ایرج مصداقی  
تماس
زندگینامه
از سایت‌های دیگر
مقاله
گفت‌وگو
صفحه‌ی نخست


عماد‌الدین باقی و انکار شکنجه و اعدام در سیاه‌ترین روزهای رژیم

ایرج مصداقی

در آستانه سی‌خرداد و آغاز حکومت ترور و وحشت، نظرات عماد‌الدین باقی مسئول «انجمن حمایت از زندانیان» رژیم در ارتباط با «امام راحل» و مسئله زندان، شکنجه و اعدام را باهم نگاه کنیم تا با ماهیت فعالان حقوق بشری «غنی‌شده» در دستگاه جمهوری اسلامی آشنا شویم. پرداختن به نظرات باقی ما را بی‌نیاز از صحبت در مورد افرادی که دارای عقاید مادون او هستند می‌کند. البته باقی یک کار مثبت هم انجام داده و آن تحقیق ارزشمند راجع به آمار کشته شدگان سال ۴۲ تا ۵۷ است که زوایای تاریکی از تاریخ میهن‌مان را روشن کرده است. اتفاقاً به دلیل همین شناخت و آگاهی‌اش مسئولیت بیشتری نیز دارد.

عماد‌الدین باقی در نقدی بر «دايرة‏المعارف آكسفورد» و آن‌‌جا که در رابطه با «امام خمینی» و «انقلاب  اسلامی» مطلبی آورده می‌نویسد:

 

«...انديشه‏مندان آزادانديش جهان هم حتى در تجديد چاپ دايرة‏المعارفها با طرح و معرفى امام و انقلاب اسلامى بايستى نقيصه موجود را در آثارشان رفع كنند زيرا كه بى‏ترديد بزرگترين انقلاب قرن حاضر و چه بسا قرنهاى آينده جهان همين انقلاب اسلامى باشد و بنيانگذار و رهبران انقلاب و حكومت نيز سلسله‏جنبان بزرگترين انقلابها و طراح نوين حكومتى در عصر ماست. هم تفكر وانديشه و هم طرح و اصول حكومت اسلامى در بين حكومتهاى جهانى سخنى است جديد و هم اصول و موازين و سنتى كه از پى خواهد داشت دريچه تازه‏اى به دنياى حاضر گشوده است . انتظار ما اين نيست كه نويسندگان دايرة‏المعارف‏هاى مختلف از جمله دايرة‏المعارف آكسفورد آنگونه كه ما باور داريم به معرفى امام خمينى و انقلاب اسلامى بپردازند اما حرمت علم در اين موارد حداقل رعايت جانب بى‏طرفى را حكم مى‏كند كه متاسفانه حتى به رعايت اين اصل وجدانى - اخلاقى هم پايبند نبوده‏اند . آنچه ذيلا مى‏خوانيد نقدى كوتاه و شتابزده است‏ بر نحوه پرداخت دايرة المعارف مذكور با موضوع و مدخليت "امام خمينى و انقلاب اسلامى»

 

به کلماتی که باقی برای معرفی «انقلاب اسلامی»، «بنیانگذار انقلاب» و «رهبران انقلاب» انتخاب کرده توجه کنید. لابد مردم ایران بیش از هر کس دیگر از «تفكر وانديشه و هم طرح و اصول حكومت اسلامى» و «اصول و موازين و سنتى» که از پی آن آمده، مطلع هستند و با پوست وگوشت‌شان آن را لمس کرده‌اند. نیاز به تکرار آن در اینجا نیست. در ادامه با رعایت اصل «وجدانى – اخلاقى» که عماد‌الدین باقی از آن دم می‌زند نیز آشنا خواهیم شد.

 

عمادالدین باقی در انتقاد به دایره‌المعارف آکسفورد که فضای ایران سال ۶۰ را به شکل زیر بیان کرده‌:

"در مورخ 28 ژوئن [7 تير] انفجار بمبى در دفتر مركزى حزب جمهورى اسلامى منجر به كشته شدن بهشتى و بيش از 70 تن ديگر شد و متعاقب آن بمب ديگرى در مورخ 30 اوت [8 شهريور] رئيس جمهور 5 هفته‏اى، رجايى و نخست وزير او [باهنر] را كشت. خمينى در تلويزيون از مردم خواست كه جاسوسى همسايه‏هاى خود را بكنند و مخالفين و ضدانقلاب را بيابند. مردم نيز گوش دادند و اين آغاز دوره‏اى از حبس و شكنجه و اعدام و هرج و مرج بود" .

