ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


پاسخ به «فراخوان» فریدون گیلانی و ذکر چند خاطره

ایرج مصداقی

خواندن نامه سرگشاده فریدون گیلانی تحت عنوان  خطاب به «آنهایی که از حق انسان ها دفاع می کنند» انگیزه ای شد تا مطلبی را که در پی می آید بنویسم.

 

زمینه آشنایی ام با فریدون گیلانی

زمینه آشنایی من با نام و چهره فریدون گیلانی بر می گردد به سال های اول دهه پنجاه شمسی هنگامی که او مجری یک مسابقه معلومات عمومی در تلویزیون ملی ایران بود و من گاهی اوقات آن را تماشا می کردم.

تقریبا او را فراموش کرده بودم تا این که برای اولین بار پس از آزادی از زندان نامش را در رادیو مجاهد شنیدم و بلافاصله چهره اش را به خاطر آوردم.

پس از خروج از کشور از سوی دوستان مارکسیستم که در زمره منتقدین مجاهدین بودند به خاطر پذیرشش در شورای ملی مقاومت مورد پرسش انتقادی قرار گرفتم. بعد از توضیحات آن ها تازه متوجه شدم وی در آلمان در حالیکه در منزل زنده یاد علی اکبر اکبری جامعه شناس خوشنام کشورمان مهمان بود با فریب دختر نوجوانش افتضاح اخلاقی به باور آورده بود که تا آخر عمر موجب عذاب روحی زنده یاد اکبری   و خانواده اش شد. هرچند معتقد بودم مسائل شخصی افراد به خودشان مربوط است اما با نظر دوستانم هم عقیده بودم که نباید به چنین فردی اعتماد کرد و به او اعتبار بخشید. همان موقع یک نمره منفی در ذهنم به مجاهدین برای پذیرش او دادم.

 

داستان ریشه ها و تیشه ها

از آن جایی که عادت روزنامه خوانی را از کودکی داشته ام گاهی اوقات مطالب گیلانی را که در نشریه «ایران زمین» چاپ می شد از سر کنجکاوی می خواندم. او با شور و حرارت بسیار به دفاع از مجاهدین و سیاست هایشان می پرداخت. همان موقع کتابی تحت عنوان «ریشه ها و تیشه ها» بر علیه جداشدگان از مجاهدین که به خدمت رژیم در آمده بودند، نوشت. در این کتاب گیلانی آنها را تیشه هایی نامید که برای قطع ریشه ها آمده اند. هنوز مرکب کتاب خشک نشده بود که پس از تعیین کمیسیون های شورای ملی مقاومت و نرسیدن سهمیه ای به او، نه تنها از «شورا» کناره گرفت بلکه متوجه شد که اتفاقا حق با «تیشه ها» بوده است و بایستی زودتر از این ها به جان «ریشه ها» می افتادند. پس از این بود که برای مدتی برای جبران مافات خود به «تیشه ها » پیوست و از انجام هیچ مساعدتی به آنها کوتاهی نکرد.

راستش این درجه از تلون مزاج را تنها در میان توابین زندان که گاه به طرفه العینی از میان ما به اردوی رژیم می پیوستند دیده بودم. البته جدایی گیلانی از شورای ملی مقاومت را حق او می دانستم چنانکه پیوستن اش را. گسست و پیوست به هر تشکیلاتی حق افراد است چنانکه من امروز رابطه تشکیلاتی با مجاهدین ندارم و به عنوان یک فرد مستقل به تلاش هایم ادامه می‌دهم.

 اما اقدامات بعدی گیلانی سوال برانگیز بود و موضوع را از یک جدایی معمولی متمایز می ساخت. بعدها با افشاگری جمشید تفریشی یک عامل وزارت اطلاعات متوجه شدم که اطلاعیه جدایی گیلانی از شورای ملی مقاومت در حضور مأمور وزارت اطلاعات تنظیم شده است. البته تفریشی مدعی بود که اطلاعیه‌ی کناره گیری گیلانی از شورای ملی مقاومت را او نوشته‌ است. اما گیلانی در پاسخ به او تأکید کرد که کار من نویسندگی است و در زمینه نگارش متن مشکلی ندارم (نقل به مضمون). به نطرم در این مجادله حق با گیلانی بود اما او هیچ گاه ملاقات های خود با تفریشی و به ویژه ملاقاتی را که منجر به نوشتن متن استعفانامه‌اش از شورای ملی مقاومت شده بود، تکذیب نکرد. تفریشی در همان افشاگری به روابط نزدیک خود با سعید امامی و وزارت اطلاعات رژیم اشاره کرد و از دیدارهای خود با با سعید امامی و دیگر عناصر اطلاعاتی رژیم در سنگاپور و پول هایی که دریافت کرده بود، پرده برداشت.

 

مشارکت در پروژه برگرداندن برگ حقوق بشر و تشویش ذهن نماینده ویژه دبیرکل

تازه سال 1996 آغاز شده بود و قرار بود موریس کاپیتورن نماینده ویژه دبیرکل ملل متحد برای بررسی وضعیت حقوق بشر به ایران برود. او به تازگی جایگزین رینالدو گالیندوپل شده بود و رژیم برنامه های زیادی برای او در نظر داشت.

با شور و هیجان زیادی به ژنو رفته بودم تا داستان رنج و مصیبت یک نسل را که شاهدش بودم، نزد او شهادت دهم. شب تا صبح نخوابیده بودم. در فکر این بودم که چگونه از فرصت به دست آمده برای بیان جنایات رژیم استفاده کنم. با توجه به تجربه ای که از سه دیدار گالیندوپل از ایران و توطئه های رژیم در آن ایام برای منحرف کردن ذهن نماینده ویژه کسب کرده بودم، سعی داشتم کاپیتورن را آگاه کنم و اطلاعات لازم را در اختیارش قرار دهم تا رژیم نتواند با صحنه سازی او را از هدفش باز دارد.  این بار رژیم سیاست پیچیده تری را در پیش گرفته بود. هنگام حضور گالیندوپل در ایران رژیم تازه سازمان «دفاع از قربانیان خشونت» را با عجله راه اندازی کرده بود که از توابین زندان و مهره های اطلاعاتی تشکیل یافته بود. از آن جایی که منشاء این سازمان در ایران بود ادعاهایش چندان معتبر به نظر نمی رسیدند. هدف «قربانیان خشونت» عوض کردن جای جلاد و قربانی بود و گویا قربانیان خشونت را بایستی نزد مجاهدین یافت و نه رژیم جمهوری اسلامی که به تازگی از یک کشتار گسترده در زندانها فارغ شده بود. نکته تأمل برانگیز این بود که رژیم مدعی و «دادخواه» قربانیان هم شده بود.

این بار رژیم با همان هدف صحنه را در خارج از کشور آراسته بود تا عوامل و کارگزارنش را تحت عنوان اپوزیسیون به دیدار کاپیتورن که در اول راه بود، ببرد. به این ترتیب از نزدیک شاهد پلیدی و زشتی ای بودم که در کنارم شکل می گرفت. خواجه نوری یکی از عوامل رژیم در آمریکا 14 نفر از عوامل دستگاه اطلاعاتی رژیم در نقاط مختلف اروپا را بسیج کرده بود که هم زمان به دیدار کاپیتورن در ژنو بروند. او همچنین برایشان وقت ملاقات مشترکی گرفته بود و هزینه سفر، خورد و خوراک، پول توجیبی و ... افراد را نیز فراهم کرده بود. کریم حقی یکی از کارگزاران فعال رژیم در هلند هماهنگی های صحنه را انجام می داد و عوامل بسیج شده را نسبت به وظیفه ای که داشتند توجیه می کرد. تلاش آنها بر این پایه قرار گرفته بود که کاپیتورن را راضی کنند به هنگام حضور در ایران به مسئله نقض حقوق بشر توسط مجاهدین بپردازد! چیزی که اساسا ربطی به مأموریت کاپیتورن در ایران نداشت و تلاشی بود از سوی رژیم برای مخدوش کردن مأموریت نماینده ویژه و برگرداندن برگ نقض حقوق بشر. در این پروژه فریدون گیلانی مترجم عوامل رژیم بود و از طریق تلفن گفته های آن ها را ترجمه می کرد و به این ترتیب تلاش می کرد سیاهکاری رژیم را به کاپیتورن بقبولاند. نکته حائز اهمیت عدم حضور گیلانی در ژنو و انجام ترجمه توسط او و از طریق تلفن، بود. ظاهرا تلاش شده بود ارتباط گیلانی با عوامل شناخته شده رژیم و نقش وی در این پروژه و هماهنگ شدنش با آنها مخفی بماند.

