در ثانی رفتارهای انتخاباتی مردم ایران نیز گاه غیرقابل پیش‌بینی است. هر دو عنصری که روی آن دست گذاشته بودم درست از آب در آمد. در آخرین روزهای انتخابات بود که مشخص شد کاندیدای اصلی کانون‌های قدرت رژیم احمدی‌نژاد است و در انتخابات دور دوم احمدی‌نژاد با فاصله‌ی زیاد رفسنجانی را پشت سر گذاشت.  

 

شما که رأی مردم را در انتخابات مؤثر می‌دانید چرا از آن به عنوان خیمه‌شب بازی نام می‌برید؟

 

این دو با هم تضادی ندارند. ما در ایران انتخابات به آن مفهوم که می‌شناسیم نداریم، این به انتصابات بیشتر شبیه است تا انتخابات. درست مثل خود نظام که اسمش جمهوری است ولی فراتر از سلطنت مطلقه است.

 

در این نظام شورای نگهبان ۴ نفر را که از خامنه‌ای برای کاندیداتوری اجازه گرفته‌ و با او هماهنگ کرده‌اند به مردم معرفی می‌کند. مردم مجازند از بین این ۴ نفر یکی را انتخاب کنند. هر کدام که انتخاب شوند سرسپرده رهبری نظام هستند. در کشوری که فعالیت سیاسی احزاب و گروه‌ها و سندیکاها و انجمن‌های زنان و دانشجویی آزاد نیست چگونه می‌توان دم از انتخابات آزاد زد. هر کدام که انتخاب شوند عروسکی است در دست خامنه‌ای. یکی خوش بر و رو تر است، یکی خوش‌زبان‌تر. یکی کودن‌تر و هماهنگ‌تر با رهبر است اما در نهایت همه را رهبر هدایت می‌کند. بیخود نبود که خاتمی پس از هشت سال تجربه گفت که ریاست جمهوری «تدارکاتچی» نظام است.

 

آینده را چگونه می‌بینید؟

 

پیش‌بینی آینده آن‌هم در منطقه‌‌ی حساس خاورمیانه و ایران که به چهارراه حوادث در تاریخ معروف است به سختی امکان پذیر است. من هم قصد پیشگویی در مورد آینده را ندارم اما به نظر می‌رسد این آخرین باری است که روی ظرفیت تغییر رژیم از درون سرمایه‌گذاری می‌شود. در دوران دوم خرداد ۷۶ حزب توده و اکثریت، مائوئیست‌های سابق و سلطنت‌طلب‌های از نوع داریوش همایون و نیروهای مذبذب داخلی و خارج کشوری این چنین بی محابا و به طور علنی به میدان نیامده بودند. ظاهراً‌ این آخرین تیر ترکش کسانی است که به نوعی به اصلاحات از درون رژیم دل بسته‌اند. ریاست جمهوری برآمده از انتخابات ۲۲ خرداد نمی‌تواند مشکلات لاینحل رژیم در سطح ملی و بین‌المللی را حل کند. آینده این را به اثبات خواهد رساند.

بعید می‌دانم بازهم بتوان در آینده مردم را فریب داد. مطمئناً بعد از این انتخابات به خاطر عملی نشدن شعارها و وعیده وعیدها، به خاطر عدم ظرفیت رژیم برای اصلاح و تغییر، جامعه برای مدتی دچار یأس و سرخوردگی شدیدی خواهد شد. در سطح بین‌المللی هم این وضعیت پیش خواهد آمد. اما نیروهایی که خواهان نابودی و انحلال نظام ولایت مطلقه فقیه هستند، آن‌هایی که دل در گرو آزادی، دمکراسی و حاکمیت‌ ملی‌ دارند، از فردای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری می‌بایستی به دنبال ارائه‌ی راهکار جدیدی باشند. سیاست‌هایی که تاکنون از سوی نیروهای اپوزیسیون به کار بسته‌ شده جواب نداده است. در سطح ملی و بین‌المللی کارساز نبوده است. بایستی طرحی نو در انداخت. از شرایط جدیدی که در حاصل می‌شود به نفع خود استفاده کرد. بایستی خودخواهی‌های را کنار گذاشت و لااقل به اندازه‌ی باندهای مختلف رژیم که وقتی پای اساس نظام به میان می‌آید و خطر فروپاشی را احساس می‌کنند همه اختلافاتشان را کنار می‌گذارند و یا سکوت اختیار می‌کنند احساس مسئولیت کرد. وظیفه‌ی نیروهای ملی و مترقی است که ظرفی جدید پدید آورند و در جهت وفاق ملی حرکت کنند وگرنه چه بخواهیم و چه نخواهیم در باز هم بر پاشنه جمهوری اسلامی و ولایت مطلقه فقیه خواهد گردید.

 

 

ایرج مصداقی ۸ خرداد ۱۳۸۸

 

Irajmesdaghi@yahoo.com

 

www.irajmesdaghi.com

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©