می‌نویسد:

«چنانكه در سطور پيش نيز درباره بى‏دقتى و گاه تحريف در نقل قولها گفته شد، نمونه‏اى ديگر از اين موارد عبارت فوق است مبنى بر اينكه "خمينى از مردم خواست كه جاسوسى همسايه‏هاى خود را بكنند"  هرچند نويسنده نتوانسته است ‏حقيقت تبعيت مردم را از رهبرى امام خمينى انكار ورزد و متعاقب عبارت فوق افزوده است كه مردم آنرا پذيرفتند اما نكته مهم تر اين است كه در يك مقاله علمى و توصيفى، وظيفه نگارنده آن است كه بيطرفى را رعايت كند اما ذكر عبارت "و اين آغاز دوره‏اى از حبس، شكنجه، اعدام و هرج و مرج بود" چنان است كه گويى يك عضو يا يك گروه اپوزيسيون و مخالف امام خمينى اين مقاله را تحرير كرده است و لازمه بيطرفى آن بود كه نگارنده اگر به آغازگر اين اقدامات خشونت‏بار كه گروههاى قدرت طلب بودند نمى‏پردازد، دست كم به موضعگيرى‏ها و اقدامات متقابل آنان اشاره كند و اين واقعيت را فرو نگذارد كه دوره‏اى از ترور مردم عادى و انفجارهاى خيابانى توسط مخالفين انقلاب مقارن با حبس و اعدام توسط حكومت انجام شد. از ديگر سو كاربرد تعابيرى چون شكنجه و اعدام و هرج و مرج با مفاهيمى از اين دست هرگز حتى در سخت ترين شرايط ايران عينيت ندارد . چند حركت كور ترور را مهار كردن كه هرج و مرج و شكنجه و اعدام نخواهد داشت. اصولا تعبير اطلاع رسانى مردمى و تشكيل ستادهاى خبرى از مردم با انجام عمليات جاسوسى تفاوت بسيار دارد اعلام همكارى عمومى آنهم بگونه‏اى فراگير در كجاى قاموس فرهنگ و اصطلاحات اطلاعاتى جاسوسى تلقى مى‏شود؟»

http://www.hawzah.net/Per/Magazine/hz/023/hz02313.asp

دايره‌المعارف آکسفورد اوضاع پس از سی خرداد را در یک جمله «آغاز دوره‏اى از حبس، شكنجه، اعدام و هرج و مرج» معرفی می‌کند.

باقی به اصطلاح «فعال حقوق بشر»، «مدافع حقوق زندانیان» و البته «ضدخشونت» در اعتراض به این نوشته، یکی از سیاه ترین دوره‌های تاریخ کشور را چنین معرفی می‌ کند: «چند حركت كور ترور را مهار كردن كه هرج و مرج و شكنجه و اعدام نخواهد داشت».

عماد‌الدین باقی که در حوزه علمیه درس طلبگی خوانده با پررویی‌ای که تنها در سلک آخوندها دیده می‌شود می‌نویسد: «شكنجه و اعدام و هرج و مرج با مفاهيمى از اين دست هرگز حتى در سخت ترين شرايط ايران عينيت ندارد .»

آیا می‌توان دم از «اخلاق» و «وجدان» زد و موضوع شکنجه و اعدام در سیاه‌ترین روزهای تاریخ کشور را نفی کرد و از آن با عباراتی که یاقی به کار برده یاد کرد؟ بالاترین مقامات قضایی، رئیس حکام شرع اوین و دادستان کل انقلاب به صراحت عنوان می‌‌کردند که مجروحین را به بیمارستان منتقل نکنید و در خیابان تمام کش کنید. به سادگی حکم می‌دادند در خیابان با شهادت دو پاسدار فرد را اعدام کنید. مثل آب خوردن حکم حتی‌الموت(شکنجه تا سرحد مرگ) صادر می‌کردند ولی رئیس انجمن حمایت از زندانیان بدیهیاتی از این دست را که اسنادش در روزنامه‌های رژیم آمده نیز تکذیب می‌کند. معلوم نیست در قاموس او شکنجه و اعدام چه مفهومی دارد؟

من بخشی از شکنجه‌هایی را که خود شاهد بودم و یا از وقوع آن اطمینان کامل داشتم به صورت تیتروار در ۲۰ صفحه در جلد اول کتاب نه زیستن نه مرگ آورده‌ام. آن را می‌توان در آدرس زیر نیز یافت:

http://www.khavaran.com/IrajMesdaghi/Shekanja.htm

 آیا شکنجه‌‌ای بود که بر زندانیان سیاسی و بستگان آن‌ها اعمال نکرده باشند. عمادالدین باقی در مورد کشوری صحبت می‌کند که آیت‌الله منتظری به صراحت در نامه به خمینی می‌نویسد با اطلاع کامل می‌گویم:‌ «اطلاعات شما روی ساواک شاه را سفید کرده است»

ادعای باقی در رابطه با کشوری است که ۱۹ سال از قتل‌ عام زندانیان سیاسی می‌گذرد و هنوز هزاران خانواده از محل دفن عزیزانشان باخبر نیستند. چنین جنایتی در تاریخ معاصر نمونه ندارد.