ملاقات عوامل رژیم با کاپیتورن قبل از ملاقات من با او بود و این به من انگیزه ای دو چندان می داد که به سهم خود اجازه ندهم حق آنان که صدایشان در راهروهای مرگ خاموش شده بود، پایمال شود. ملاقات من که قرار بود یکساعت باشد متحاوز از دو ساعت و نیم طول کشید و قرار شد مطالبم را بنویسم و تحویل کاپیتورن دهم.

من از این زشتی ها در زندان زیاد دیده بودم. در هر سه ملاقات گالیندوپل از زندان ها و ایران و همچنین هنگام ملاقات هیئت های خارجی و خبرنگاران، تعدادی از تواب های دو  آتشه را مأمور می کردند که در مقابل آنها حاضر شده و با دادن پاسخ های غیرواقعی و مخدوش صحنه را به نفع رژیم بچرخانند. موقعیت توابین در زندان را که به زشتی و پلیدی تن داده بودند درک می کردم؛ زندان بود و فشار و عده ای تاب تحمل نداشتند. اما درک این موضوع در خارج از کشور و ساحل امن اروپا و مقر اروپایی ملل متحد برایم مشکل بود.

چیزی نگذشت که حسن حاتمی و حیدر بابایی دو نفر از 14 نفری که تحت عنوان اپوزیسیون نزد کاپیتورن رفته بودند و به جای افشای جنایات رژیم خواهان بررسی نقض حقوق بشر توسط مجاهدین شده بودند، از کرده خود پشیمان شدند و با نوشتن نامه و در دیدار با کاپیتورن پرده از توطئه رژیم برداشتند و به نقش خود و چگونگی بسیج شان توسط رژیم در دیدار قبلی اشاره کردند. من در آن ایام در جلسات کمیسیون و سو کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل حضور داشتم و شخصا از نزدیک مسائل را پیگیری می کردم.

 

ترور زهرا رجبی و علی مرادی

سال 96 سال سخت و پرکاری برایم بود. دو ماه بعد از این واقعه، زهرا رجبی یکی از اعضای مجاهدین که برای پیگیری وضعیت پناهندگان سیاسی به ترکیه رفته بود، همراه با علی مرادی توسط جوخه های ترور رژیم به قتل رسید. در همان موقع مهرداد کاووسی دوست دوران زندانم که دهسال را در زندان های رژیم سپری کرده بود توسط پلیس ترکیه در حضور نماینده سازمان ملل دستگیر و به رژیم تحویل داده شد. حساسیت موضوع از آنجا بود که مهرداد با زهرا رجبی که جهت پیگیری وضعیت پناهندگان ایرانی به ترکیه رفته بود، دیدار کرده بود و رژیم از آن آگاه بود. مقامات امنیتی رژیم سناریوی کثیفی را در ذهن می پروراندند و می خواستند از زبان مهرداد بگویند که زهرا رجبی حامله بوده و مجاهدین برای جلوگیری از بروز یک افتضاح اخلاقی او را در ترکیه به قتل رسانده اند.

مهرداد حاضر به شرکت در چنین پروژه ای نشد ولی همان موقع با کمال تعجب مشاهده کردم فریدون گیلانی در مصاحبه با حسین مهری برنامه ساز رادیو 24 ساعته لس آنجلس موضوع قتل زهرا رجبی را تلویحا ناشی از اختلافات درونی مجاهدین دانست. چیزی نگذشته بود که رضا معصومی یکی از عوامل ترور زهرا رجبی و علی مرادی توسط پلیس ترکیه دستگیر شد و در دادگاه به نقش خود و عوامل سفارت در این قتل اشاره کرد و محکوم به حبس ابد شد.

 

حمایت از جداشدگان از مجاهدین یا ...؟

خاطراتی که از فریدون گیلانی در ذهنم داشتم را بیان کردم تا بپردازم به فراخوان اخیر او در مورد کمک به جداشدگان از مجاهدین در کمپ تیف. 

فریدون گیلانی در نامه سرگشاده خود که به سختی می توان اطلاعات درستی را در آن یافت این بار تحت پوشش دفاع از تعدادی انسان دردمند جدا شده از مجاهدین پا به میدان می گذارد و خطاب به مردم و نیروهای سیاسی ضمن آن که خود را «شاعر و  نویسنده شما» می خواند با لحنی زشت، هتاک و دور از انصاف که حقد و کینه از آن می بارد، می نویسد:

«رهبری سازمان مجاهدین مرتكب جنایت تكان دهنده دیگری شده است كه با تعریف عام انسان ها و سازمان ها و احزاب آزادیخواه جهان « نه فراموش شدنی است ، نه بخشودنی !‌» تا جائی كه من می دانم ، در تاریخ معاصر سابقه نداشته است كه جریانی به نام اپوزیسیون ، نیروهای خود را كه می خواسته اند آزادانه حرف شان را بزنند و تصمیم بگیرند ، نه تنها از حق اختیار و انتخاب محروم كند ، بلكه آنان را به دشمن مشترك بشریت كه در این مورد ارتش و سرویس جاسوسی ایالات متحده باشد ، تحویل بدهد تا مورد وحشیانه ترین شكنجه ها قرار بگیرند . »

 

http://www.f-gilani.com/Site/04_articels/2008/Juni/nameh.html

 

فکر می‌کنم در طول ۴ سال گذشته به جز مجاهدین، رژیم و مزدورانش، کمتر کسی به اندازه‌ی من در جریان فعل‌و انفعالات درون کمپ پناهندگی تیف که تحت نظارت نیروهای آمریکایی بود، قرار داشته باشد. در طول این مدت با احساس مسئولیت وضعیت کسانی که می‌خواهند همچنان شرافت‌شان را حفظ کنند، دنبال کرده ام و از آنچه در تیف می گذشت باخبر بودم.  

تعدادی از دوستانم به ویژه کسانی که دوران سخت زندان را با هم گذراندیم در کمپ تیف بودند. در تماس هایی که با من داشتند یکی از نگرانی هایشان جلوگیری از سو استفاده رژیم بود. چندتایی خوشبختانه به اروپا رسیده‌اند و من همچنان نگران وضعیت بقیه شان هستم و در فکر این که هرچه از دستم بر میآید برای نجاتشان انجام دهم.

البته تعداد بسیار بیشتری از دوستان و هم زنجیرانم همچنان در قرارگاه اشرف حضور دارند و بر ایستادگی در مقابل رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی پای می‌فشارند.

همانطور که نمی‌توانم در رابطه با سرنوشت دوستانم و کسانی که نیاز به کمک داشتند بی تفاوت باشم، نمی‌توانم پس از خواندن جعلیاتی که توسط فریدون گیلانی تحت پوشش دفاع از آنها نوشته شده، سکوت کنم.