باقی در تحقیق خود در مورد دوران پهلوی دوم پرده از این راز بر می‌دارد که از سال ۴۲ تا ۵۷ تنها کمی بیش از ۳ هزار نفر در زندان‌های شاه، در جریان انقلاب، در درگیری‌های مسلحانه و ... کشته شده‌اند و آنوقت خود قتل‌عام بیش از ۴ هزار نفر به فرمان «امام راحل» و در عرض چند هفته را ا«عدام و هرج و مرج» نمی‌داند!

باقی از نفی اعدام و شکنجه و هرج و مرج در کشوری صحبت می‌کند که نوجوانان و کودکان را بدون احراز هویت به جوخه‌ی اعدام سپرده و با نشان‌دادن عکس‌هایشان از تلویزیون سراسری خواهان مراجعه خانواده‌ها برای شناسایی جسد فرزندانشان بودند.

آیا عبارت «شکنجه و اعدام و هرج ومرج» که در دایره‌المعارف آکسفورد آمده فضای روزهای سیاه دهه‌ی ۶۰ را می‌رساند؟ آیا می‌شد رقیق تر و پاسیوتر از این به موضوع یک دهه کشتار و شکنجه‌ی وحشیانه در نظام جمهوری اسلامی که لااقل من شاهدش بودم پرداخت؟

آیا این تحریف تاریخ نیست که باقی مدعی می‌شود «اقدامات خشونت‏بار» را گروه‌های ‌قدرت‌طلب آغاز کردند؟

آیا فرمان خمینی در تابستان ۵۸ پس از بستن روزنامه آیندگان را فراموش کرده‌اید که نوید داد عنقریب بر سر میادین، چوبه‌های دار برپا خواهند کرد و غبطه می‌خورد چرا از روز اول چنین نکردند؟ 

هجوم وحشیانه به دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی را چه کسی و در کجا سازماندهی کرد؟‌ کشته و مجروح شدن هزاران دانشجو را چه کسی پیروزی اسلام و اعتلای فرهنگ کشور خواند؟ آیا این‌‌ها اقدامات خشونت‌بار نبود؟

لشکرکشی به ترکمن‌صحرا و کردستان را چه کسی سامان داد؟

تا پیش از سی‌خرداد ۵۰ هوادار مجاهدین در کوچه و خیابان توسط عوامل رژیم و پاسداران انقلاب و کمیته ها کشته شدند. در این مدت مجاهدین مقابله به مثل که چه عرض کنم به اصل دفاع از خود نیز عمل نکردند. در این دوره خون از دماغ یک پاسدار و کمیته چی رژیم نیامد.

تظاهرات مسالمت‌آمیز مردم تهران در روز سی خرداد را با تیربار از بالا و رگبار مسلسل از پایین به خون کشیدند. چه کسی خشونت در جامعه را نهادینه کرد؟ رئیس جمهور قانونی کشور را چه کسی با توسل به شبه کودتا برکنار کرد؟ دسته‌های چماقدار را چه کسانی بسیج می‌‌کردند؟

نگاهی به لیست اعدام شدگان ۳۱ خرداد ۶۰ بیاندازید بسیاری از آن‌ها در ماه‌های قبل دستگیر شده‌ بودند. زن حامله و شاعر و کارگردان تئاتری را که بر سر سفره‌ی عقد دستگیر کرده بودند به جوخه‌ی اعدام سپردند؛ آن‌ها کدام اقدام خشونت بار را انجام داده بودند؟ این اعدام‌های لجام گسیخته در حالی انجام گرفت که هنوز ۷ تیر و... به وقوع نپیوسته بود.

عماد‌الدین باقی همچنان بدیهی ترین موارد را نیز انکار می‌کند. آیا چنین افرادی می‌توانند دم از حقوق بشر و حقوق زندانیان بزنند؟‌

جهت اطلاع خوانندگان بایستی بگویم که دایره‌المعارف مزبور در سال ۱۹۹۵ انتشار یافته و مقاله‌ی عماد‌الدین باقی در نشریه «حضور» شماره‌ی ۲۳، بهار ۱۳۷۷ و در دوران پس از دوم خرداد و «اصلاحات» انتشار یافته است.