پس از راه‌اندازی کمپ تیف می‌دانستم رژیم و عواملش در آن‌جا جولان خواهند داد. زمینه مساعد برای فعالیت رژیم در آن جا فراهم بود. افراد مختلفی در کمپ بودند که طعمه‌های خوبی برای رژیم محسوب می‌شدند. بعدها شاهد آن بودم که رژیم با صرف انرژی و پول هنگفت سرمایه گذاری بزرگی روی آن ها کرده بود. راه اندازی «انجمن نجات» و «بنیاد خانواده سحر» و بسیج سایت های ایران اینترلینک، ایران دیده بان و ... تنها بخشی از فعالیت های رژیم است.

صرف نظر از موضعی که درباره‌ی مجاهدین می‌توان داشت این واقعیت را نمی‌توان کتمان کرد که رژیم و مجاهدین در دو سوی میدان نبرد هستند و هر کدام مترصد فرصتی که به دیگری ضربه بزند. از نظر من ضربه رژیم به مجاهدین و یا هریک از گروه های سیاسی و دشمنانش، ضربه به همه مایی که در مبارزه با آن کوشا هستیم محسوب می شود و باید نسبت به آن حساس بود.

زندان که بودم تلاش می‌کردم تا آن جا که مقدور است حتا اگر شده یک نفر را از همکاری با رژیم و یا رفتن به سوی او باز دارم و یا از راه رفته، بازگردانم. به عنوان یک انسان برایم سخت است فردی را که روزی با ما بوده و مبارزه را انتخاب کرده در مقام مزدوری رژیم ببینم. اعتقادات سیاسی یا ایدئولوژیک، ملاک من برای کمک به افراد نیست بلکه مرزبندی آنان با رژیم برایم مهم است که از سوی بسیاری از جداشدگان از جمله دوستانم رعایت می شد.

برخلاف بسیاری که به خاطر مطامع سیاسی و یا ضدیت با مجاهدین یا منافع خاص و یا به منظور تقرب به رژیم به جداشدگان مجاهدین نزدیک می‌شدند، برای من نزدیکی و کمک به آنها از جنبه انسانی مطرح بود.

از یاد نباید برد که رژیم بیش از هر کس دیگر علم دلسوزی برای جداشدگان از مجاهدین را به دوش می کشد و در این زمینه فعال است. مثلا بتول سلطانی که به تازگی به خدمت رژیم درآمده در مورد خدماتی که رژیم در اختیار متقاضیان جداشده از مجاهدین می گذارد،می گوید: 

«کلیه کسانی که تحت پوشش بنیاد قرار گرفته اند و همچنین کسانی که هنوز به این بنیاد وصل نشده اند با حفظ هوشیاری در قبال طرفندهای (ترفند) باند رجوی برای بدام انداختن آنها در صورت برخورد با موارد زیر بسرعت از هر طریق ممکن مسئله را از طریق تلفن، ایمیل و یا پیام از طریق افراد و یا انجمن های مستقر در اروپا و آمریکا باطلاع شبکه بنیاد خانواده سحر برسانند.

دستگیری، درگیری، تحت تعقیب قرار گرفتن و یا مواجه شدن با هر گونه برخورد قانونی و یا غیر قانونی

- نیاز به وکیل در زمینه مسائل استقراری، پناهندگی و مهاجرتی در مسیر خروج از عراق تا کشور مقصد.
- مشکلات در تهیه مایحتاج روزمره (غذا، لباس، اسکان، تلفن و کارت تلفن با شارژ مکفی)
- هر گونه موردی که در آن خود شخص وضعیت را اضطراری تشخیص دهد. »

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=4508

آن‌چه در این نوشته نقل می‌کنم بر اساس تحقیقات مستقل من از کسانی است که در کمپ تیف بسر می‌بردند و علیرغم داشتن انتقادات جدی به مجاهدین همچنان شرافت انسانی خود را حفظ کرده و دارای مرزبندی مشخص با رژیم و عناصر وابسته به آن هستند. آنها حتا در سخت ترین شرایط نیز انتقاداتشان به مجاهدین را وسیله ی تقرب و نزدیکی به رژیم و عوامل آن نکردند که بیش از هرچیز سلامت نفس شان را نشان می دهد.

 

فریدون گیلانی در لفافه‌ی شعارهای بی محتوای «ضدامپریالیستی»، چندین دروغ بزرگ را به هم بافته است.

حقیقت از این قرار است که در جریان بازجویی از نیروهای مجاهدین توسط ۷ نهاد ویژه دولتی و خصوصی آمریکایی، آنها به صورت‌‌های گوناگون به نیروهای مجاهدین که به دلایل قابل فهم به شدت تحت فشار بودند، وعده می‌دادند که در صورت جدایی از مجاهدین به صورت پناهنده به آمریکا و اروپا منتقل خواهند شد. چیزی که پس از گسست آنها از مجاهدین به وقوع نپیوست و مشکلات زیادی را در 4 سال گذشته برای جدا شدگان از مجاهدین پدید آورد. از یاد نبریم که مجاهدین با ضربه بزرگ و مهلکی روبرو بودند که نه تنها هر نیروی سیاسی‌ بلکه هرکشوری را می‌توانست تا مرز نابودی پیش ببرد. شیرازه‌ی کشور عراق بعد از حمله نیروهای آمریکایی و متحدانشان به گونه‌ای از هم پاشیده است که به سختی می‌توان آن را دوباره جمع و جور کرد.

بی مناسبت نخواهد بود اگر تصور کنیم اصرار مأموران آمریکایی به نیروهای مجاهدین برای جدایی از این سازمان و استقرار کمپ تیف در مجاورت قرارگاه اشرف به منظور از هم پاشاندن مجاهدین بوده باشد. حتا بدون داشتن آگاهی نسبت به شرایط کمپ تیف، برای یک ناظر بیطرف و بی غل و غش روشن است آن چه فریدون گیلانی می گوید واقعیت ندارد.

فریدون گیلانی در نامه سرگشاده مزبور حتا روی دست کسانی که به اختیار و انتخاب خود به دامان رژیم بازگشته‌‌ و با هدایت نیروهای اطلاعاتی رژیم فعالیت میکنند، بلند می شود. چرا که هیچ‌یک از آن‌ها که مصاحبه‌هایشان در سایت‌ها و رسانه‌های رژیم درج شده، مدعی نشده‌‌اند که مجاهدین آنها را برای شکنجه به آمریکایی ها تحویل داده‌اند؟ آیا طرح چنین ادعاهای واهی خوش خدمتی به رژیمی که هست و نیست یک ملت را به غارت برده، نیست؟ هیچ‌ یک از آن‌ها تا امروز مدعی نشده است که «مورد وحشیانه‌ترین شکنجه‌ها توسط آمریکا قرار گرفته‌» است. اتفاقاً برعکس همگی آن‌هایی که به دامان رژیم بازگشته‌اند و من مطالبشان را با دقت و به طور کامل خوانده‌ام، تأکید بر این دارند که مجاهدین تا آخرین لحظه تلاش می‌کردند با برخوردهای گوناگون از رفتن آن‌ها به کمپ تیف جلوگیری کنند که البته دلایل انجام این کار قابل فهم است.

این همه جعل و فریبی را که فریدون گیلانی به کار می بندد چه می‌توان نامید؟

 

اصغر فرزین یکی از اعضای سابق مجاهدین که به نزد رژیم بازگشته و سپس برای اقامه شکایت علیه مجاهدین توسط رژیم به عراق بازگردانده شده، در مورد چگونگی انتقال خود به کمپ تیف می‌گوید:

«زمانی که نیروهای ائتلاف و آمریکا عراق را اشغال کردند به نیروهای آمریکایی پناهنده شدم که نهایتا در بهمن 1382 (فوریه 2004) به اردوگاه پناهندگان آنان موسوم به TIPF منتقل گردیدم. در اسفند سال 1383(مارس 2005) بصورت داوطلبانه و به درخواست خودم به ایران و نزد خانواده ام در بوشهر بازگشتم.»

http://iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=4271

 

چنانچه ملاحظه می شود او مدعی است که « به نیروهای آمریکایی پناهنده» شده است.