این که باقی حکومت ترور و وحشت و اعدام و شکنجه در دهه‌‌ی ۶۰ را نفی می‌کند بی‌جهت نیست. باقی می‌خواهد دستان خونین «امام خمینی» و دوستانش را که در حاکمیت دست بالا را داشتند پاک کند؛ به همین خاطر واقعیتی را که چون روز روشن است منکر می‌شود. باقی در آن روزهای سیاه در بخش عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران که نقش اساسی در سرکوب داشت فعال بود.

باقی و همراهانش با در دست داشتن اهرم‌های فرهنگی در داخل کشور تلاش می‌کنند تاریخ تحریف‌شده‌ای را تحویل نسل جدید و آنانی که گذشته را ندیده‌اند بدهند.

متأسفانه آن‌ها علاوه بر داشتن امکانات داخل کشور، در خارج از کشور نیز علاوه بر برخورداری از تسهیلاتی که رادیو فردا، صدای آمریکا، بی بی سی، فرانسه و آلمان در اختیارشان می‌گذارد در سایت‌های مدعی عدم خشونت، دفاع از حقوق بشر و «اپوزیسیون» هم حضوری فعال دارند. اداره‌‌کنندگان این سایت‌ها بهترین مکان‌ سایت‌هایشان را بی دریغ در اختیار او و  امثال او قرار می‌دهند و آن ها که در زمره‌ی توجیه‌کنندگان کشتار و  قتل‌عام ده‌ها هزار زندانی سیاسی و صدها هزار شکنجه شده هستند به این ترتیب به ریش قربانیان خود می‌خندند.

آیا باقی و امثال او که این‌چنین سیاه‌ترین دوران حاکمیت جمهوری اسلامی را سفید جلوه می‌دهند بیش از پاسداری که کابل بر تن زندانی فرود آورده و یا مأموری که تیرخلاص بر جمجمه‌ی زندانی خالی کرده مقصر نبوده و دستشان به خون آلوده نیست؟

 

ایرج مصداقی

 

۲۹ خرداد ۱۳۸۶

 
 
 

عماد‌الدین باقی یا همسرش، کدام یک راست می‌گویند؟

 

من در مقاله‌ی متولدین دوم خرداد (گفتار اول) از جمله موردی در ارتباط با باقی را آوردم که گفته بود:

 

«من فقط دو سال در اوایل انقلاب (سال 1361-1359) در سپاه بودم و دوره سربازی ام را گذراندم. در آن زمان سپاه به واقع نهادی مردمی و مورد احترام همگان بود و من نیز مطلقاً در هیچ کار اجرایی و عملیاتی نبودم. در تمام این دو سال عضو دفتر سیاسی در بخش خارجی و مسئول بررسی و تحلیل اخبار و رویدادهای اروپا و آمریکا بودم و مدتی هم عضو مرکز تحقیقات عقیدتی و سیاسی بودم که کارش تدوین جزوات آموزشی بود و چند ماه نیز تدریس می کردم. بنابراین در مدت عضویت در سپاه نیز صرفاً کار آموزش و پژوهش انجام می دادم و سرانجام به دلیل نوشتن مجموعه مقالات و كتابی در فشارشدید قرار گرفتم به نحوی كه جریده كیهان در چند سال گذشته یكی از اتهامات مرا اخراجی بودن از سپاه ذكر كرده بدون اینكه تمام ماجرا را بگوید.»

http://www.emadbaghi.com/cgi-bin/mt/mt-comments.cgi?entry_id=839

 

در مقاله‌ی مزبور در پاسخ به نوشته‌ی باقی از جمله نوشتم:

«... باقی به سادگی در مورد سابقه‌ی خود در همکاری با نهادی صد بدتر از گشتاپو دروغ می‌گوید و تلاش می‌کند زشتی آن را تخفیف دهد. او می‌گوید دوران سربازی‌اش را در سپاه پاسداران گذرانده است. او آگاهانه این دروغ بزرگ را تولید می‌کند تا نسل جوان را به اشتباه بیاندازد چنانکه در مورد محبوبیت و «احترام همگانی» نسبت به سپاه دروغ می‌گوید.

موضوع از این قرار است در سال‌های ۵۹-۶۱ افراد داوطلبانه و بر اساس اعتقادات ایدئولوژیک و برای نابودی «دشمنان اسلام» در سپاه پاسداران فعالیت می‌کردند. در آن سال‌ها سپاه پاسداران نیز بر این اساس و پس از کسب اطمینان از گذشته و میزان سرسپردگی فرد به چذب نیرو می‌پرداخت؛ به ویژه کسی به سادگی در بخش عقیدتی سیاسی که در واقع کنترل سپاه پاسداران را نیز به عهده داشت مشغول کار نمی‌شد. در محیط‌‌های نظامی بخش عقیدتی سیاسی از سر سپرده ترین نیروها تشکیل می‌شد و یکی از کارهای مهم آن پاپوش دوختن برای این و آن بود. در محیط رعب و وحشت سال‌های اولیه دهه ۶۰ شنیدن نام آن‌ها لرزه بر اندام شاغلین در محیط‌های نظامی می‌انداخت.