حتا اگر به ادعای کسانی که استخدام رژیم در آمده اند توجه کنیم، تعدادی از آن‌ها مطرح کرده‌اند برای رساندن خودشان به کمپ آمریکایی‌ها از دست مجاهدین گریخته‌اند.

برای مثال بتول سلطانی یکی از کسانی که به تازگی به استخدام رژیم در آمده و سخنگوی «بنیاد خانواده سحر» شده و بین عراق و ترکیه تردد می‌کند در باره‌ی رفتن‌اش به کمپ تیف می‌گوید:

 

«من سال گذشته یعنی در سال 2006 در حالیکه عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق بودم از قرارگاه اشرف فرار کرده و به قرارگاه امریکایی ها موسوم به TIPF  رفتم.»

 

http://iran-interlink.org/fa/index.php?mod=view&id=4341

 

تا آن‌جا که می‌دانم مجاهدین برای ممانعت از رفتن افراد به کمپ تیف در قسمت پذیرش قرارگاه اشرف بخشی را به کسانی اختصاص داده‌اند که نمی‌خواهند در روابط تشکیلاتی آنها بمانند.  

این واقعیت را حتا جواد فیروزمند (۱) یکی از عوامل رژیم در پاریس و سخنگوی «انجمن حمايت از مهاجرين و ايرانيان مقيم فرانسه (آريا)» که توسط وزارت اطلاعات راه‌‌اندازی شده در مصاحبه با بی بی سی بیان می‌کند:‌

«در داخل قرارگاه اشرف نیز که سازمان مجاهدین خلق اداره آن را همچنان در دست دارد، عده ای حدود دویست نفر از جداشدگان از مجاهدین هستند که حاضر نشده اند به اردوگاهی که نیروهای آمریکایی برای جداشدگان احداث کرده اند منتقل شوند و در مکانی جداگانه در داخل قرارگاه از آنها نگهداری می شود.»

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2008/04/080405_bd-mko.shtml

 

جواد فیروزمند خود از جمله کسانی است که پس از حضور در کمپ تیف در رابطه با رژیم قرار گرفت و توسط صلیب سرخ به ایران بازگشت. وی بلافاصله با کمک وزارت اطلاعات به پاریس اعزام شد و هنوز گرد راه از تن نتکانده، انجمن مزبور را به نام او کردند.

سایت ایران اینترلینک برخلاف گفته های فریدون گیلانی به فعالیت‌های بتول سلطانی عامل رژیم و سخنگوی بنیاد خانواده سحر اشاره کرده و از قول او می‌نویسد:

«خانم سلطانی ... اطلاع داد که نیروهای ارتش امریکا مستقر در کمپ اشرف اعلام نموده اند که کلیه کسانی که بتوانند خودشان را به نیروهای امریکایی رسانده و تقاضای پناهندگی به آنها داشته باشند می توانند تحت حفاظت کامل نیروهای ارتش امریکا از قرارگاه اشرف خارج شده و در وحله اول تحت حفاظت نیروهای امریکایی و در مرحله بعد زیر چتر کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد قرار گیرند. تلفن های ارتباطی در اختیار نیروهای امریکایی قرار داده شد که در صورت لزوم در اختیار افراد خارج شده قرار داد شود. همچنین مقام مسئول امریکایی در این رایزنی ها اعلام نمود که بر خلاف شایعاتی که  سازمان مجاهدین در داخل قرارگاه بوجود آورده است، نیروهای امریکایی نه تنها هیچ  فردی را برخلاف خواسته خودش مجددا بر نگردانده و به سازمان پس نخواهند داد بلکه در  حال حاضر در حال بررسی وضعیت کسانی هستند که سازمان مجاهدین خلق بعنوان "خروجی" در  داخل قرارگاه "به زور" نگاه داشته است. »

 

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=4632

 

چنانچه ملاحظه می شود لااقل به تعبیر وابستگان رژیم و سایت های وزارت اطلاعات در خارج از کشور یک هماهنگی بین نیروهای آمریکایی و آن ها موجود است.

با توجه به آن چه در بالا ذکر شد مشخص است لااقل هیچ گونه همکاری بین مجاهدین و نیروهای آمریکایی در زمینه تحویل نیروها به آمریکایی ها نیست. در حیرتم که چگونه می‌توان به این سادگی حقیقت را واژگونه جلوه داد و دم از انسانیت زد؟

معلوم نیست فریدون گیلانی که این گونه بر طبل احساسات ضد آمریکایی و ضد امپریالیستی‌ می‌‌کوبد، چگونه جانب کسانی را می‌گیرد که به اعتراف خودشان به «آمریکایی‌ها پناه آورده‌اند»؟ آیا این یک بام و دو هوا نیست؟

 

فریدون گیلانی در ادامه می‌‌‌نویسد:  

 

«رهبری این سازمان كه اكنون به صورت دست افزار ارتش متجاوز ایالات متحده و سی آی ا عمل می كند ، عده ای از جوانان ما را كه از ظلم و جور و جنایات عنان گسیخته ی جمهوری اسلامی به تنگ آمده بودند و برای جنگ با اسلامیست های حاكم بر ایران ، به آنان پیوسته بودند ، به این دلیل كه زیر بار نوكری ارتش متجاوز ایالات متحده برای رسیدن به قدرت موهوم نرفته بودند و می خواستند مثل انسانی آزاد اظهار نظر كنند، به آمریكائی ها تحویل دادند و بنا به سنت سازمانی خود ؛ منتها این بار در رابطه با نوكری امپریالیست های اشغالگر ؛ به سی آی ا و پنتاگون گزارش دادند كه همه ی این جوانان ، مامور و مزدور جمهوری اسلامی اند .»

چنانکه ملاحظه می‌شود فریدون گیلانی در این پاراگراف نیز به دروغ بر موضوع «تحویل» نیروهای مجاهدین به «آمریکایی‌» ها تأکید می‌کند و از اساس واقعیت را وارونه جلوه می دهد. او حتا درباره انگیزه جدایی افراد از مجاهدین هم حقیقت را نمی گوید. به سختی می توان در میان جداشدگان کسی را یافت که دلیل اش برای جدایی از مجاهدین آن چه گیلانی می گوید باشد.

فریدون گیلانی به تضاد داستان خود واقف است. او به خوبی می داند نمی تواند مدعی شود که افراد به خاطر مبارزه با امپریالیسم آمریکا از مجاهدین جدا شده و به کمپی که آمریکایی ها تشکیل داده اند، رفته اند! اکثریت قریب به اتفاق آنها حتا در کمپ تیف به کار برای نیروهای آمریکایی مشغول بودند و ساعتی یک دلار دستمزد می گرفتند. به همین دلیل گیلانی موضوع تحویل «مبارزان ضد امپریالیست» به نیروهای شکنجه گر آمریکایی از سوی مجاهدین را جعل می کند. اشتباه نشود من نه به کارکردن افراد در قبال دریافت مزد ایرادی دارم و نه به زندگی شان در کمپ تیف. این انتخاب آنان است. حرف من قلب واقعیت از سوی فریدون گیلانی است. 