اما در سال‌های بعد به علت عدم استقبال عمومی از سپاه، این نهاد نظامی مجبور شد از میان سربازان وظیفه به جذب نیرو بپردازد. طی سالیان گذشته بسیاری از جوانان میهن مجبور به گذراندن دوره سربازی خود در سپاه پاسداران شدند. در این دوران انجام خدمت وظیفه عمومی در سپاه به انتخاب و اختیار افراد نیود و نیست و انتخاب از بالا انجام می‌گیرد.

پس از تشکیل نهادهای گوناگون، وابستگان به کمیته، بسیج و سپاه پاسداران متوجه شدند برای انجام کارهای قانونی خود اعم از ازدواج، خرید و فروش و هر گونه کار ثبتی و قانونی نیازمند داشتن کارت پایان خدمت و حل و فصل مسئله‌ی سربازی خود هستند. از این رو کسانی که دارای سابقه‌ی دو سال کار در نهادهای نظامی از جمله سپاه، بسیج ، کمیته و حتا در مواردی جهاد سازندگی بودند مدت خدمتشان در نهاد مربوطه به عنوان دوران خدمت محسوب شد و کارت پایان خدمت خود را دریافت ‌کردند. یعنی دوران سربازی‌‌شان شد هم فال و هم تماشا.

باقی نیز شامل این دسته افراد است اما با زرنگی تلاش می‌کند حضور خود در بخش عقیدتی سیاسی سپاه پاسداران در سیاه‌ترین سال‌های این نظام را گذراندن دوران خدمت وظیفه جا بزنند. وقتی در مورد اظهر من‌الشمس گزارشی نادرست می‌دهد در مورد بقیه موارد که پوشیده است بعید است راست بگوید.

 

باقی هنوز هم یکی از سینه چاکان «امام خمینی» است. او تلاش می‌کند «زینت نظام» باشد. باقی و امثال او با گذشته‌ تعیین تکلیف نکرده‌اند آن‌ها می‌خواهند صورت کریه نظام را آرایش کنند و این کاری است به غایت زشت و پلید.»

www.didgah.net/maghalehMatnKamel.php?id=17584

 

فاطمه کمالی احمد سرایی همسر عماد‌الدین باقی وی را در هفته نامه نسيم جنوب، بوشهر شماره 131، مورخ سه شنبه، 23 اسفند 1379. ويژه نوروز 80 به شرح زیر معرفی می‌کند. این مطلب در سایت شخصی عماد‌الدین باقی آمده است. با هم مروری به نوشته‌ی همسر عماد‌الدین باقی کنیم تا مشخص شود آیا سخنی به گزاف گفتم یا نه؟

در آدرس زیر مطلب او را می‌توانید بیابید:

http://www.emadbaghi.com/archives/000370.php#more

 

«عمادالدين باقي فرزند حبيب الله متولد 15 ارديبهشت 1341 است. ...آشنايي با برادران حجاريان و عباس عبدي در اين سالها در دبيرستان الهي كه دبيران و مدرسان آن بودند در زندگي سياسي او بي تأثير نبود.

پخش اعلاميه، انتقال اخبار حوادث به بچه هاي مسجد، شركت در مناظره هاي ايدئولوژيك با افراد هوادار يا وابسته به گروههاي چپ و كمونيست كه آن روزها جلوي دانشگاه پاتوق شان شده بود و بازار گرم بحث ها بود از كارهاي روزمره و سازنده بود. بسياري از اعضاي گروه تبليغاتي ميثم كه توسط سيدرضا و عماد جذب شده بودند يا در جريان جنگ تحميلي به شهادت رسيدند يا اكنون جزو جانبازان هستند. اعضاي اين گروه پس از انقلاب مصدر مسئوليتهايي قرار گرفتند.

پس از انقلاب علاوه بر انجمن اسلامي محله خود كه در ادامه گروه ميثم فعاليت مي كرد، انجمن اسلامي گروههاي جنوب تهران كه پايگاه اوليه آن در مسجد هرندي دروازه غار بود را راه اندازي كردند. بر عهده گرفتن مسئوليت بخش فرهنگي آن در منطقه اي كه به پايگاه سيطره بلامنازع گروههاي مخالف تبديل شده بود يكي از فعاليتهاي ابتداي انقلاب بود. بسياري از اعضاي اين انجمن اسلامي نيز به شهادت رسيدند، در بحبوحه فعاليتهاي فرهنگي خدماتي و سياسي شبانه روزي در گروه هاي جنوب تهران در نيمه اول سال 1359 بود كه با من به عنوان يكي از همكاران خود آشنا شد و چندي بعد زندگي مشترك زناشوئي را با هم آغاز كرديم. خطبه عقدمان را حضرت امام جاري كردند. امام خميني وكيل من و آيت الله توسلي وكيل عمادالدين باقي در اجراي خطبه عقد شدند.»

احتمالاً «حضرت امام» و «آیت‌الله توسلی» از سر بیکاری خطبه‌ عقد باقی و همسرش را خوانده‌اند و یا بنگاه شادمانی داشته و برای همه‌ی احاد ملت این کار را می‌کرده‌اند.

«... در تابستان 1359 به دنبال فراخوان آموزش و پرورش خود را به منطقه 16 آموزش و پرورش عرضه كرد كه با صدور حكم تدريس در مقطع راهنمايي مخالفت كرد. لذا پس از مصاحبه طولاني ايدئولوژيك و سياسي توسط شهيد جعفر ذاكر و آقاي رحيم عبادي (معاون كنوني وزارت آموزش و پرورش) و احراز توانايي علمي لازم او براي تدريس كردن گزينش شد و حكم تدريس در رشته جامعه شناسي، ادبيات و اقتصاد سوم و چهارم دبيرستان را اخذ كرد و به دو دبيرستان حساس و متلاطم نازي آباد و جواديه اعزام شد. يكسال بعد به دليل موفقيت هايش در تدريس تشويق نامه اي دريافت كرد. »

عماد‌الدین باقی در هیجده‌ سالگی و در حالی که تازه دیپلم دبیرستان را گرفته بود با تدریس در مقطع راهنمایی مخالفت کرده و با برخورداری از رانت‌هایی که داشته به تدریس رشته جامعه شناسي، ادبيات و اقتصاد سوم و چهارم دبيرستان می‌پردازد. توجه داشته باشید باقی هم سن دانش‌آموزان خود بوده است. این‌ها همه در حالی است که استخدام افراد بدون گذراندن خدمت سربازی غیرقانونی است و باقی قبل از پذیرش در سپاه در آموزش و پرورش مشغول به کار شده است.

جعفر ذاکر یکی از عناصر اطلاعاتی و امنیتی ر‌ژیم و درگیر در ماجرای گروگان‌گیری اعضای سفارت آمریکا بود. او ابتدای انقلاب نیز مدتی در مقر ساواک سلطنت آباد مستقر بود و به دفتر اطلاعات نخست‌وزیری پیوست. وی بعدها به فرماندهی سپاه پاسداران تبریز انتخاب شد و برای سامان دادن به سرکوب خونین پس از سی خرداد به دادستانی انقلاب رفت و از نزدیکان موسوی تبریزی دادستان جنایتکار انقلاب شد. ۴ برادر و یک خواهر وی به نام‌های محمود، محمدباقر، جواد، جلال و حوریه همراه پدر، مادر و خواهر خردسالش صدیقه در سال ۶۰ در ارتباط با مجاهدین دستگیر شدند. خانم سکینه محمدی اردهالی که به تدریس قرآن و احکام دینی برای زنان مشغول بود اتفاقاً توسط لاجوردی و هادی غفاری که نسبتی با او داشت بازجویی و در دیماه ۶۰ به جوخه‌ی اعدام سپرده شد. در آن زمان فرزندش جعفر از گردانندگان دادستانی انقلاب بود. بعدها جعفر خود نیز کشته شد و سه برادرش نیز پس از هفت سال از زندن آزاد شدند. حوریه که تواب بود و جواد که نوحه خوان و دعاخوان زندان بود به همراه همسر جواد زودتر آزاد شده بودند. فاطمه کمالی احمد سرایی حواس‌اش جمع است که در مورد جعفر ذاکر اطلاعات اضافی ندهد.

دریافت تشویق‌نامه در سال ۶۰ در حالی که بسیاری از دانش‌آموزان «دو دبیرستان حساس و متلاطم نازی آباد و جوادیه» دستگیر و اعدام شده بودند خود نکته‌‌‌ی حائز اهمیتی است. آیا آدم‌های معمولی جامعه هم می‌توانستند از چنین امکاناتی برخوردار شوند؟ 

برادر همسر من در همان ایام به خاطر محبوبیت در میان دانش آموزان از مدرسه اخراج شد. گناه او این بود که هنگام نظر پرسی از دانش آموزان در مورد بهترین معلم مدرسه، دانش آموزانی که با وی کلاس نداشتند نیز به او رأی داده بودند و این یعنی بزرگترین گناه.