از نظر نبایستی دور داشت که بنا به گزارش رادیو بی بی سی به نقل از «دفتر مطبوعاتی نیروهای تحت فرماندهی آمریکا در عراق»، تعداد 380 نفر از نیروهایی که به تعبیر فریدون گیلانی « زیر بار نوكری ارتش متجاوز ایالات متحده برای رسیدن به قدرت موهوم نرفته بودند و می خواستند مثل انسانی آزاد اظهار نظر كنند» به نزد رژیم بازگشته‌اند! لابد در نظر فریدون گیلانی آنها در حاکمیت ولایت فقیه مثل انسانی آزاد اظهار نظر می‌کنند و به مبارزات «ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی» خود مانند او می پردازند.

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2008/04/080405_bd-mko.shtml

 

اظهارات فریدون گیلانی برای من که از نزدیک پروسه فوق را دنبال کرده ام و به خوبی با زوایای آن آشنا هستم از آن‌جایی مشمئز کننده است که بر اساس اطلاعات موثقی که از کانال‌های مختلف غیرمجاهد کسب کرده‌ام و در صحت‌ آن‌ها تردیدی ندارم، واقعیت چیزی دیگری را نشان می دهد. پس از اعلامیه بهمن ماه ۱۳۸۶ مجاهدین خلق مبنی بر این که « درب اشرف به روي پناهجويان و هر كس كه خواهان كمك باشد باز است و از هر ‏رسيدگي و كمكي  كه در توان و مقدوراتشان باشد دريغ نمي كنند» که بعداً در اطلاعیه ۲۳ فروردین ۸۷ مجاهدین هم تکرار شد، بیش از ۱۰۰ نفر از ساکنان کمپ تیف برای دریافت کمک مالی نزد مجاهدین در اشرف رفتند.

طی این مدت بر اساس اطلاعاتی که از کانال های گوناگون کسب کرده‌‌ام و محاسباتی که داشته‌ام سازمان مجاهدین خلق متحمل هزینه هنگفتی شده و مبلغ نزدیک به ۳۰۰هزار دلار کمک مالی در اختیار اعضای جدا شده‌ خود قرار داده است. این کمک‌ها در اشرف، کردستان، ترکیه و یونان در اختیار متقاضیان قرار داده شده است. مبالغی که در ترکیه و یونان در اختیار افراد قرار گرفته رقم‌های بیشتری را نسبت به دریافت های اولیه نشان می‌دهد. می توان ساعت ها در رابطه با تأیید و یا رد انگیزه این کمک ها صحبت کرد اما نمی توان واقعیت را کتمان کرد. عده ای این کمک ها را دریافت کردند و عده ای نه؛ من برای هر دو گروه احترام قائلم. البته آن کس که از مجاهدین کمک نمی گیرد اما دستش را به سوی رژیم دراز می کند مد نظر من نیست. مطمئنا برای او احترامی قائل نیستم. برای دریافت این حجم از کمک مالی، مجاهدین شرط و شروطی را قائل نشده‌‌ اند. کافیست فرد به مجاهدین مراجعه و تقاضای کمک کند و رسیدی را مبنی بر دریافت حداقل ۱۳۰۰ دلار آمریکا و ۲۵۰ هزار دینار عراقی امضا کند. کسانی که تقاضای کمک بیشتری کرده‌اند، پول‌های بیشتری را دریافت کرده‌اند. من بسیاری از آن‌ها را به نام می‌شناسم و از مقدار پولی که دریافت کرده‌‌اند، اطلاع دارم.

این در حالی است که فریدون گیلانی مدعی است مجاهدین اعضای جداشده را به آمریکایی‌ها تحویل داده‌اند تا شکنجه شوند!

حتا سایت ایران اینترلینک وابسته به وزارت اطلاعات هم بر موضوع کمک مالی مجاهدین صحه گذاشته و می‌نویسد:

«سازمان مجاهدین خلق در روزهای اخیر با مراجعه به این افراد (از طریق یکی از جداشدگانی که توسط سازمان به استخدام در آمده است) به هر یک 1300 دلار و 250 هزار دینار عراقی (جمعا حدود 1500 دلار) پیشنهاد کرده و ما بازای آن خواستار امضای مدارکی توسط افراد گردیده که مدارک مبنی بر خوش رفتاری سازمان مجاهدین با جداشدگان و حرف های معمول فرقه ای است.»

 

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=4632

 

مسعود خدابنده یکی از عوامل رژیم در انگلیس و گرداننده سایت ایران اینترلینک در باره میزان کمک‌های پرداختی مجاهدین به افراد می‌گوید:‌

«... همین الان [سازمان مجاهدین] مجبور شده است در ترکیه 5000 دلار و در پاریس بیش از 20000 دلار برای خاموش کردن موقت و حتی چند روزه و با همان امضا گرفتن فرقه ای به افراد بدهند.»

 

http://www.iran-interlink.org/fa/?mod=view&id=4632

 

در سایت اینترلینک مصاحبه ای آمده بود مبنی بر این که فردی با مراجعه به مجاهدین از کمک های یاده شده بهره منده شده و سپس به نزد رژیم رفته است. آن ها از این اقدام به عنوان «زرنگی» یاد می کنند. 

 

فریدون گیلانی در ادامه، دروغ‌‌های بزرگتری را تحویل خلایق بی‌خبر از همه جا می‌دهد که نتیجه‌ای جز مخدوش کردن جنایات و شکنجه‌های بی حد و حصر رژیم جمهوری اسلامی در زندان‌ها ندارد. او می‌گوید:‌

 

«ارتش متجاوز و جنایتكار ایالات متحده ، از سال 2003 كه عراق را وحشیانه بمباران و اشغال كرد ، به مدت پنج سال و تا همین اواخر كه می گویند زندان تیف بسته شده است ، جوانان ما را چنان شكنجه كرده است كه بازجویان و شكنجه گران زندان های اوین و گوهر دشت و دیزل آباد و عادل آباد و آن همه نا آباد دیگر، باید روی دست استادان شان آب بریزند :  دست شان را شكستند ، پاشان را شكستند ، روزهای متعدد به آنان بی خوابی دادند . شهادت های این جوانان كه من اكنون مستقیما با آنان تماس دارم و تا رهائی شان از یونان و عراق ( اربیل عراق ) و تركیه و هر جای دیگر ، به یاری شما مردم ، از پا نخواهم نشست ، تصویری دست كم برابر با گزارش هائی كه سازمان های جهانی از گوانتانامو داده اند را پیش چشم ما می گذارد . »

 

اصولاً شکنجه به منظور دست یابی به اطلاعات است. هرکس خرده هوشی داشته باشد می‌داند که اعمال شکنجه های وحشیانه در تیف نمی تواند مومضوعیت داشته باشد. ذکر این نکته ضروری است که در چند سال گذشته موارد محدودی از ضرب و شتم به هنگام مقاومت افراد در مقابل اقدامات تنبیهی نیروهای آمریکایی وجود داشته که در مواردی موجب آسیب دیدن دست و پای تعداد انگشت‌شماری شده است. آیا به چنین چیزی شکنجه‌هایی بدتر از شکنجه‌های اوین و گوهردشت و ... می‌‌گویند؟ افراد را به خاطر عدم رعایت مقررات کمپ و ... حتا به ابوغریب نیز فرستاده اند، اما این چیزی نیست که فریدون گیلانی تبلیغ می کند. فریدون گیلانی حتا خاطرات دشمنان مجاهدین که در کمپ بوده‌اند و روزشمار خاطراتشان را در سایت‌های رژیم انتشار داده‌اند، نخوانده‌ است وگرنه اینگونه بی‌گدار به آب نمی‌زد و ادعاهای واهی را بیان نمی کرد. برخورداری از امکانات پزشکی و غذایی که لااقل هیچ خانواده‌ی عراقی از آن برخوردار نبود کجا و شرایط بدتر از زندان اوین و گوهردشت و ... کجا؟

بایستی توجه داشت درباره‌ عراقی صحبت می‌کنیم که جهنم است. پس از اشغال بیش از ۴ هزار آمریکایی و صدها هزار عراقی از هنگام اشغال عراق کشته شده‌اند ولی در طول این مدت هیچ صدمه ای متوجه ساکنان تیف نشده است.