همسر باقی ادامه می‌دهد:

«در اوايل پيروزي انقلاب كه قرار بود سپاه پاسداران انقلاب اسلامي تشكيل شود، چنانكه در بخشي از دفاعيات عمادالدين باقي در دادگاه آمده است نيروهاي اوليه سپاه از طريق معرفي معتمدين محلي به وسيله فرم هاي مخصوصي كه سپاه توزيع كرده بود تشكيل مي شدند و به او بعنوان يكي معتمدين منطقه دسته اي از اين فرم ها داده شد كه افراد شايسته را براي تشكيل نيروي اوليه سپاه معرفي كنند. در اواسط سال 1359 خود وي نيز در كنار تدريس در آموزش و پرورش به سپاه پاسداران پيوست و ابتدا به كمك تعدادي از همكاران سپاهي خود يكي از مناطق فرهنگي سپاه در تهران را تأسيس و كلاسهاي آموزشي برپا كردند كه بيشتر دوستان و همكارانش در اين منطقه فرهنگي به شهادت رسيدند. سپس او به دفتر سياسي سپاه پاسداران رفت و در بخش خارجي اين دفتر مسئوليت اخبار و تحليل اروپا و آمريكا را بر عهده داشت. چنانكه در مقدمه كتاب جنبش دانشجويي آمده است، براي نخستين بار به همراه بخشي از اعضاي دفتر سياسي كه مجله رويدادها و تحليل را توليد مي كرد در عمليات فتح المبين شركت كرده و مسئوليت ثبت وقايع جنگ را داشتند. پس از يكسال عضويت در دفتر سياسي مدت كوتاهي به واحد آموزش پادگان امام علي رفت و از آنجا عازم قم شد و در مركز تحقيقات عقيدتي سياسي سپاه كه جزوات آموزشي را تدوين مي كرد مشغول شد و يكسال بعد به واحد سپاه قم مأموريت يافت و در دو دوره آموزشي سپاه تدريس كرد. از آغاز ورود به قم به تحصيلات حوزوي پرداخت. در شهريور 1362 نخستين كتاب او به نام در شناخت حزب قاعدين زمان توسط نشر دانش اسلامي وابسته به دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم منتشر شد. اين كتاب كه در چاپ هاي متوالي 85 هزار نسخه طبع شد حاوي 33 شماره مقاله به قلم باقي درباره انجمن حجتيه در روزنامه اطلاعات بود كه در پي اظهار نظر آيت الله خميني درباره اين گروه چاپ شد و تأثير مهمي در تثبيت موضع امام خميني داشت و در ميان نمايندگان مجلس و مقامات نيز مورد توجه ويژه قرار گرفته بود. در پايان سال 1364 نيز كتاب كاوشي درباره روحانيت توسط همان ناشر به بازار عرضه شد كه با مخالفت هايي روبرو گرديد و نيمي از تيراژ آن جمع آوري شد. عمادالدين باقي بعدها مكرراً در گفتارها و نوشته هاي متعددي به كارهاي قبلي خود به ويژه كتاب حزب قاعدين زمان، از نظر لحن و ادبيات نامناسب آن انتقادات جدي را مطرح كرد. در اثر عكس العمل هاي تندي كه يكي از مقامات بلند پايه سپاه در آن زمان عليه مقالات حزب قاعدين داشت كه معروف به نوعي جانبداري از انجمن حجتيه بود ناگزير از استعفا دادن از سپاه در سال 1363 شد. »

باقی خود مدعی بود که در سال ۵۹-۶۱ خدمت سربازی‌اش را در سپاه پاسداران انجام می‌داده و سپس به گفته‌ی کیهان از سپاه اخراج شده است!

من در بالا توضیح دادم که او دروغ می‌گوید. چنانچه ملاحظه می‌کنید به اعتراف همسرش او جزو معتمدینی بوده که افراد را برای پذیرش در سپاه پاسداران معرفی می‌کرده است.

طبق گفته‌ی همسر باقی وی در سال ۶۳ و نه ۶۱ که باقی ادعا می‌کرد مجبور به استعفای از سپاه می‌شود. نه تنها بحثی از خدمت سربازی در سپاه نیست بلکه او به عنوان معتمد، معرف افراد به سپاه بوده و فرم‌های مربوطه را در اختیار داشته است.