آیا پیام نوشته‌ی سراسر جعلی گیلانی این نیست که آن‌چه در سایه نظام جمهوری اسلامی آن هم در بدترین زندان‌هایش می‌گذرد، بهتر از کمپ‌های تحت نظر آمریکا است؟ آیا این دعوت غیرمستقیم و تحت پوشش دفاع از حقوق بشر از مردم نیست که به همان رژیم جمهوری اسلامی و جنایت هایش بسنده کنند که این طرف اوضاع خراب تر است؟

 

به عنوان کسی که «از حق انسان‌ها دفاع می‌کند» و جنایات رژیم در زندان ها را دیده است، می گویم  اتفاقا این فریدون گیلانی است که در پوشش شعارهای پرطمطراق ضد امپریالیستی «آب روی دست» شکنجه گران رژیم می ریزد و  نگاه ها را از نقطه اصلی دور می کند. 

 

فریدون گیلانی در ادامه می‌‌نویسد:

 

«تا جائی كه من عجالتا می دانم ، یكی از این جوانان هنگام عبور از رودخانه عراق به سمت تركیه غرق شده ، و یكی شان هم هنگام عبور با جلیقه نجات از آب های تركیه به سمت سواحل یونان .»

 

فریدون گیلانی ناجوانمردانه به خونخواهی حسن میرزایی برخاسته که در کمپ تیف جزو کسانی بود که از مجاهدین حمایت به عمل می‌آوردند. او به هنگام ورود غیرقانونی به یونان توسط پلیس این کشور، همراه با 5 تن دیگر از جداشدگان دستگیر و تحویل ترکیه داده شد. تلاش دولت ترکیه برای دیپورت آنها به عراق با مخالفت مقامات کردستان عراق مواجه شد. پلیس ترکیه آنها را با ضرب و شتم مجبور به گذر از رودخانه مرزی بین ترکیه و عراق کرد. در پی اقدام غیرانسانی پلیس ترکیه حسن میرزایی به همراه دو پناهجوی سوری غرق شدند.

حسن میرزایی به هنگام خروج از عراق بیش از ۴ هزار دلار از مجاهدین کمک مالی دریافت کرده بود.

 

حسن نعمتی یکی دیگر از جداشدگان در آب‌‌های میان ترکیه و یونان در حالی غرق شد که خواهرش در آمریکا به سر می‌برد و به خاطر سفر به ایران و حساسیت‌های رژیم حاضر نشده بود کمک مالی در اختیار او قرار دهد.

حسن با جلیقه نجات به آب زده بود ولی پیش از رسیدن به ساحل، جلیقه‌اش را در آورده بود که منجر به غرق شدنش شد.     

فریدون گیلانی برای سومین بار در این نامه به دروغ بر تحویل «نیروهای» مجاهدین به «شکنجه‌گران ارتش آمریکا» تأکید می‌کند و با لحنی زشت می نویسد:  

 

«بنا به ادبیات رهبری خود این سازمان « عبرت تاریخ » است تشكیلاتی كه روزگاری سرود « سر كوچه كمینه ، سرباز آمریكائی » و  « امریكا ، آمریكا ، مرگ به نیرنگ تو ، خون جوانان ما ، می چكد از چنگ تو » را سر می داد و مستشاران نظامی آمریكائی را در ایران « مجازات انقلابی » می كرد ، اكنون به چنین ورطه ای از مزدوری و نوكری آمریكائی ها در غلتیده باشد كه نیروهای خودش را به جرم اظهار عقیده و نظر و رای ، تحویل شكنجه گران ارتش آمریكا بدهد . شما فكر می كنید این واقعیت را به كجای ریش تاریخ باید تف كرد ؟!»

 

سؤال من از خوانندگان این سطور این است، فکر می‌‌کنید در قبال کسی که  تا این حد دروغ به هم می‌بافد و در مقابل واقعیت می ایستد چه باید کرد؟ آیا «ریش تاریخ» در این جا هم معنی می یابد؟

 

گیلانی در ادامه می‌‌نویسد:

 

«شش تن از این جوانان كه نام ها شان را دارم ، اكنون در بخش دیپورت زندان آتن اسیرند . عده ای از آنان شب ها را در پارك های آتن در كارتن می خوابند و با وجودی كه گاهی از سطل های آشغال و كلیسا چیزی برای خوردن می گیرند ، گرسنه اند و از پلیس یونان كتك می خورند .عده ای شان دنبال راهی می گردند كه خود را به كشوری امن برسانند . و شرم آورتر آن كه خیلی هاشان نیاز به درمان دارند و چون هویتی به آنان داده نشده ، نمی توانند به هیچ بیمارستان و درمانگاهی مراجعه كنند . و بازهم مهم تر آن كه هیچ یك از اینان نمی خواهند به جهنم جمهوری اسلامی برگردانده شوند و همه شان ضد ارتجاع و ضد امپریالیست‌اند . به همین جهت است كه شما صدای آنان را از صدای آمریكا كه صدای رسمی سی آی ا است ، نمی شنوید . و به همین جهت است كه همكاری چند ساله و تنگاتنگ رهبری مجاهدین و آمریكائی ها اشغالگر ، نگذاشته است جهان آزاد ، آن گونه كه شاید و باید، از این ماجرای هولناك آگاهی یابد و همانگونه نسبت به آن واكنش نشان دهد كه نسبت به زندان گوانتانامو داده است . »

 

جهت اطلاع خوانندگان عزیز بایستی بگویم که خوشبختانه افرادی که در زندان یونان به سر می بردند پس از ثبت تقاضای پناهندگی نزد دولت یونان، آزاد شده اند. البته آزادی آنها هیچ ربطی به فریدون گیلانی و  نامه سرگشاده ای که به زبان فارسی نوشت و برای عده ای از ایرانیان فرستاد ندارد بلکه لااقل من خود از یک ماه پیش ضمن پیگیری وضعیت این افراد از طریق مراجع بین المللی، درخواست مداخله این نهادها برای آزادی آنها را داشتم. لابد دوستان دیگری نیز چنین کردند و خوشبختانه تلاش هایشان نتیجه داد؛ اما برگردیم به اصل موضوع. گوانتانامو جزیره‌ای است دورافتاده و محصور در کوبا که تنها نظامیان آمریکایی به آن دسترسی دارند، چگونه جزئیات رفتار آمریکایی‌ها با زندانیان گوانتانامو در همه جا حتا سنای آمریکا مطرح شده است و دادستان آمریکا به خاطر دفاع از منافع آن ها استعفا داده است اما جایی خبری از کمپ تیف و شکنجه های غیرانسانی آن نیست و اطلاعاتی از این دست تنها به دست فریدون گیلانی می‌رسد؟  چرا سی آی ا تلاش نمی کند اخبار گوانتانامو یا ابوغریب به جایی درز نکند و فقط تلاشش را گذشته که صدای افراد تیف به جایی نرسد؟

چگونه است رفتار آمریکایی‌ها در ابوغریب از پرده بیرون افتاد ولی کسی چیزی در مورد تیف نمی‌داند؟ ۳۸۰ نفر از افراد تیف به نزد رژیم در ایران بازگشته‌اند، جلو افشاگری آنها را چه کسی گرفته است؟ چرا آنها از چنین داستان‌های مهیجی که فریدون گیلانی از آن‌ مطلع است، سخنی به میان نمی‌آورند؟ آیا رژیم با آمریکا ساخت و پاخت کرده است که جنایت آمریکا و «منافقین» از پرده بیرون نیافتد؟ تمامی افراد تیف توسط صلیب سرخ جهانی و کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل بدون حضور مقامات آمریکایی و مجاهدین به صورت جداگانه مورد پرسش قرار گرفته اند چرا هیچ یک از آنان چنین چیزهایی را بیان نکرده اند؟ چرا 30 نفری که هم اکنون در اروپا به سر می برند از چنین چیزی سخن نمی گویند. چرا همان هاکه توسط رژیم به فرانسه آورده شدند و خبرش را رادیو فردا و بی بی سی با آب و تاب دادند چنین چیزهایی نگفتند. آیا همکاری چندین ساله مجاهدین و نیروهای اشغالگر نگذاشته «جهان آزاد» از ماجرای هولناک آنها با خبر شود؟

نمی دانم چرا فریدون گیلانی در میان رسانه‌های آمریکایی اتفاقاً یقه صدای آمریکا را می‌گیرد که لااقل از بقیه ضد رژیمی تر است؟ او مدعی است که صدای آمریکا به خاطر وابستگی به سی آی ا صدای این افراد را انعکاس نمی‌دهد! این در حالی است که طی ماه های گذشته رژیم اتفاقا بیشترین فشار را روی صدای آمریکا گذاشته است. رادیو فردا و بی بی سی بنگاه سخن پراکنی انگلیس تاکنون ده‌ها خبر در این رابطه داده اند. از جمله

http://cs.radiofarda.com/forums/thread/488.aspx

http://cs.radiofarda.com/forums/rss.aspx?ForumID=21&PostID=524

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2008/04/080405_bd-mko.shtml

 

آیا این دو رادیو به مبارزان ضد امپریالیست آمریکا و انگلیس تعلق دارد؟

 

گیلانی سپس خطاب به نیروهای کرد ایرانی می‌نویسد:

«نیروهای كرد ایرانی كه احتمال دارد امكاناتی در منطقه كردستان عراق داشته باشند ، در مورد هشتاد جوانی كه در اربیل عراق مورد تهدید جدی تحویل دادن به جنایتكاران جمهوری اسلامی ، یا حذف فیزیكی توسط رهبری آمریكائی ی مجاهدین و كردهای آمریكائی ی حزب دموكرات كردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی و اتحادیه میهنی كردستان عراق به رهبری جلال طالبانی قرار گرفته اند ، مسئولیت نجات جان آنان را به عهده دارند و اگر كوتاهی كنند ، بدهكار وجدان خود خواهند شد . منظورم ، به طور مشخص ، مثلا حزب كمونیست ایران و كومله است . »

 

چنان که ملاحظه می‌شود فریدون گیلانی به صورت مشمئز کننده‌ای از حذف فیزیکی جداشدگان مجاهدین توسط «رهبری آمریكائی ی مجاهدین و كردهای آمریكائی ی حزب دموكرات كردستان عراق به رهبری مسعود بارزانی و اتحادیه میهنی كردستان عراق به رهبری جلال طالبانی» دم می‌‌زند و از کومله کمک می خواهد! آیا گیلانی از روابط نزدیک کومله با نیروهای کرد عراقی که از آن ها به عنوان کرد آمریکایی نام می برد بی خبر است؟

آیا مجاهدین نمی‌‌توانستند هنگامی که این افراد نزدشان بودند، خودشان را از شرشان خلاص کنند؟ در عراق بی در و پیکر چه کسی متوجه می شود و یا اصولا برای چه کسی اهمیت دارد؟

تا آن جا که می دانم محل زندگی جداشدگان در اربیل متعلق به رژیم است. حل و فصل مسائل صنفی آنها در حال حاضر متأسفانه با رژیم است. محمود خالقی گرداننده‌ی ساختمانی که در آن زندگی می‌کنند از بدو ورود به کمپ تیف، روابط ویژه‌ای با کنسولگری رژیم داشته است.  

چگونه می شود این همه دروغ و جعلیات به هم بافت و از «بدهکاری وجدان» دم زد؟ 

فریدون گیلانی سپس از افراد زیر نام می‌‌برد و آن‌ها را در زمره‌ی کسانی معرفی می‌کند که ضد امپریالیست و ضد ارتجاع هستند:

« حمزه طوماری ، موسی مرزبان ، علی احمدی ، محمد احمدی ، عادل خیری ، سعید صداقتی ( كه در زندان دیپورت آتن خواب و آرام ندارند ) ، و علیرضا موذن تبریزی ، سیدعلی میری ( نویسنده و شاعر سی ساله ایلام ) ، حسین بلوجانی ، عادل مطلبی ، مایكل پطروسیان ، محمد رضا ( رحیم ) خداقلی و... و... و... »

راستش هیچ تمایلی ندارم در مورد تعدادی انسان مستأصل و نیازمند کمک پرده دری کنم اما برای روشن شدن حقیقت مجبورم چند توضیح کوتاه بدهم. برای پی بردن به صحت و سقم ادعاهای گیلانی کافیست به مصاحبه‌ی برادران احمدی با سایت اینترلینک وابسته به وزارت اطلاعات در خارج از کشور رجوع کنید. خودشان مدعی هستند که برای پیدا کردن کار به ترکیه آمده‌‌اند. انگیزه‌شان برای پیوستن به مجاهدین را نه مبارزه با ارتجاع و امپریالیسم که کاریابی اعلام می‌کنند. گیلانی در حالی این دو را ضد ارتجاع و امپریالیسم معرفی می‌کند که به کنسولگری رژیم در اربیل مراجعه و پاسپورت‌هایشان را تمدید کرده‌اند. من نسبت به موقعیت دردناک این افراد  و دام هایی که رژیم از ابتدای تأسیس تیف پهن کرده واقفم و سعی می کنم کمکشان کنم تا در منجلاب فرو نروند یا از راه رفته بازگردند.

در میان همین افرادی که از طرف گیلانی مدال ضد ارتجاع و امپریالیسم بودن گرفته اند تعداد زیادی را می‌شناسم که به کنسولگری رژیم مراجعه کرده‌اند و از کمک‌های مالی نیز برخوردار شده‌‌اند.

گیلانی در حالی علیرضا مؤذن تبریزی را ضد امپریالیست و ضد آمریکایی معرفی می‌کند که اگر بفهمد چه حرف هایی پیرامون او زده شده، ممکن است واکنش منفی هم نشان دهد. او برای نزدیکی به آمریکایی‌ها کاری نیست که در کمپ نکرده باشد. او به مقامات آمریکایی اعلام کرده بود که آرزو دارد سرباز آمریکا می‌بود و به طور کامل از اقدامات آمریکایی ها در عراق حمایت به عمل می آورد. وی با پرچم آمریکا در کمپ می‌گشت و آن را در کمپ نیز برافراشته بود که به دلایل امنیتی با مخالفت مقامات آمریکایی مواجه شده بود. این را نه از بابت افشاگری علیه یک انسان مستأصل که از نظر من نیازمند کمک انسانی است بلکه برای بیان واقعیت و روشن شدن افرادی که گیلانی قصد فریب شان را دارد می گویم. وگرنه من  رژیم جمهوری اسلامی را که باعث و بانی همه این جنایت هاست مسئول همه این نابسامانی ها می دانم.

حسین بلوجانی که گیلانی از او نامبرده، در ارتباط نزدیک با بهزاد علیشاهی یکی از وابستگان رژیم در فرانسه می‌باشد. بهزاد علیشاهی بلافاصله پس از حضور در کمپ تیف با رژیم ارتباط بر قرار کرد و به ایران رفت. سپس در کنار دیگر اجناس رژیم به خارج از کشور صادر شد. کتابی را هم مراکز تحقیقاتی رژیم از پیش تهیه کرده بودند به نام او و جواد فیروزمند در فرانسه با صفحاتی رنگی انتشار دادند.