فاطمه کمالی احمد سرایی همسر عماد‌الدین باقی می‌‌گوید:

«[عماد‌الدین باقی] در كنار درس خواندن، در بنياد تاريخ انقلاب اسلامي كه دفتري هم در قم داشت كار مي كرد و به مدت قريب دو سال روزهاي پنجشنبه و جمعه به تهران رفته و در دفتر نخست وزيري اشتغال داشت و همانطور كه در مقدمه كتاب بررسي انقلاب ايران آورده است از اسناد و منابع موجود در آنجا براي تحقيق خود درباره انقلاب استفاده مي كرد. همچنين در ايام اقامت در قم با كتابخانه سياسي كه از مراكز مهم در قم بود و نيز مجله حوزه در اوايل آن همكاري مي کرد....در فاصله سالهاي 60 تا 63 دوبار از خطر ترور توسط عوامل سازمان مجاهدين خلق جان سالم بدر برد.

از سال 1369كه به تهران آمد با معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني همكاري خود را آغاز كرد كه به مدت حدود ده سال به طول انجاميد در اين مدت يكي از طرحهاي بزرگ با عنوان «منبع شناسي توصيفي تحقيق درباره امام خميني» در فاصله زماني 1340 تا 1370 در منابع فارسي داخل و خارج از كشور اعم از موافق و مخالف را با همكاري يك گروه 14 ـ 10 نفره دستيار تحقيق در مدت سه سال به پايان رسانده. اين طرح پيش نياز تدوين زندگينامه امام خميني بود. طرح تدوين زندگينامه امام خميني را نيز ارايه كرد و به عنوان مجري طرح آن را كليد زد كه به دلايلي مانند فشارهاي زياد وزارت اطلاعات بر موسسه براي اخراج او و بالاخره كناره گيري اش از مسئوليت طرح، سرانجام به چند پروژه كوچكتر تقسيم شد و مديريت آن بر عهده معاونت موسسه واگذار شد و مقطع كودكي و نوجواني امام توسط عمادالدين باقي نوشته شد. جمعي از بزرگان علم و فرهنگ كشور نيز از اعضاي شوراي علمي زندگينامه بودند. علاوه بر آن چند طرح ديگر در مؤسسه اجرا كرد و كتابهايي مانند فلسطين از ديدگاه امام خميني، در سوگ آفتاب و. . . از جمله كارهاي اوست كه بدون نام تهيه كننده منتشر شد. »

عماد‌الدین باقی می‌‌گوید:

«همیشه هم از کشتن متنفر بوده ام لذا چه در اوج ترورهای دهه 60 با کشتن هر کسی (از پاسدار و بسیجی و افراد دیگر) به بهانه مبارزه با حکومت مخالف بودم و یا اعدام مخالفان(حتی مخالف مسلح) را قبول نداشتم.»

http://www.emadbaghi.com/cgi-bin/mt/mt-comments.cgi?entry_id=839

مقتدای باقی، خمینی است که یوم‌الله را روزی می‌شناسد که «حدود الهی» مانند قصاص، سنگسار، شلاق زدن، دست بریدن و چشم‌درآوردن اجرا شود. خمینی در مرداد ۵۸ وعده برپا کردن چوبه‌های دار در میادین را داد و به سرعت نیز به وعده خود عمل کرد. پس از قتل‌عام سال ۶۷ که به فرمان مکتوب خمینی صورت گرفت باقی به مدت یک دهه مشغول تنظیم زندگی‌نامه‌ی او بوده است. این که باقی با این اعتقادات چرا هوادار گاندی نشد و عاشق سینه‌چاک خمینی از کار در‌آمد یکی از معجزات انقلاب اسلامی و «اصلاح‌طلب‌»‌های حکومتی است.

به برکت «انقلاب اسلامی» و معجزات رخ داده در آن، مخالف اعدام و کشت و کشتار و کسی که از «کشتن متنفر » است در اولین قدم عضو یک ارگان سرکوبگر نظامی می‌شود و سلاح به دوش می‌گیرد! عماد‌الدین باقی توجهی نمی‌کند که در سال ۶۰ هنوز بسیاری از کشورهای اروپایی دارای حکم اعدام بودند و هنوز این بحث در سطح دنیا به طور جدی مطرح نشده بود. 

آیا در تاریخ سیاسی معاصر ایران کسی بوده که به اندازه‌ی خمینی از اعدام و کشتار و جنایت حمایت کرده و بانی اجرای احکام قرون وسطایی سنگسار، داز زدن، چشم درآوردن، دست و پا بریدن و شلاق زدن و ... در ملاء‌عام بوده باشد؟

ایرج مصداقی

۲۴ تیرماه ۱۳۸۶

Irajmesdaghi@yahoo.com

منبع: ایرج مصداقی

اگر عضو یکی از شبکه‌های زیر هستید می‌توانید این مطلب را به شبکه‌ی خود ارسال کنید:

facebook Yahoo Google Twitter Delicious دنباله بالاترین

   

نسخه‌ی چاپی  


irajmesdaghi@gmail.com    | | IRAJ MESDAGHI 2007  ©