از مبارزات ضد امپریالیستی و ضد ارتجاعی حسین بلوجانی همین بس که با همکاری مجید روحی با مونتاژ کردن عکس سر زنان مجاهد و از جمله مریم رجوی بر روی عکس‌های پورنوگرافی و نوشتن جملات مستهجن، آن‌ها را روی یوتوپ قرار می‌دهد.

با توجه به سابقه ای که از فریدون گیلانی گفتم، آیا نبایستی نسبت به انگیزه امروز او از مطرح کردن مشکلات ساکنان کمپ تیف شک کنم؟ آیا این عمل همسو با کار مترجمی برای عوامل بسیج شده رژیم که در بالا توضیح دادم نیست؟ آیا در مورد قبلی مسئله فریدن گیلانی دفاع از حقوق بشر و یا دفاع از قربانیان نقض حقوق بشر بود که این یکی را باور کنم؟

 

ساکنان کمپ تیف سرگذشت غم انگیز و تراژیکی داشته اند که گاه انسان را به تعمق وا می دارد. باید شرایطی برای آن ها به وجود آورد که بتوانند هرچه زودتر از یک زندگی راحت که حق یک انسان است، برخوردار شوند. با شناختی که از آنها دارم و بر اساس تجربه های شخصی مطمئنم بیش از 90 درصد آن ها به خاطر تجربیاتی که پشت سر گذاشته اند دیگر هیچ گاه به فعالیت سیاسی روی نخواهند آورد. آنها نیاز به کمک و مساعدت مالی و حقوقی دارند، نه شعارهای صد من یک غاز ضد امپریالیستی امثال فریدون گیلانی و همکارش محمد حسیبی که همسو با منافع رژیم است.  آنها نیاز به آرامش روحی و روانی دارند، نبایستی از آنها استفاده ابزاری کرد و یا اجازه چنین کاری را به افراد فرصت طلب و عوامل رژیم داد.

افراد و گروه هایی که در چند سال گذشته در ضدیت با مجاهدین سنگ جداشدگان از آنها را به سینه می زدند، کدام اقدام حقوقی واقعی و موثر را برای نجات آنها جز هیاهوهای گاه و بیگاه انجام داده اند؟ چه مقدار پول و امکانات در اختیار این افراد قرار داده اند؟ معلوم است که هدفشان دفاع انسانی از این افراد نیست.

ماه هاست محمد حسیبی که خود را «مصدقی» می نامد و در توهینی آشکار به مصدق شیخ حسن نصرالله تروریست و آدمکش بین المللی را «مصدق ثانی» معرفی می کند، به صدور اعلامیه های شداد و غلاظ در این زمینه دست زده است. من از او می پرسم کدام کمک مالی یا حقوقی را به جداشدگان از مجاهدین کرده است؟ حسن نعمتی که امروز سنگ دفاع از او را به سینه می زنند به خاطر نداشتن هزار دلار که به قاچاقچی بدهد، خودش را به آب زد و جان داد این در حالی است که محمد حسیبی به یکی از برنامه سازان تلویزیونی در لس آنجلس پیشنهاد راه اندازی یک کانال تلویزیونی را کرده بود و قول داده بود که یک میلیون دلار در این راه سرمایه گذاری کند. ای کاش ایشان بخش ناچیزی از یک میلیون دلار وعده داده شده را خرج این افراد می کرد.

در بی پرنسیبی و سقوط اخلاقی محمد حسیبی همکار فریدون گیلانی در این پروژه، همین بس که چند ماه پیش در نامه ای خصوصی با مطرح کردن اطلاعاتش در مورد جداشدگان مجاهدین، از من خواست چنانچه اطلاعاتش نادرست است آن‌ها را تصحیح کنم. من پاسخی خصوصی به او دادم و ضمن ارائه توضیحاتی به مواردی از تلاش‌هایم برای کمک به ساکنان تیف اشاره کردم که به هیچ وجه نمی‌خواستم انتشار بیرونی یابد که رژیم متوجه‌ی اقداماتم شود و به این ترتیب راه نفوذم را ببندد. متأسفانه او برای بهره برداری شخصی بدون رعایت کوچکترین پرنسیبی نامه‌ام را که خصوصی بود، انتشار داد و یک نسخه‌اش را نیز برای مزدوران رژیم در سایت ایران اینترلیک (بخوانید وزارت اطلاعات رژیم) ارسال کرد. چگونه می‌توان به چنین فردی که به اعتماد دیگران خیانت میکند، دوباره اعتماد کرد؟ چگونه می توان انگیزه های او را انسانی دانست؟  

بایستی اضافه کنم لینک و آرشیو کلیه برنامه های تلویزیونی حسیبی و گیلانی بر روی سایت نگاه نو که توسط جعفر بقال نژاد یکی از عوامل دستگاه اطلاعاتی رژیم در نروژ اداره می شود، موجود است. این سایت روزانه به تبلیغ گفته های این افراد می پردازد. در تبلیغات این سایت قهرمانان ملی ای چون سعید سلطانپور، مسعود احمد زاده، سعید محسن، محمد حنیف نژاد و ... جنایتکار و آدمکش معرفی می شوند. آیا غیر منصفانه است بپرسم چگونه سایتی که قهرمانان ملی را آدمکش و جنایتکار معرفی میکند اینقدر به فریدون گیلانی و محمد حسیبی و برنامه ی تلویزیونی اش التفات دارد؟

 

ایرج مصداقی

 

23 ژوئن 2008

 

Irajmesdghi@yahoo.com

 

www.irajmesdaghi.com

 

 بعد از تحریر:

قسمتی از نامه‌ی تعدادی از جداشدگان از مجاهدین که به تازگی به فرانسه آمده‌اند را در زیر ملاحظه می‌کنید: این نامه متعلق به افرادی است که فریدون گیلانی آن‌ها را ضدآمریکایی و ضد امپریالیست معرفی کرده و مدعی بود مجاهدین آن‌ها را برای شکنجه کردن به آمریکایی‌ها تحویل داده‌‌اند. مروری بر آن به سادگی دروغ‌پردازی‌های گیلانی را برملا می‌کند. لازم به توضیح است که این افراد کوچکترین گرایشی به مجاهدین ندارند.

متن نامه تسلیم شده به سفارت امریکا در پاریس

کریگ روبرتس استپلتون، سفیر دولت و نماینده ویژه و تام الاختیار ریاست جمهوری امریکا در فرانسه

عالیجناب:

قبل از هر چیز و بعنوان مقدمه تشکر خود از نیروهای ارتش امریکا در عراق را بخاطر خلع سلاح فرقه تروریستی مجاهدین خلق در سال 2003 که کمک موثری در نجات ما از چنگال این فرقه نمود ابراز نمائیم. ما اذعان می کنیم که بدون آن امکان نجات ما از اسارت این گروه تروریستی میسر نبود.

ما این نامه را از طرف افرادی می نویسیم که همچون خود ما بشدت بدنبال راهی هستند تا خود را از چنگال این گروه تروریستی در عراق نجات دهند.

ما اکنون توانسته ایم پس از عبور از خطرات و سختی های فراوان خود را به کشورهای اروپایی و نقاط امن برسانیم . ما بسیار متاسفیم که به شما گزارش کنیم که نیروهای ارتش امریکا اگر چه به هیچ وجه در این سالها مزاحم ما و دوستانمان نبوده اند، ولی از طرف دیگر هیچ اقدامی هم برای کمک به ما برای نجات از این فرقه تروریستی و بازگشت به زندگی معمول و عادی نکرده اند.

 

 

 

http://www.iran-ghalam.de/2Haupt/2836.rahayi.24.6.08.HTM

 

 

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©